از شاخه های زبان های هند و اروپایی که تا قرون اخیر زبان علمی و کلیسایی در کشورهای اروپای غربی بود، الفبای این زبان که از الفبای یونانی باختری گرفته شده و بعدها اساس و بنیان الفباهای اروپای غربی قرار گرفت، ویژگی آنچه از زبان و فرهنگ روم باستان گرفته شده است
از شاخه های زبان های هند و اروپایی که تا قرون اخیر زبان علمی و کلیسایی در کشورهای اروپای غربی بود، الفبای این زبان که از الفبای یونانی باختری گرفته شده و بعدها اساس و بنیان الفباهای اروپای غربی قرار گرفت، ویژگی آنچه از زبان و فرهنگ روم باستان گرفته شده است
کابین که مهر زنان باشد و آن مبلغی است که در وقت نکاح کردن مقرر کنند، (برهان)، صداق، (یادداشت مؤلف) : دختر شهنشاه فخرالدوله را از بهر نوح بن منصور بخواستند مبلغ صد هزار دینار کاوین، (مجمل التواریخ و القصص)، موسی گفت: من چیزی ندارم که کاوین دهم، شعیب گفت: کاوین او خواهم که تو هشت سال مزدوری کنی، (تاریخ بلعمی)، که بی کاوین اگر چه پادشاهی ز من برنایدت کامی که خواهی، نظامی، گشت با او بشرط کاوین جفت نعمتی یافت، شکر نعمت گفت، نظامی، عروسانی زناشویی ندیده بکاوین از جهان خود را خریده، نظامی، در شکر ریز طرب بر عده داران رزان از پی کاوین بهای کاویان افشانده اند، خاقانی، گفت: این دختران را به این پسران خویش دادم و هر یکی را ده هزار دینار کاوین کردم، (تذکرهالاولیاء)، خوش عروسی است جهان از ره صورت لیکن هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد، حافظ، - در کاوین آوردن، به عقد خود درآوردن، به حبالۀ نکاح درآوردن: فرستد مهد و در کاوینش آرد بمهد خود عروس آیینش آرد، نظامی، رجوع به کابین شود
کابین که مهر زنان باشد و آن مبلغی است که در وقت نکاح کردن مقرر کنند، (برهان)، صداق، (یادداشت مؤلف) : دختر شهنشاه فخرالدوله را از بهر نوح بن منصور بخواستند مبلغ صد هزار دینار کاوین، (مجمل التواریخ و القصص)، موسی گفت: من چیزی ندارم که کاوین دهم، شعیب گفت: کاوین او خواهم که تو هشت سال مزدوری کنی، (تاریخ بلعمی)، که بی کاوین اگر چه پادشاهی ز من برنایدت کامی که خواهی، نظامی، گشت با او بشرط کاوین جفت نعمتی یافت، شکر نعمت گفت، نظامی، عروسانی زناشویی ندیده بکاوین از جهان خود را خریده، نظامی، در شکر ریز طرب بر عده داران رزان از پی کاوین بهای کاویان افشانده اند، خاقانی، گفت: این دختران را به این پسران خویش دادم و هر یکی را ده هزار دینار کاوین کردم، (تذکرهالاولیاء)، خوش عروسی است جهان از ره صورت لیکن هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد، حافظ، - در کاوین آوردن، به عقد خود درآوردن، به حبالۀ نکاح درآوردن: فرستد مهد و در کاوینش آرد بمهد خود عروس آیینش آرد، نظامی، رجوع به کابین شود
امیر سیف الدین محمود شمسی، پدر امیرخسرو دهلوی مشهورترین شاعر فارسی زبان هندوستان، لاچین از ترکان ختائی ترکستان بود و در استیلای مغول از بلخ به هند رفت و در خدمت شمس الدین التتمش درآمد و به امیر سیف الدین محمود شمسی مشهور گردید، و به سال 658 هجری قمری وفات یافت، (تاریخ مغول ص 546) غلام ملک اشرف پسر تیمورتاش بن چوپان، از امرای قرن هشتم، رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 179 و حبیب السیر ج 2 ص 86 شود
امیر سیف الدین محمود شمسی، پدر امیرخسرو دهلوی مشهورترین شاعر فارسی زبان هندوستان، لاچین از ترکان ختائی ترکستان بود و در استیلای مغول از بلخ به هند رفت و در خدمت شمس الدین التتمش درآمد و به امیر سیف الدین محمود شمسی مشهور گردید، و به سال 658 هجری قمری وفات یافت، (تاریخ مغول ص 546) غلام ملک اشرف پسر تیمورتاش بن چوپان، از امرای قرن هشتم، رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 179 و حبیب السیر ج 2 ص 86 شود
لافیدن. گرفتن. اخذ. جایزه گرفتن. ستدن. ستدن شاگردانه. گمان میکنم چنین کلمه ای بوده است و از فرهنگها فوت شده است به معنی ستدن و گرفتن یا دست لاف ستدن و خودلاف در ’دست لاف’ نیز از همین مادّه است: میلاو منی ای فغ و استاد توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه می لاو. رودکی (از لغت نامۀ اسدی). و شاید فعل: میلاویدن باشد
لافیدن. گرفتن. اخذ. جایزه گرفتن. ستدن. ستدن شاگردانه. گمان میکنم چنین کلمه ای بوده است و از فرهنگها فوت شده است به معنی ستدن و گرفتن یا دست لاف ستدن و خودلاف در ’دست لاف’ نیز از همین مادّه است: میلاو منی ای فغ و استاد توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه می لاو. رودکی (از لغت نامۀ اسدی). و شاید فعل: میلاویدن باشد
از بلوکات ناحیۀ نور و مازندران، عده قرای آن 15 و مرکز آن لاویج و جمعیت تقریبی آن 2055 نفر و محدود است از شمال به میان بند و از شرق به ناتلکنار و از جنوب به میان رود علیاو از مغرب به هلوپشه، و مساحت آن در حدود بیست فرسنگ باشد، رابینو در سفرنامۀ خود (ص 110 بخش انگلیسی) بنقل از ظهیرالدین مرعشی لاویج را از توابع کجور ذکر کند و ’لاویجی’ را از توابع نور رجوع به لاویجی شود، نام یکی از دهستانهای بخش نور، شهرستان آمل واقع در جنوب سولده و باختر آمل در سینۀ کوهستان جنگلی، هوای آن معتدل و مرطوب، آب قراء آن از چشمه سار، محصول عمده آن غلات و لبنیات، شغل اهالی گله داری است و در آبادیهای تنگه از قدیم الایام تهیۀ ساچمه که سرب آن از محل بدست می آید معمول است، در ارتفاعات جنوبی سه مزرعه بنام ایزوا و میرخمند و خورتاب رود وجود دارد که محل ییلاق سکنۀ دهستان میباشد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
از بلوکات ناحیۀ نور و مازندران، عده قرای آن 15 و مرکز آن لاویج و جمعیت تقریبی آن 2055 نفر و محدود است از شمال به میان بند و از شرق به ناتلکنار و از جنوب به میان رود علیاو از مغرب به هلوپشه، و مساحت آن در حدود بیست فرسنگ باشد، رابینو در سفرنامۀ خود (ص 110 بخش انگلیسی) بنقل از ظهیرالدین مرعشی لاویج را از توابع کجور ذکر کند و ’لاویجی’ را از توابع نور رجوع به لاویجی شود، نام یکی از دهستانهای بخش نور، شهرستان آمل واقع در جنوب سولده و باختر آمل در سینۀ کوهستان جنگلی، هوای آن معتدل و مرطوب، آب قراء آن از چشمه سار، محصول عمده آن غلات و لبنیات، شغل اهالی گله داری است و در آبادیهای تنگه از قدیم الایام تهیۀ ساچمه که سرب آن از محل بدست می آید معمول است، در ارتفاعات جنوبی سه مزرعه بنام ایزوا و میرخمند و خورتاب رود وجود دارد که محل ییلاق سکنۀ دهستان میباشد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
سبدی که در آن پنبه گذارند از برای ریسیدن، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج)، سبدی باشد که پنبه مهیا کرده بجهت رشتن در آن گذارند، (برهان)، سبد سرتنگ که بهندی پهاری گویند، (غیاث) : قفه، ساوین پنبه و آن کدوی خشک میان تهی کرده است که پنبه در آن نهند ریشتن را، (صراح اللغه)، رجوع به ساویس و ساوس و ساون شود
سبدی که در آن پنبه گذارند از برای ریسیدن، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج)، سبدی باشد که پنبه مهیا کرده بجهت رشتن در آن گذارند، (برهان)، سبد سرتنگ که بهندی پهاری گویند، (غیاث) : قفه، ساوین پنبه و آن کدوی خشک میان تهی کرده است که پنبه در آن نهند ریشتن را، (صراح اللغه)، رجوع به ساویس و ساوس و ساون شود
بمعنی جدا کردن تخم پنبه ازپنبه است، (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 131)، پنبۀ دولابی که آن را شاوین پنبه نیز گویند، (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 131)، اما این لغت با دو معنی آن جای دیگر دیده نشد و محتمل است از مجعولات شعوری باشد
بمعنی جدا کردن تخم پنبه ازپنبه است، (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 131)، پنبۀ دولابی که آن را شاوین پنبه نیز گویند، (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 131)، اما این لغت با دو معنی آن جای دیگر دیده نشد و محتمل است از مجعولات شعوری باشد
نیکلا. روحانی فرانسوی و کشیش آلث. مولد در 1597م. / 1005 هجری قمری در پاریس و وفات در 1677م. / 1087 هجری قمری وی به تقدس مشهور ولی بر اثر دوستی با ژان سنیست ها مورد شک و ظن دربار پاپ گشت. برادرزادۀ او اتین مردی ادیب بود. مولد بسال 1632م. 1041/ هجری قمری در پاریس و وفات در سنۀ 1705م. 1116/ ه. ق
نیکلا. روحانی فرانسوی و کشیش آلِث. مولد در 1597م. / 1005 هجری قمری در پاریس و وفات در 1677م. / 1087 هجری قمری وی به تقدس مشهور ولی بر اثر دوستی با ژان سِنیست ها مورد شک و ظن دربار پاپ گشت. برادرزادۀ او اتین مردی ادیب بود. مولد بسال 1632م. 1041/ هجری قمری در پاریس و وفات در سنۀ 1705م. 1116/ هَ. ق
سبد کوچکی باشد که زنان پنبه ای که خواهند بریسند در آن نهند، (برهان قاطع) (آنندراج)، سبدی که در آن ابریشم تابیده می چینند، (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 181) (از فرهنگ جهانگیری)، سبد کوچک که ریسمان در آن نهند، (فرهنگ رشیدی)، باوی، سبدی کوچک که پنبۀ رشتنی را زنان در آن نهند، (ناظم الاطباء)
سبد کوچکی باشد که زنان پنبه ای که خواهند بریسند در آن نهند، (برهان قاطع) (آنندراج)، سبدی که در آن ابریشم تابیده می چینند، (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 181) (از فرهنگ جهانگیری)، سبد کوچک که ریسمان در آن نهند، (فرهنگ رشیدی)، باوی، سبدی کوچک که پنبۀ رشتنی را زنان در آن نهند، (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ لاوی و منسوب بدان، یعنی اشخاصی که از اولاد لاوی سومین پسر یعقوب اند، گاهی این لفظ به معنی کاهنان نیز استعمال شده است، (ایران باستان ج 2 حاشیۀ ص 1160)، در قاموس کتاب مقدس آمده: گاهی اوقات کلمه لاوی و لاویان برای جمیع اولاد لاوی استعمال شده است (خروج 6:25 لا 25:32 عد 35:2 یوشع 21:3 و 41) و گاهی از اوقات اختصاص به نسل لاوی دارد به جز خانواده های هارون و کهنه (اول پادشاهان 8:4 عزرا 2:2:70 یوحنّا 1:19) و گاهی از اوقات همچو صفتی از برای کهنه استعمال میشود یعنی که از سبط لاوی متسلسل است (تثنیه 17:18 یوشع3:3) اما معنی ثانوی که قصد از سبط لاوی باشد غیر ازسلسلۀ کهنه بیشتر در کتاب مقدس وارد است، و در سفرپیدایش به هیچوجه اشاره به تقدیس و تعیین لاویان نیست مگر در وقتی که در فقرۀ گوساله با موسی از برای خداوند غیرت کشیدند، از آن پس از برای خدمت مقدس معین گشتند (تثنیه 10:8 و 9 و 33:8 و 11) و در وقت تعیین ایشان عدد مردان 22000 و عدد اول زادگان جمیع اسباط22273 نفر بودند و قوم فدیه آنهائی را که افزون بودند هریک را پنج شاقل دادند (سفر اعداد 3:45 - 51) و این مبلغ مطابق همان مقداری بود که از برای فدیۀ اول زادگان انسان و حیوانات نجس و چیزهای مهیب لازم بود (لاویان 27:6، سفر اعداد 18:16) و قوم لاوی واسطۀ قوم و کاهنان بودند و ایشان را جایز نبود که قربانی گذرانند و بخور سوزانند و نیز جایز نبود که اشیاء مقدسه را بدون پرده و پوشش ملاحظه کنند (سفر اعداد 4:5) لکن ایشان از سایرین به تابوت سکینه نزدیکتر بودند چنانکه چادر جماعت را هنگام کوچ کردن ایشان بر میداشتند و در وقت فرود آمدن و منزل کردن برپا مینمودند، و از برای وظیفۀ خدمت خود بعد از شست و شو و تراشیدن بدن حاضر میشدند، خلاصه واجبات بنی لاوی در نهایت دقت معین بود و به سه بهره منقسم بودند: قهاتیان و جرشونیان و مراریان، بهرۀ اول بردارندگان ظروف مقدسه، بهرۀ دوم بردارندگان اقسام خیمه و بهرۀ سوم بردارندگان لوحها و ستونها بودند، و شهرهائیکه به لاویان اختصاص داشت چهل و هشت شهر با اطراف آنها بمسافت هزار ذرع از همه طرف مختص آنها بود یعنی سیزده شهر از برای کاهنان و شش شهر از برای بست بتوسط قرعه تعیین یافت در میان اسباط، و لاویان را غیر از این شهرها و اطراف آنها عشر تمام محصولات از حیوانات و نباتات نیز بود واز این عشر ایشان بکاهنان میدادند (سفر اعداد 18:20 - 32) و در هر سه سال یک دفعه عشر ثانوی نیز میگرفتند و نیز در هنگام خدمت بعضی وظایف دیگر علاوه بر آنهائی که ذکر شد داشتند، و در ایام داود عدد کهنه به 38000 رسید که 24000 آنها از برای خدمات معینه مقرر گشتند و 6000 نفر از برای تعلیم شریعت و اجرای احکام معین شدند و 4000 از برای وظیفۀ دربانی و 400 نفر از برای خواندن و نواختن آلات طرب بودند این ها را فرقه فرقه نموده هر فرقه بنوبت خود از شهرهای خودشان برای خدمت مقدس حاضر میشدند (اول تواریخ ایام 23: و 24:20 - 31 و 25:26) و در وقتی که سبط اسرائیل از یهوداجدا گشتند سبط لاویان با یهودا همدست گردیدند (دوم تواریخ ایام 11:13 - 15) و ایشان را در تدبیر آن مملکت مخصوصاً در ایام یهوشافاط (دوم تواریخ ایام 19:8 - 11 و 20:14 - 28 و یوحنا اشعیا 2 تو 23:1 - 8 و حزقیا دوم تواریخ 29:3 - 36 و 30:21 و 22 و 31:2 - 4 و یوشیا دوم تواریخ 34:12 و 35:3 - 18) و غیره ید طولائی بود لکن بعد از اسیری معدودی از ایشان مراجعت کردند (عزرا 2:36 - 42 و 3:10 و 6:18) اما آنانی که به اورشلیم مراجعت کردند بر سر منصب قدیم خود رفتند و دردهاتی که نزدیک اورشلیم بود مأوی گزیدند و قوم کمافی السابق عشر معینه را بدیشان می دادند (نحمیا 10:37 - 39 و 12:29) ولی در عهد جدید آنها را همچو اشخاصی که در رسوم و قواعد ظاهری شرعیه ماهر می بودند و باطن آن را ترک می کردند به حساب می آورد (لوقا 10:32)
جَمعِ واژۀ لاوی و منسوب بدان، یعنی اشخاصی که از اولاد لاوی سومین پسر یعقوب اند، گاهی این لفظ به معنی کاهنان نیز استعمال شده است، (ایران باستان ج 2 حاشیۀ ص 1160)، در قاموس کتاب مقدس آمده: گاهی اوقات کلمه لاوی و لاویان برای جمیع اولاد لاوی استعمال شده است (خروج 6:25 لا 25:32 عد 35:2 یوشع 21:3 و 41) و گاهی از اوقات اختصاص به نسل لاوی دارد به جز خانواده های هارون و کهنه (اول پادشاهان 8:4 عزرا 2:2:70 یوحنّا 1:19) و گاهی از اوقات همچو صفتی از برای کهنه استعمال میشود یعنی که از سبط لاوی متسلسل است (تثنیه 17:18 یوشع3:3) اما معنی ثانوی که قصد از سبط لاوی باشد غیر ازسلسلۀ کهنه بیشتر در کتاب مقدس وارد است، و در سفرپیدایش به هیچوجه اشاره به تقدیس و تعیین لاویان نیست مگر در وقتی که در فقرۀ گوساله با موسی از برای خداوند غیرت کشیدند، از آن پس از برای خدمت مقدس معین گشتند (تثنیه 10:8 و 9 و 33:8 و 11) و در وقت تعیین ایشان عدد مردان 22000 و عدد اول زادگان جمیع اسباط22273 نفر بودند و قوم فدیه آنهائی را که افزون بودند هریک را پنج شاقل دادند (سفر اعداد 3:45 - 51) و این مبلغ مطابق همان مقداری بود که از برای فدیۀ اول زادگان انسان و حیوانات نجس و چیزهای مهیب لازم بود (لاویان 27:6، سفر اعداد 18:16) و قوم لاوی واسطۀ قوم و کاهنان بودند و ایشان را جایز نبود که قربانی گذرانند و بخور سوزانند و نیز جایز نبود که اشیاء مقدسه را بدون پرده و پوشش ملاحظه کنند (سفر اعداد 4:5) لکن ایشان از سایرین به تابوت سکینه نزدیکتر بودند چنانکه چادر جماعت را هنگام کوچ کردن ایشان بر میداشتند و در وقت فرود آمدن و منزل کردن برپا مینمودند، و از برای وظیفۀ خدمت خود بعد از شست و شو و تراشیدن بدن حاضر میشدند، خلاصه واجبات بنی لاوی در نهایت دقت معین بود و به سه بهره منقسم بودند: قهاتیان و جرشونیان و مراریان، بهرۀ اول بردارندگان ظروف مقدسه، بهرۀ دوم بردارندگان اقسام خیمه و بهرۀ سوم بردارندگان لوحها و ستونها بودند، و شهرهائیکه به لاویان اختصاص داشت چهل و هشت شهر با اطراف آنها بمسافت هزار ذرع از همه طرف مختص آنها بود یعنی سیزده شهر از برای کاهنان و شش شهر از برای بست بتوسط قرعه تعیین یافت در میان اسباط، و لاویان را غیر از این شهرها و اطراف آنها عشر تمام محصولات از حیوانات و نباتات نیز بود واز این عشر ایشان بکاهنان میدادند (سفر اعداد 18:20 - 32) و در هر سه سال یک دفعه عشر ثانوی نیز میگرفتند و نیز در هنگام خدمت بعضی وظایف دیگر علاوه بر آنهائی که ذکر شد داشتند، و در ایام داود عدد کهنه به 38000 رسید که 24000 آنها از برای خدمات معینه مقرر گشتند و 6000 نفر از برای تعلیم شریعت و اجرای احکام معین شدند و 4000 از برای وظیفۀ دربانی و 400 نفر از برای خواندن و نواختن آلات طرب بودند این ها را فرقه فرقه نموده هر فرقه بنوبت خود از شهرهای خودشان برای خدمت مقدس حاضر میشدند (اول تواریخ ایام 23: و 24:20 - 31 و 25:26) و در وقتی که سبط اسرائیل از یهوداجدا گشتند سبط لاویان با یهودا همدست گردیدند (دوم تواریخ ایام 11:13 - 15) و ایشان را در تدبیر آن مملکت مخصوصاً در ایام یهوشافاط (دوم تواریخ ایام 19:8 - 11 و 20:14 - 28 و یوحنا اشعیا 2 تو 23:1 - 8 و حزقیا دوم تواریخ 29:3 - 36 و 30:21 و 22 و 31:2 - 4 و یوشیا دوم تواریخ 34:12 و 35:3 - 18) و غیره ید طولائی بود لکن بعد از اسیری معدودی از ایشان مراجعت کردند (عزرا 2:36 - 42 و 3:10 و 6:18) اما آنانی که به اورشلیم مراجعت کردند بر سر منصب قدیم خود رفتند و دردهاتی که نزدیک اورشلیم بود مأوی گزیدند و قوم کمافی السابق عشر معینه را بدیشان می دادند (نحمیا 10:37 - 39 و 12:29) ولی در عهد جدید آنها را همچو اشخاصی که در رسوم و قواعد ظاهری شرعیه ماهر می بودند و باطن آن را ترک می کردند به حساب می آورد (لوقا 10:32)