لابه. چرب زبانی. لامانی. لابه گری. تملق. (برهان). چاپلوسی. (لغت نامۀ اسدی در کلمه لامانی). تبصبص: اما عاقلتر از او در جوال افتعال غماز و نمام شده اند و به محال و عشوه و لاوۀ ایشان مغرور گشته. (راحهالصدور راوندی). و عاقل ترین مردمان در جوال محال ایشان رود و به عشوه و لاوۀ ایشان مغرور گردد. (سندبادنامه ص 101) ، فریب و بازی دادن، سخن. (برهان) ، بازی چالیک و آن دو پارچه چوب است که اطفال بدان بازی کنند یکی بقدرسه وجب و دیگری بمقدار یک قبضه و هردو سر چوب کوتاه تیز میباشد. (برهان). بازی اطفال که به هندی گلی دندا گویند. (غیاث). لاو. قله. مقلی. قلی. غوک چوب. الک دولک. رجوع به الک دولک و رجوع به لاو شود، لاو. خاک سفید که با گلابۀ آن خانه ها را سفید کنند. رجوع به لاو در این معنی شود
لابه. چرب زبانی. لامانی. لابه گری. تملق. (برهان). چاپلوسی. (لغت نامۀ اسدی در کلمه لامانی). تبصبص: اما عاقلتر از او در جوال افتعال غماز و نمام شده اند و به محال و عشوه و لاوۀ ایشان مغرور گشته. (راحهالصدور راوندی). و عاقل ترین مردمان در جوال محال ایشان رود و به عشوه و لاوۀ ایشان مغرور گردد. (سندبادنامه ص 101) ، فریب و بازی دادن، سخن. (برهان) ، بازی چالیک و آن دو پارچه چوب است که اطفال بدان بازی کنند یکی بقدرسه وجب و دیگری بمقدار یک قبضه و هردو سر چوب ِ کوتاه تیز میباشد. (برهان). بازی اطفال که به هندی گلی دندا گویند. (غیاث). لاو. قله. مقلی. قلی. غوک چوب. الک دولک. رجوع به الک دولک و رجوع به لاو شود، لاو. خاک سفید که با گلابۀ آن خانه ها را سفید کنند. رجوع به لاو در این معنی شود
ناشایست. ناروا. نامعقول. کار بیهوده و نامناسب. ناروا. نامشروع: و شما از حرص خوشی این حیات دنیا به ناوجه درمی آئید و بارهای گران بر خود می نهید. (کتاب المعارف)
ناشایست. ناروا. نامعقول. کار بیهوده و نامناسب. ناروا. نامشروع: و شما از حرص خوشی این حیات دنیا به ناوجه درمی آئید و بارهای گران بر خود می نهید. (کتاب المعارف)