جدول جو
جدول جو

معنی لاهور - جستجوی لغت در جدول جو

لاهور
نام شهری به هندوستان، کرسی پنجاب، دارای ششصد و هفتاد و دو هزارتن سکنه، اقامتگاه قدیم سلاطین مغول، آن را دارالسطنه گفته اند و نبات لاهوری از آنجاست، للاوهور، لاهنور
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهور
تصویر ماهور
(دخترانه)
نام یکی از دستگاههای موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کلاهور
تصویر کلاهور
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لاهوره
تصویر لاهوره
قاش خربزه یا هندوانه و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاهوت
تصویر لاهوت
عالم غیرمادی، عالم غیب، ملکوت، الوهه، خداوندی. در اصل لاه به معنی اله بوده، «واو» و «تا» برای مبالغه به آن افزوده شده مانند «واو» و «تای» جبروت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساهور
تصویر ساهور
ماهتاب، ماه، هالۀ ماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهور
تصویر ماهور
هر یک از برآمدگی های تپه مانند دشت یا دامنۀ کوه
در موسیقی از دستگاه های هفتگانۀ موسیقی ایرانی
گلی با برگ های بزرگ و پهن شبیه گوش خرگوش و پرزهایی مانند پرز ماهوت و گل هایی زرد رنگ و گلبرگ هایی سست، گل ماهور، خرگوشک، گل ماهوتی
در موسیقی از شعبه های بیست چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
مخفف راهوار. (شرفنامۀ منیری). اسب تیزرو و فراخ گام:
بود در معرض فضلم پیاده میل در میدان
کسی کو زیر ران خود ز دعوی راهور دارد.
(از مؤلف شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
غلاف ماه، (منتهی الارب)، صاحب تاج العروس و اقرب الموارد گویند کلمه اعجمی است
لغت نامه دهخدا
بیداری، بسیاری، (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب)، ماه تاب، (منتهی الارب)، هالۀ ماه، غلاف ماه، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، ماه، (اقرب الموارد)، نه روز باقی ازماه، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، سایۀ زمین بر روی زمین، (منتهی الارب)، سایۀ زمین، (اقرب الموارد)، روی زمین، (منتهی الارب) :کسوف، دخول قمر در ساهور، (از اقرب الموارد)، خروج قمر از ساهور، آشکار شدن ماه آن، (از اقرب الموارد)، بن چشم، (منتهی الارب) (آنندراج)، ساهور العین، بن چشمه و منبع آب آن، (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کوهی است در مغرب که معدن سنگی است بهمین نام، و آن سنگی که جمیع سنگهای سخت را قطع کند، و بجای ها میم هم بنظر آمده است، اﷲ اعلم، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز، دارای 60 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
دهی از دهستان چهار فریضه بخش مرکزی شهرستان بندرانزلی. دارای 570 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن برنج و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
لاتوردورنی ، نام کرسی بخش در ایالت ’پوی ددم’ از ولایت ایسوار، دارای 1421 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
مریس کانتن دو، نام نقاش فرانسوی مولد سن کنتن (1704-1788 میلادی)
لغت نامه دهخدا
شهری باسک نشین به فرانسه، ناحیۀ کوچکی از توابع گاسکنی قدیم
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان عقیلی است که در شهرستان شوشتر واقع است و 300 تن سکنه دارد که از طایفۀ بختیاری هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تپه های مسلسلی که در دامنۀکوه پدید باشد، (ناظم الاطباء)، هریک از تپه های پیوسته که در دامنۀ کوه پدید باشد، حصۀ پیش آمدۀ کوه، (فرهنگ فارسی معین)، گل ماهور، (فرهنگ فارسی معین)، خرگوشک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، نام شعبه ای است از موسیقی، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نام یکی از دو شعبه ’نوا’ است و شعبه دیگر ’نوروز خارا’ است، (فرهنگ نظام)، شعبه نهم از 24 شعبه موسیقی قدیم، (فرهنگ فارسی معین)، در آن دو قول بوده است، بعضی آن را پنج نغمه دانسته اند و بعضی هشت، و گفته اند که مرکب است از گردانیا و عشاق که گردانیا مقدم باشد، آنان که ماهور را پنج نغمه دانسته اند گردانیا وعشاق را در یک بعد ذوالخمس مندرج داشته اند ... و آنان که ماهور را هشت نغمه دانسته اند گردانیا و عشاق رادر یک بعد ذوالکل مندرج گردانیده اند، ذوالاربع نغمات عشاق را با ذوالخمس گردانیا ترکیب کرده اند ... (مجمعالدوار، نوبت دوم ص 26 و 27)، و رجوع به تاریخ موسیقی روح اﷲ خالقی و مجمعالادوار نوبت سوم صص 83-88 شود،
- ماهور صغیر، گوشه ای است از دستگاه ماهور، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ابر، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، سحاب، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام شهری به هندوستان. لاهور. لاوهور. لهاوور. لهاور. لوهر. لوهوار و لووهور. (برهان). رجوع به هر یک از این کلمات در ردیف خود شود: و آن حدیث دراز کشید و حشم لوهور و غازیان احمد را خواستند و او بر مغایظۀقاضی برفت با غازیان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 408)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام پهلوانی بوده مازندرانی. برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری) :
سواری که نامش کلاهور بود
که مازندران زو پر از شور بود.
فردوسی.
بیامد کلاهور چون نره شیر
به پیش جهانجوی مرد دلیر.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 2 ص 363).
کلاهور با دست آویخته
پی و پوست و ناخن فروریخته.
(شاهنامه ایضاً)
لغت نامه دهخدا
محلی در هفتاد و چهار هزارگزی گرمسار میان سرخ دشت و بیابانک، آنجا ایستگاه ترن باشد، نام دومین ایستگاه راه آهن سمنان بتهران واقع در دهستان سرخه، بخش مرکزی شهرستان سمنان در 39 هزارگزی سمنان، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
تراشه و برش خربزه و هندوانه است و به ترکی آن را قاش گویند. (برهان). کرچ خربزه و هندوانه. (جهانگیری). قاچ. کرچ. برش:
جسم که چون خربزه است تا نبری چون خورند
بشکن و پیدا شود قیمت لاهوره ای.
مولوی
لغت نامه دهخدا
امام الدین صاحب تصریح در شرح تشریح الافلاک بهاءالدین العاملی، (معجم المطبوعات ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناهور
تصویر ناهور
ابر
فرهنگ لغت هوشیار
مینوک مینو آرنگ، مینو شناسی دانشی که به بررسی و گفت و گو پیرامون مینو می پردازد جهان معنی عالم امر عالم غیب مقابل ناسوت: گشایم راز لاهوت از تفرد نمایم ساز ناسوت از هیولا. (خاقانی. سج. 26)، عالم ذات الهی که سالک را در آن مقام فنا فی الله حاصل میشود. مرتبه صفات را جبروت و مرتبه اسما را ملکوت نامند مرتبه واحدیت که از آن تعبیر بمرتبه وجود جامعاز لحاظ جامعیت اسما و صفات آورند. خدایتعالی، عالم غیب، عالم امر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاهور
تصویر صاهور
پارسی تازی گشته شایورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاهور
تصویر تاهور
ابر، سحاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساهور
تصویر ساهور
ماهتاب، بیداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهور
تصویر راهور
راه سپر، فراخ گام تند رو و خوش راه (اسب استر و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
هر برش خربزه و هندوانه و مانند آن تراشه قاش قاچ: جسم که چون خربزه است تا نبری چون خورند بشکن و پیدا شود قیمت لاهوره ای. (مولوی دیوان کبیر ج 6 بیت 32074)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهور
تصویر ماهور
پستی و بلندی زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهور
تصویر ماهور
از دستگاه های موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاهوت
تصویر لاهوت
عالم غیب، عالم الهی، جهان مینوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاهوره
تصویر لاهوره
((رِ))
یک قاچ و برش از خربزه یا هندوانه
فرهنگ فارسی معین