جدول جو
جدول جو

معنی لانگر - جستجوی لغت در جدول جو

لانگر
کرسی ولایت ’مارن علیا’ نزدیک مارن، دارای راه آهن و 7558 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لنگر
تصویر لنگر
آهن و زنجیر بسیار سنگین که کشتی را با آن از حرکت باز می دارند،
آلتی که از ساعت های دیواری آویزان می کنند و با تکان خوردن متناوب آن چرخ های ساعت به حرکت در می آید، پاندول،
لنگری، جای وسیع برای پذیرایی مهمانان و طعام دادن به مردم، سینی بزرگی که در آن ظرف های غذا را می گذارند و نزد مهمانان می برند، خانقاه
لنگر انداختن: مقابل لنگر کشیدن، از حرکت باز داشتن کشتی با انداختن لنگر آن در آب، توقف کردن کشتی در بندر، کنایه از اقامت طولانی داشتن در جایی
لنگر برداشتن: بیرون کشیدن لنگر کشتی از آب و کشتی را به حرکت در آوردن، کنایه از حرکت کردن، جنبیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاسگر
تصویر لاسگر
ابریشم تاب، آنکه تارهای پیله را به هم می تابد و ابریشم درست می کند، ابریشم گر
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
سفینۀ ماهی گیری که در سواحل الجزایر معمول است
لغت نامه دهخدا
(گَ)
پالاندوزی:
پالانگریی بغایت خود
بهتر ز کلاه دوزی بد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کسی که چیلان یعنی آلات و ادوات آهنی سازد. چیلان ساز. آنکه افزار آهنین کوچک سازد. چیلانی:
ز چیلانگرم شعله در جان گرفت
دلم آتش از آب حیوان گرفت.
وحید (ازآنندراج).
رجوع به چیلان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
ابن دولت ثانی بن سلیم اول. چهل ونهمین و پنجاه وسومین از خانان قرم. وی دوبار بحکومت رسید: نخست از 1161 تا 1168 هجری قمری و بار دیگر از 1180 تا 1181 هجری قمری (طبقات سلاطین اسلام ص 211 و جدول نسب خاندان جوجی برابر ص 214)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
غدد اندوکرین کوچکی که در لوزالمعده پراکنده اند به جزائر لانگرهانس موسومند. (جانورشناسی عمومی ج 1 ص 192)
لغت نامه دهخدا
(رِءُ)
نام شهری باسپانیا (ایالت اویدو). دارای 35 هزار تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
نام عالم وظایف الاعضاء دانمارکی (اواخر قرن نوزدهم) (روانشناسی دکتر سیاسی 466)
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ)
جائی را گویند که در آنجا همه روزه طعام به مردم دهند. (جهانگیری). جائی که آنجا طعام به فقراء دهند. (غیاث). خانقاه. محل اجتماع یا خوردنگاه صوفیان. جائی که هر روز ازآنجا به مردم طعام برسد، از این است که خانقاه را نیز لنگر گویند، چنانکه لنگر شیخ جام و لنگر شاه قاسم انوار در خراسان شهرت دارد. (آنندراج) :
مو آن رندم که نامم بی قلندر
نه خون دیرم نه مون دیرم نه لنگر
چو روز آید بگردم گرد گیتی
چو شو آید به خشتان وانهم سر.
باباطاهر.
کار بیداران نباشد خوابگاه آراستن
بستر درویش خواب آلود جای لنگر است.
امیرخسرو.
در لنگر نهاده باز فراخ
کرده ریش دراز را به دوشاخ.
اوحدی.
لنگر و خانقاه او (نعمت اﷲ کوهستانی) حالا مقصد اکابر و فقراست. (تذکرۀ دولتشاه در ترجمه نعمت اﷲ کوهستانی). و سلطان حسین بن سلطان اویس جلایر در خطۀ تبریز جهت شیخ (کمال خجندی) منزلی ساخت بغایت نزه و بر لنگر شیخ وقفها کرد. (تذکرۀ دولتشاه در ترجمه کمال خجندی). و از آن جمله لنگر غیاثیه، لنگر باباخاکی، لنگر شیخزاده بایزید نیز مشهور است. (حبیب السیر) .چون واقف میشود از پی می دود و به ایشان نمی رسد تا به لنگر پیر غیب که حال در اندوهجرد است. (مزارات کرمان ص 130)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام کرسی بخش در ایالت پیرنۀ سفلی از ولایت پو، دارای 822 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ رَ)
دهی از دهستان کاریزنو از بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 64هزارگزی شمال باختری تربت جام، کنار راه شوسۀ عمومی مشهد به تربت جام. جلگه، گرمسیر. دارای 674 تن سکنۀ ترکمن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). این محل سابقاً به خرجردجام معروف به وده و امروز لنگر نامیده میشود و گویند شاه قاسم انوار پس از آنکه احمد لر شاهرخ را در هرات زخم کارد زد، از هرات رنجیده خاطر بیرون شد و در خرجردجام لنگر انداخت و آنجا به ’لنگر’ نامیده شد. مزار وی نیز آنجاست. و هاتفی خواهرزادۀ جامی در لنگرچهار باغی داشته و شاه اسماعیل در 921 هجری قمری به دیدن او رفته است. (سبک شناسی ج 3 ص 225). و رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 64، 66، 68، 71، 106، 293 شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
پالاندوز. اکّاف. قتّاب:
گویند گرفت یار تو یار دگر
از رشک همی گویند ای جان پدر
جانا تو بگفتگوی ایشان منگر
خرخو بیند که غرقه شد پالانگر.
فرخی.
شبی نعلبندی و پالانگری
حق خویش میخواستند از خری.
نظامی.
نمایند هر شب خران را بخواب
که پالانگران را ببرده است آب.
سلمان ساوجی (ازجنگی خطی مورخ بسال 651)
لغت نامه دهخدا
(گُنْیْ)
نام کرسی از ولایت (ژیرند) در فرانسه، بساحل گارن. دارای راه آهن و 4661 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(گَ)
تانگو. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). رجوع به تانانگو شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 11000گزی جنوب شوشتر و 2000گزی باختری راه تابستانی شوشتر به بندقیر. دشت، گرمسیر و مالاریائی. دارای 170 تن سکنه. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات، برنج، صیفی و کنجد. شغل اهالی زراعت و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
آنکه چینه کشد. آنکه دیوار برآرد. بنّا: نارون درختی باشد سخت و بیشتر راست بالا و چوب او از سختی که بودبیشتر به دست افزار لادگران کنند. (لغت نامۀ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
نام طابع شاهنامۀ فردوسی بهمراهی وولرس در استراسبورگ از سال 1877 تا 1884 م
لغت نامه دهخدا
(دِ)
ژن و ’ریشارد’ نام دو جهانگرد و رحالۀ انگلیسی کاشف نیجریه (1807-1839 و 1804-1834م.)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جلانگر
تصویر جلانگر
قفل ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالانگری
تصویر پالانگری
پالاندوزی
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل چلنگر ساختن چیزهای خرد آهنی از قبیل قفل کلید چفت و رزه. میخ انبر و مانند آنها، دکان چلنگر
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه آهن آلات خرد از قبیل قفل کلید چفت ورزه زنجیر انبر میخ و مانند آنها سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لانبر
تصویر لانبر
فرانسوی جولاهه دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لانگت
تصویر لانگت
فرانسوی زبانه: برگ باریک و دراز
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دیوار سازد بنا: نارون درختی باشد سخت و بیشتر راست بالا و چوباو از سختی که بود بیشتر بدست افزار لادگران کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاسگر
تصویر لاسگر
آنکه لاس تهیه کند کژتاب ابریشم تاب
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی آهنین پیوسته بطنابی طویل که آنگاه توقف کشتی را خواهند آنرا در آب افکنند جائی را گویند که در آنجا همه روزه طعام بمردم دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگر
تصویر لنگر
((لَ گَ))
آهن زنجیرداری که برای نگاه داشتن کشتی به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چیلانگر
تصویر چیلانگر
قفل ساز
فرهنگ واژه فارسی سره
پاتوق، رباط، خانگاه، فواره، مطرحانی، ضریح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یک لنگر در قسمت جلوی کشتی: شانس
یک لنگر آویزان از پهلوی کشتی: شانس و خوشبختی
یک لنگر درون آب: ناکامی
یک لنگر را از آب بیرون می کشید: منفعهای بزرگ مالی
یک لنگر را از دست می دهید: پول
- کتاب سرزمین رویاها
۱ـ خواب لنگر برای دریانوردان نشانه آن است که مسافرتی خوش بر آبهای آرام خواهند داشت.
۲ـ اگر دیگران خواب لنگر ببینند، علامت جدایی از دوستان یا نقل مکان و مسافرت به خارج است.
۳ـ اگر کسی که عاشق است خواب لنگر ببیند، نشانه آن است که با معشوق خود مشاجره و اختلاف پیدا خواهد کرد. .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری، در محاوره به عنوان حرکت و تکان ناگهانی است و در موسیقی تقریبا.، لنگر کشتی، حرکت ناگهانی بار در اثر بی تعادلی، چوب تعادل
فرهنگ گویش مازندرانی