معنی لاسگر - فرهنگ فارسی عمید
معنی لاسگر
لاسگر
ابریشم تاب، آنکه تارهای پیله را به هم می تابد و ابریشم درست می کند، ابریشم گر
تصویر لاسگر
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با لاسگر
لاسگری
لاسگری
کژتابی ابریشم تابی: با دیلمان به لاسگری اشتلم کند گرداند و نداند آن شوخ روی شنگ. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
لادگر
لادگر
آنکه دیوار سازد بنا: نارون درختی باشد سخت و بیشتر راست بالا و چوباو از سختی که بود بیشتر بدست افزار لادگران کنند
فرهنگ لغت هوشیار
لادگر
لادگر
آنکه چینه کشد. آنکه دیوار برآرد. بنّا: نارون درختی باشد سخت و بیشتر راست بالا و چوب او از سختی که بودبیشتر به دست افزار لادگران کنند. (لغت نامۀ اسدی)
لغت نامه دهخدا
لاسگری
لاسگری
ابریشم تابی: با دیلمان به لاسگری اشتلم کند گرداند و نداند آن شوخ روی شنگ. سوزنی
لغت نامه دهخدا
لانگر
لانگر
کرسی ولایت ’مارن علیا’ نزدیک مارن، دارای راه آهن و 7558 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
اسگر
اسگر
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی تَشی، سیخول، زُکاسه، سُکاسه، رُکاشه، اُسغُر، سَنگُر، سُگُر، پَهمَزَک، پیهَن، بیهَن، روباه تُرکی، کاسجوک، جَبروز، قُنفُذ
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.