- لاننده
- تکان دهنده، جنباننده
معنی لاننده - جستجوی لغت در جدول جو
- لاننده
- حرکت دهنده جنباننده تکان دهنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فشارنده فشار دهنده عصاره گیرنده
درج کننده، نشاننده
ویژگی کسی که چیزی را بچلاند و آب آن را بگیرد
تکان دهنده، تکاننده
آنکه چیزی یا جانوری را براند، آنکه اتومبیل و دیگر وسایل نقلیه را براند شوفر
واقف آگاه خبردار، عالم بامعرفت، جمع دانندگان. یا قوت (قوه) داننده. قوه عاقله
ناله کننده، زوزه کشنده، هرزه گو
کسی که وسیلۀ نقلیه ای را می راند
دانا، کسی که امری یا مطلبی را می داند، آگاه، استاد، ماهر، برای مثال بیارید داننده آهنگران / یکی گرز فرمای ما را گران (فردوسی - ۱/۷۱)
آنکه لاس زند آنکه بازنی یا دختری ملاعبه کند
آنکه خودستایی کند، آنکه دعوی باطل کند جمع لاغندگان
تازی گشته کشه شاه اسپرم رومی از گیاهان
لانده
هرزه گوی، ناله کننده
شبیه، نظیر
واقف، آگاه، عالم، بامعرفت، جمع دانندگان
شبیه، نظیر
لاف زننده،، لاف زن
جنبانده، حرکت داده، تکان داده
(حرکت داده جنبانیده
موجود، ساکن، حاضر
کسی که می بیند
آنکه آلاید
آنکه آکند
نمو کننده نشو و نماکننده رشد کننده
ساکن مقیم آرام گیرنده، جمع باشندگان
پنبه حلاجی کرده که برای رشتن گلوله کرده باشند پنبه زده شده غند غنده