جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لافنده

لافنده

لافنده
آنکه خودستایی کند، آنکه دعوی باطل کند جمع لاغندگان
لافنده
فرهنگ لغت هوشیار

لافنده

لافنده
آنکه لافد. آنکه لاف زند:
از این لافندگان و آوازجویان بگذر ای حجت
که تو مرد حق و زهدی نه مرد لاف و آوازی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

کافنده

کافنده
شِکافَنده، شکاف دهنده، فاتِق، فالِق، شِکاوَنده، شِکوفَنده
کافنده
فرهنگ فارسی عمید

بافنده

بافنده
کسی چیزی را می بافد، باف کار، بافت کار، پای باف، حائِک، نَسّاج، جولاه، جولاهِه، تَنَندِه
کنایه از کسی که سخنان یا اشعار سست و بی معنی می گوید
بافنده
فرهنگ فارسی عمید