جدول جو
جدول جو

معنی لامکان - جستجوی لغت در جدول جو

لامکان
بی جا، بی مکان، در تصوف عالم غیب
تصویری از لامکان
تصویر لامکان
فرهنگ فارسی عمید
لامکان
(مَ)
مرکّب از: لا به معنی نه + مکان به معنی جای، بی جای. بی مکان. بیرون جای. صقع باری تعالی. صقع واجب. ناکجاآباد:
ورای لامکانش آشیان است
چگویم هر چه گویم بیش از آن است.
ناصرخسرو.
محتاج به دانۀ زمین نیست
مرغی که به شاخ لامکان رفت.
عطار.
لامکانی نی که در وهم آیدت
هر دمی در وی حیاتی زایدت.
مولوی.
بل مکان و لامکان در حکم او
همچو در حکم بهشتی چارجو.
مولوی (مثنوی ج 1 ص 97)،
صورتش بر خاک و جان در لامکان
لامکانی فوق وهم سالکان.
مولوی.
حق قدم بر وی نهد از لامکان
آنگه او ساکن شود در کن فکان.
مولوی.
میزند بر تن ز سوی لامکان
می نگنجد در فلک خورشید جان.
مولوی.
لامکانی که در او نور خداست
ماضی و مستقبل و حالش کجاست.
مولوی.
هر دو عالم گشته است اجزای تو
برتر از کون و مکان مأوای تو
لامکان اندرمکان کرده مکان
بی نشان گشته مقید در نشان.
(از شرح گلشن راز)،
از فروغ آفتاب لامکان جولان تو
حلقۀ ذکری است گرم از ذره در هر روزنی.
صائب.
نباشد لامکان پرواز را با آسمان کاری
که هرکس گشت دریاکش ز ساغر دست بردارد.
صائب.
لامکان سیران خبر دارند از پرواز ما
شعلۀ ما رقص در بیرون مجمر میکند.
صائب.
- لامکان بودن، منزل معلوم و معین نداشتن
لغت نامه دهخدا
لامکان
بدون جا بی مکان، عالم الوهیت: محتاج بدانه زمین نیست مرغی که بشاخ لامکان رفت. (عطار) بیجای، بیرون جای، بی مکان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امکان
تصویر امکان
ممکن بودن، میسر بودن، قدرت، توانایی، برای مثال کنونت که امکان گفتار هست / بگوی ای برادر به لطف و خوشی (سعدی - ۵۳)، فرصت، در فلسفه مقابل وجوب، چیزی که وجود یا عدم آن ضروری نباشد یعنی بود و نبودش یکسان باشد مانند انسان، حیوان، نبات و جماد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لامان
تصویر لامان
فریب، دروغ، لاف و گزاف، ریشخند، چست و چالاک
فرهنگ فارسی عمید
دهی از بخش ششتمدشهرستان سبزوار و محدود است از طرف شمال و خاور به شهرستان نیشابور و از جنوب بدهستان ربع شامات و از باختر بدهستان تکاب و زمج، رود خانه کال شور از این دهستان سرچشمه میگیرد محصول زراعتی خوب ندارد و اهالی از سردرختی آن استفاده میکنند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، و نیز رجوع شود به تاریخ بیهق ص 184
قصبۀ مرکز دهستان بخش ششتمد شهرستان سبزوار، دارای 1394 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آن غلات و پبنه و میوه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، یاقوت در معجم البلدان شامکان را قریه ای از قرای نیشابور ضبط کرده است که شاید با شامکان مذکور در فوق یکی باشد
لغت نامه دهخدا
نام دهی جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه واقع در 24 هزارگزی ساوه، دارای 341 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)، از دیه های قم، (تاریخ قم ص 141)، از رستاق قاسان رستاق خوی به قم، (تاریخ قم ص 118)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
از دیه های غزنه است. از آنجا گروهی از فقها و قضات برخاسته اند و ببغداد خاندانی از ایشان است. و برخی گویند شهری است مشتمل بر چندین قریه در جبال غزنه و لمغان نیز نامیده شود. (معجم البلدان). لمغان. لنبگا. (ماللهند بیرونی ص 130)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نام دیهی به هفت فرسنگی همدان. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کذاب بخش خفرآباد شهرستان یزد که در 12 هزارگزی باختر خفرآباد و 7 هزارگزی راه ندوشن واقع است، ناحیه ایست کوهستانی با آب و هوای معتدل و 220 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لا مکان
تصویر لا مکان
بی گواک (گواک مکان) نا کجا آباد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامان
تصویر لامان
فریب، دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
پابرجا کردن، جای دادن، قادر گردانیدن بر چیزی، قدرت دادن، قابلیت وجود و عدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امکان
تصویر امکان
((اِ))
توانا گردانیدن بر امری، پا برجا کردن، دست یافتن، ممکن بودن، احتمال، توانایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امکان
تصویر امکان
توانایی، شایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امکان
تصویر امکان
Possibility
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از امکان
تصویر امکان
possibilité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از امکان
تصویر امکان
ความเป็นไปได้
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از امکان
تصویر امکان
uwezekano
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از امکان
تصویر امکان
olasılık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از امکان
تصویر امکان
가능성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از امکان
تصویر امکان
可能性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از امکان
تصویر امکان
אפשרות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از امکان
تصویر امکان
संभावना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از امکان
تصویر امکان
kemungkinan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از امکان
تصویر امکان
Möglichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از امکان
تصویر امکان
mogelijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از امکان
تصویر امکان
posibilidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از امکان
تصویر امکان
possibilità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از امکان
تصویر امکان
possibilidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از امکان
تصویر امکان
可能性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از امکان
تصویر امکان
możliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از امکان
تصویر امکان
можливість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از امکان
تصویر امکان
возможность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از امکان
تصویر امکان
সম্ভাবনা
دیکشنری فارسی به بنگالی