جدول جو
جدول جو

معنی لامانتن - جستجوی لغت در جدول جو

لامانتن
(تَ)
نوعی پستاندار آبزی علفخوار از جنس قطاس ها که در رودخانه های افریقاو امریکای استوائی میزید. حوت ذوثدیین. دب ّالبحر
لغت نامه دهخدا
لامانتن
فرانسوی آدم آبی از آبزیان پستانداریست از راسته شیرماهیان که دریازی است و بدنی شبیه ماهی دارد و سه گونه از آن شناخته شده که در سواحل دریاها و رودخانه های نواحی گرم مجاور آمریکای جنوبی و افریقا میزیند. سر این حیوان بوسیله گردن از تنه مشخص است. اندامهای عقبی از بین رفته ولی اندامهای قدامی موجودند و تبدیل بالت شنا شده اند. این پستاندار علفخوار است. لامانتن شبهااز آب خارج میشود و در ساحل رودخانه یا دریا باستراحت می پردازد و از علفهای کنار رودخانه تغذیه میکند. بمناسبت شباهت ظاهری صورت و جمجمه این حیوان با انسان اهالی بومی سابقا آنهارا نوعی انسان آبزی میدانستند و بهمین جهت آنها را آدم آبی میگفتند بخصوص که جنس ماده در این حیوان دارای پستانهایی برجسته شبیه پستانهای انسان است. قد این حیوان بالغ بر 3 متر میشود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لامانی
تصویر لامانی
چاپلوسی، هرزه گویی، بی ایمانی، لاف و گزاف، دروغ، چاپلوس، لاف زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واماندن
تصویر واماندن
بازماندن، عقب ماندن
کنایه از خسته شدن، ناتوان و درمانده شدن از انجام کاری
کنایه از حیران و سرگردان شدن
متوقف شدن، ایستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لامان
تصویر لامان
فریب، دروغ، لاف و گزاف، ریشخند، چست و چالاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امانت
تصویر امانت
امین بودن، مقابل خیانت، راستی و درستکاری، جمع امانات، مالی یا چیزی که به کسی می سپارند تا از آن نگه داری کند، ودیعه، دادن چیزی به کسی برای اینکه از آن نگه داری کند
فرهنگ فارسی عمید
(نِ تُ)
مورخ و یکی از کاهنان بزرگ مصر و معاصر بطلمیوس اول بود (قرن سوم پیش از میلاد و اوایل قرن چهارم) و در ایجاد هم آهنگی و اتحاد بین مذهب یونانیها و مصریهای قدیم کمکهای معنوی بسیار به وی کرد و بر اثر آن پرستشی ایجاد شد که به پرستش ’شاراپیش’ معروف گردید. تصور می کنند که اسم این مورخ مصری ’مرن تخوتی’ بوده یعنی محبوب رب النوع مصری که ’تت’ نام داشت. از کتاب این مورخ اکنون فقط قسمتهایی باقی مانده است. بعدها وقایعنگاران مسیحی و یهودی از نوشته های او استفاده کرده و مخصوصاً یهودیها آن را خلاصه کرده اند. این خلاصه حاوی فهرست تمام سلسله های فراعنۀ مصراست از اعصار قبل از تاریخ تا تسخیر ثانوی مصر به دست ایرانیها یعنی زمان اردشیر سوم هخامنشی. ’مانتن’ سی سلسله را با تعیین سنوات سلطنت آنها ذکر و تاریخ مصر را به سه قسمت تقسیم کرده است باید در نظر داشت که بعض اسناد مصری که بر اثر اکتشافات بدست آمده همه نوشته های او را تأیید نمی کند با این همه اطلاعاتی، مخصوصاً اطلاعاتی که راجع به دورۀ هخامنشی می دهد مفید و گرانبها است. (از ایران باستان ص 75). و رجوع به همین مأخذ ص 70، 74، 963، 1131، 1132 و 1134 شود
لغت نامه دهخدا
لاف و گزاف، (برهان)، فریب و دروغ، (غیاث، نقل از شرح خاقانی)، انبوهی، بیوفائی، مغاک، (غیاث)، امر است به معنی بجنبان، (غیاث)، و این گفتۀ غیاث براساسی نیست
لغت نامه دهخدا
به زبان زند و پازند نان را گویند و به عربی خبز خوانند، (برهان)، مصحف لحمان، هزوارش نان و نیز به معنی غذا، (دهارله)
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ)
راستی. ضد خیانت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). استواری در راستی. درستکاری. اخلاص و صداقت. امینی. (ناظم الاطباء). امین بودن. (فرهنگ فارسی معین). امانت یعنی قرار دادن و بجا آوردن مقتضای عدالت در اوقات معین آن و این یکی ازصفات خدای تعالی است. (قاموس کتاب مقدس) : کار وی صاحب دیوانیست که هم کفایت دارد و هم امانت. (تاریخ بیهقی). امیر وی را بنواخت و نیکویی گفت و براستی و امانت بستود. (تاریخ بیهقی). در شغلهای خاصۀ این پادشاه شروع کرد و کفایتها نمود و امانتها. (تاریخ بیهقی). وفور امانت تو مقرر است. (کلیله و دمنه). اهلیت این امانت و محرمیت او این اسرار را محقق گشت. (کلیله و دمنه). آثار امانت و صیانت او در تقلد آن اشغال و توکل آن اعمال ظاهر شده. (ترجمه تاریخ یمینی). امیر ناصرالدین را از کفایت و درایت و امانت و دیانت او نبذی معلوم شد. (ترجمه تاریخ یمینی). ترا همچنین فضل است و دیانت و تقوی و امانت. (گلستان).
برخیز تا بعهد امانت وفا کنیم
تقصیرهای رفته بخدمت قضا کنیم.
سعدی.
و رجوع به امانه شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
مال یا چیزی که بعنوان امانت بکسی سپارند. ودیعه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش از ولایت تورنن در ایالت (آردش) فرانسه، دارای 3727 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
آلفونس لوئی دو، فرزند شوالیه پیر دولامارتین و آلکسیس دوریس، مولد 21 اکتبر سال 1790 میلادی در شهر ماکون، وی تاسال 1801 در میلی ملک خانوادگی خود به سر برد و از این دوره خاطرات شیرین به یاد داشت و دو کلمه کودکی و میلی در همه عمر زبانزد وی بود، در مارس 1801 برای کسب علوم به شهر لیون رهسپار شد و سپس در سال 1802 از آنجا به آموزشگاه شبانه روزی بله که ژزوئیت ها (آباء یسوعیین) آن را اداره می کردند رفت و تا سال 1808 در آنجا به تحصیل دانش پرداخت و در آن میان اغلب علوم ادبی عصر خود را با اشتیاق کامل فرا گرفت و به آثار گذشتگان ادب آشنا شد، در سال 1808 لامارتین به میلی بازگشت و تا سپتامبر 1811 در آنجا گذرانید و بعدها به یاد این دوره قطعۀ معروف ’خاطرات کودکی’ یا میلی را به نگارش درآورد و هم در این سال وارد انجمن ادبی شهر ماکون شد و پیش از آن نیز قطعاتی سروده بود ولی قطعات مذکور را در 1810 بسوخت و سپس به سرودن قطعات جدیدی آغاز کرد که تا سال 1816 ادامه داشت وی در سپتامبر 1811 بعنوان مأموریت به ایتالیا رفت و تا مه 1812 آنجا بود و در مسافرتی که به شهر ناپل کردبه دختر جوانی گرازیلا نام دل باخت و این عشق انگیزۀ پیدایش اثری جذّاب و زیبا شد که در سال 1843 انتشار یافت، لامارتین پس از مراجعت به فرانسه تا آوریل 1814 در میلی به سر برد و پس از تبعید ناپلئون به جزیره الب شغلی مهم یافت و در پادگان شهر ’بووه’، خدمت آغاز کرد، سال بعد که ناپلئون به فرانسه بازگشت لامارتین دست از کار کشید و به سوئیس رفت ولی پس از جنگ واترلو که سرنوشت قطعی ’هیزم شکن اروپا’ معلوم گردیدوی و شاتوبریان و دیگر مردان ادب و سیاست بهمراهی لوئی هجدهم مراجعت کردند، در اکتبر 1816 لامارتین بیمار شد و به تجویز اطبا به محل آبهای معدنی ’اکس له بن’ رفت و آنجا با زنی طناز و دانشمند به نام ژولی شارل آشنا شد و چنان شیفتۀ وی گردید که از همه بازآمد و با او نشست و بعدها خاطرۀ آن ایام معدود را بهترین ایام زندگی خود محسوب میداشت و لقب الویر را که نمونۀ منتهای علاقۀ او به زنی بود بر وی نهاد، پس از سالی جدائی بار دیگر درپاریس به دیدار یکدیگر نائل آمدند (1817) ولی یکماه پس از آن ژولی شارل به بیماری سل درگذشت و تأثیر شدید مرگ وی سلسله جنبان احساسات و عواطف شاعر گشت و هم بر اثر آن حزن و الم جانگداز نخستین اثر خویش را بنام تراژدی شائول انتشار داد (16 آوریل 1818)، و موفقیت وی پس از نمایش این پیس او را بنوشتن چندین تراژدی دیگر واداشت و هم در آن حال به فکر سرودن یک سلسله داستانهای منظوم افتاد که نخستین آنها قطعۀ کلودیس بود، در بهار سال 1819 در شهر شامبری با بانوئی انگلیسی جوان و ثروتمند به نام (ماریاآنا الیزابرج) ملاقات کرد و آشنائی و عشق آندو به ازدواج منتهی گشت (6 ژوئن 1820)، وی در مارس 1820 کتاب مشهور خود را به نام ’تفکرات شاعرانه’ که در حقیقت صلای انقلاب ادبی جدیدی در فرانسه و حتی ادبیات اروپائی بود انتشار داد و شوری در سراسر فرانسه وروسیه به پا کرد چنانکه هوگو آن را آخرین افتخار کلاسیکها شمرد و به گفتۀ خود شاعر در یکی از نامه هائی که خطاب به دوست خود نوشته پسند خاطر لوئی 18 و تمام رجالی که پیش از آن با شعر مخالفت داشته اند نظیر تالیران و غیره واقع شد و تا سال 1823 نه طبع از آن انتشار یافت و در این فاصله شاعر هفت قطعۀ دیگر بر آن افزود در طبع 1849 مجدداً ده قطعۀ تازه به آن اضافه کرد که رویهم کتاب تفکرات شامل 41 قطعه گردید، در اواخر مارس 1820 لامارتین که شهرت فراوانی یافته بود به سمت ریاست هیئت تحریریۀ سفارت فرانسه در ایتالیامنصوب شد و به ناپل رفت و در ششم ژوئن چنانکه گفتیم با مادموازل برج ازدواج کرد و در فوریه 1821 از وی دارای پسری شد که بیش از یکسال و اندی نزیست و در دسامبر 1822 بمرد، لامارتین از اندوه مرگ وی دل به دخترخردسالی که پس از آن پسر تولد یافته بود بست و او را به یاد دومین الویر خود (مادام ژولی) ژولیا نامید، در فوریه 1821 لامارتین به فرانسه بازگشت و در سال 1822 به انگلستان رفت و چندی بعد باز گردید و تا سال 1825 متناوباً در پاریس در ملک شخصی خود واقع در سن پوان بسر برد و در این مدت مشغول سرودن و تکمیل قطعات ’تفکرات جدید’ و ’مرگ سقراط’ بود که هر دو از آثاربزرگ وی محسوبند، منظومۀ معروف و طویل سقراط را درسپتامبر 1832 انتشار داد و چند روز پس از آن کتاب ’تفکرات جدید شاعرانه’ را که متمم ’تفکرات’ نخستین و شامل 16 قطعه بود به طبع رسانید، در آوریل 1830 لامارتین رسماً به عضویت آکادمی عالی فرانسه پذیرفته شد ومساعی او و شاتوبریان در این انجمن باعث ورود هوگو در فرهنگستان گردید سه ماه پس از ورود به آکادمی اثرمهم خود ’آهنگهای شاعرانه و مذهبی’ را انتشار داد وشهرتی نظیر آنچه پس از طبع تفکرات شاعرانه یافته بود کسب کرد این کتاب به چهار جلد تقسیم میشود و بدون نظم و ترتیب سروده شده و بهمان کیفیت نیز به چاپ رسیده است، پس از انتشار این کتاب شاعر مدتی به امور سیاسی سرگرم شد زیرا این هنگام در فرانسه بیم انقلاب میرفت بدینگونه که در 3 ژوئیه 1829 از جانب دوک دوپولینیاک حکومت لوئی فیلیپ که به حکومت ژویه موسوم شد اعلام گردید و بر اثر آن لامارتین و برخی از بزرگان فرانسه و مردان ادب از کار کناره کردند و چون در سال بعدتوفیقی برای احراز وکالت پارلمان فرانسه نیافت با زن و دختر خویش از بندر مارسی بسمت عثمانی و فلسطین روانه گردید و در نوامبر 1832 به بیروت رفت، هنگام توقف در آن شهر دختر محبوب او بمرد و با مرگ وی ضربتی عظیم به روح شاعر وارد آمد و نسبت به همه چیز حتی به آفرینش بدبین گشت چنانکه اثرات این بدبینی را در آثار وی میتوان دید، در سپتامبر 1832 لامارتین بیروت راترک گفت و پس از ورود به فرانسه در ژانویه 1834 وارد پارلمان شد چه در ایام غیبت از جانب اهالی به وکالت انتخاب شده بود، از سال 1835 تا 1847 دورۀ آسایش و نویسندگی لامارتین است و آثار بسیار بدیع وی پیاپی در این مدت انتشار یافته است بدین ترتیب: سفر شرق (1836)، ژوسلین (1836)، سقوط یک فرشته، (1838)، گرازیلا (1843)، تاریخ ژیرندن ها (1847) و چند اثر دیگر، معروفترین کتابهای این دسته نخست ژوسلین و سپس ’سقوط یک فرشته’ است، ژوسلین که در فوریه 1836 انتشار یافت در حقیقت شرح حال خود شاعر است که به لباس عاریت درآمده و آن شاهکار ادبی فرانسه است چنانکه در فوریۀ 1936 که مصادف با صدمین سال انتشار بود در مجلسی که بهمین مناسبت ترتیب دادند آن را بهترین اثر نظمی فرانسه در قرن نوزدهم شمردند، پس از این دوره لامارتین یکباره تغییر روش داد و بر وجهۀ سیاسی خود که در سال 1834 احراز کرده بود با ایراد نطقهای آتشین بیفزود و در مارس سال 1848 حکومتی بنام حکومت موقت تشکیل داد و معناً ریاست کشور را بعهده گرفت و در انتخابات همان سال از طرف ده ایالت مهم نامزد وکالت گردید و در پارلمان فرانسه مقام شامخی احراز کرد چنانکه همگان هنگام برگزیدن رئیس جمهور در انتخاب شدن وی بی گمان بودند ولی شارل لوئی بناپارات برادرزادۀ ناپلئون از وی پیش افتاد و لامارتین شکست خورد و پس از آنکه ناپلئون سوم با کودتای معروف خود در دسامبر 1851 جمهوری فرانسه را به امپراطوری تبدیل کرد وی از کلیه کارهای دولتی دست کشید و از مقام خویش کناره گرفت و از راه قلم به امرار معاش پرداخت و زندگی مشقت باری را به پایان برد منتهی این دورۀ آمیخته با رنج و محن ثروتمندی ادبیات فرانسه را باعث آمد و آثاری که وی از 1849 تا هنگام مرگ انتشار داده بدین قرار است: رفائل (1849)، رازها (1849)، رازهای جدید (1851)، که هر سه شرح زندگانی خود اوست، سنگ تراش سن پوان (1851)، تاریخ ارتجاع (1851- 1852)، تاریخ مجالس مقننه (1854) و چند اثر دیگر، در سال 1860 حکومت پاریس قصر کوچکی بدو واگذار کرد و شاعر سالخورده برای گذرانیدن آخرین سالهای عمر خویش بدانجا رفت و تنها مونسی که داشت یعنی زن مهربانش در 1863 بمرد، لامارتین در سال 1867 از فرط استیصال پانصد هزار فرانک هدیه را که دولت فرانسه به نام قدرشناسی ملت بدو تقدیم داشت پذیرفت و سرانجام در 28 فوریۀ 1869 در 79 سالگی درگذشت و بنا به وصیتی که کرده بود در گورستان سن پوان او را به خاک سپردند، (از مقدمۀ ترجمه قسمتی از قطعات لامارتین)
لغت نامه دهخدا
(فُ تِ)
ژان دو. شاعر بزرگ فرانسوی. مولد ’شاتوتیری’ به سال 1621 و وفات در پاریس به سال 1695 میلادی وی سبکی مطبوع و لطیف دارد و داستانهای او کتابی مورد استفادۀ همگان در ازمنه و امکنۀ مختلف شناخته شده است
لغت نامه دهخدا
(فَ مُ شُ دَ)
گشاده ماندن. (ناظم الاطباء) .گشوده ماندن. باز ماندن، خسته و کوفته شدن از نوردیدن راه به طوری که دیگر راه نتواند رفت. (آنندراج). بازماندن و درنگی کردن و واپس ماندن خصوصاً از خستگی و رنج و تعب. (ناظم الاطباء). فروماندن از بسیاری تعب. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
فرس کشته از بس که شب رانده اند
سحرگه خروشان و وامانده اند.
سعدی.
، عاجز شدن. درماندن. (یادداشت مرحوم دهخدا)، پس افتادن از دیگران در کاری. (آنندراج). در دنبال ماندن. (یادداشت مرحوم دهخدا). عقب افتادن:
چنان رفت و آمد به آوردگاه
که واماند از اووهم در نیمراه.
نظامی.
ارسطو چو واماند از آن آفتاب
از ابر سیه بست بر خود نقاب.
نظامی.
، بازماندن. عقب افتادن. دور شدن. منحرف شدن:
نظامی بیش از این راز نهانی
مگو تا از حکایت وانمانی.
نظامی.
، تردید حاصل کردن. مردد شدن. (ناظم الاطباء). متحیر شدن. تعجب کردن. از تعجّب برجای ماندن. از حیرت متوقف شدن. تأمل کردن:
مجنون به شفاعت اسب را راند
صیاد سوار دید و واماند.
نظامی.
ز آن سبب کاندر شدن واماند دیر
خاک را می کند ومی غرید شیر.
مولوی.
، کوتاهی کردن رای و اندیشه. (ناظم الاطباء)، باز ایستادن. منصرف شدن. منحرف شدن:
به هرچ از راه وامانی چه کفر آن حرف و چه ایمان
به هرچ از دوست دور افتی چه زشت آن نقش و چه زیبا.
سنائی.
زآنکه از بانگ و علالای سگان
هیچ واماندز راهی کاروان.
مولوی.
، توقف کردن. بازایستادن. (ناظم الاطباء). متوقف شدن. ماندن:
ز بی آلتی وا نماندم به کنج
جهان باد و از باد ترسد ترنج.
نظامی.
، متوقف کردن. نگه داشتن. بازداشتن:
نگذاری اگر چنین که هستم
وامانمت آنچنان که هستی.
خاقانی.
، محروم ماندن. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
بدان صید وامانده ام زین شکار
که یک دل نباشد دلی در دو کار.
نظامی.
حاش ﷲ اگر امسال ز حج وامانم
نه قصورمن و تقصیر تو حاشا شنوند.
خاقانی.
نغمۀ دیگر رسید آگاه باش
تا از آن هم وانمانی خواجه تاش.
مولوی.
، از هم رفتن. (ناظم الاطباء)، به میراث باقی ماندن. در تداول به نفرین گویند: الهی وابماند! یعنی الهی زودتر بمیری و (لباس یا اشیاء متعلق به تو) به مرده شوی برسد. نظیر: الهی نو بماند!، به مرده شو برسد. رجوع به وامانده شود
لغت نامه دهخدا
(مِ تَ)
لو لامنتن، نام بخشی در مارتینیک، یکی از جزایر آنتیل امریکا. دارای چهارده هزار تن سکنه
لغت نامه دهخدا
لاف و گزاف و دروغ، (برهان)، گزافه در سخن، منسوب به فریب و دروغ، (غیاث، از شرح خاقانی) :
چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان
چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی،
سنائی،
سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی
عروس زشت و حلی دون و لاف و لامانی،
خاقانی،
فروکن نطع آزادی برافکن لام درویشی
که با لام سیه پوشان نماند لاف ولامانی،
خاقانی،
واﷲ که مبارکم در این خدمت
دانی تو که نیست لاف و لامانی،
کمال اسماعیل،
، لابه گری، تملق، تبصبص، چاپلوسی و لابه گری بود، (صحاح الفرس)، اسدی در لغت نامه گوید: ’لامانی و لاوه چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن ؟’ و بیت ذیل رااز فرخی شاهد می آورد، لکن وافی به مقصود نیست و شعرلامانی در بیت فرخی ظاهراً به معنی احمدا است، رجوع به احمدا شود:
نامۀ مانی با نامۀ تو ژاژ است
شعر خوارزمی با شعر تو لامانی،
فرخی،
باز از آن خواجه زادۀ بی برگ
آنهمه لاف و لام و لامانی،
سنائی،
گهی کاندر بلا مانی خداخوانی به لامانی
چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بپیچانی،
سعدی (در مفردات)،
، صاحب برهان به معنی چاپلوس و لابه کننده آورده است، زره پوشی، (برهان)، زره پوشی زیرا که لام زره را گویند، (غیاث، از مؤید)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لامان
تصویر لامان
فریب، دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانت
تصویر امانت
راستی، ضد خیانت
فرهنگ لغت هوشیار
لاف و گزاف گفتن: والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی. (کمال اسماعیل لغ) لام آوردن، حیله کردن تزویر کردن: خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردیک (شمس طبسی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانتا
تصویر امانتا
ایرمانی ایرمان عاریه
فرهنگ لغت هوشیار
زینهاری سپرده ای ایرمانی مال یا چیزی که بعنوان امانت بکسی سپارند ودیعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واماندن
تصویر واماندن
بازماندن، خسته و کوفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاماناژ
تصویر لاماناژ
فرانسوی آبراهنمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامانور
تصویر لامانور
فرانسوی آبراهنما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاماندن
تصویر جاماندن
فراموش شدن چیزی از کسی، بجای ماندن چیزی از کسی عمدا یا سهوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانتی
تصویر امانتی
مال یا چیزی که به عنوان امانت به کسی سپارند، ودیعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لامانی
تصویر لامانی
لاف و گزاف دروغ، چاپلوس، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واماندن
تصویر واماندن
((دَ))
خسته شدن، عقب ماندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاماندن
تصویر جاماندن
((دَ))
فراموش شدن چیزی در جایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امانت
تصویر امانت
((اَ نَ))
امین بودن، راستی، درستکاری، استواری، سپرده، ودیعه
فرهنگ فارسی معین
بسته، سپرده، ودیعه، درستکاری، راستی، زنهار
متضاد: خیانت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
متعجب شدن، مات و مبهوت شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سپردن، امانت
دیکشنری اردو به فارسی