جدول جو
جدول جو

معنی لالویه - جستجوی لغت در جدول جو

لالویه
(یَ)
نام جد ابی الحسن علی بن محمد بن علی بن لالویه. (سمعانی ورق 595)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهویه
تصویر شاهویه
(پسرانه)
نام در برزویه دانشمند ایرانی، مترجم کلیله و دمنه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالویز
تصویر بالویز
(پسرانه)
سفیر (نگارش کردی: باوز)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شارویه
تصویر شارویه
(پسرانه)
شیرویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سالویا
تصویر سالویا
(دخترانه)
نام گلی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سالومه
تصویر سالومه
(دخترانه)
صلح، آرامش، صفا، دوستی، نام خواهر مریم عذرا و خاله حضرت عیسی (ع) همچنین نام ملکه یهود و دختر هرود فلیپ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالوده
تصویر بالوده
بالیده، نموکرده، بزرگ شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شالوده
تصویر شالوده
بنیاد، پی دیوار، طرح و نقشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالسویه
تصویر بالسویه
به طور یکسان و برابر، علی السویه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالوایه
تصویر بالوایه
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک،
برای مثال آب و آتش به هم نیامیزد / بالوایه ز خاک بگریزد (عنصری - ۳۶۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الویه
تصویر الویه
لواء ها، پرچم ها، جمع واژۀ لواء
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الویه
تصویر الویه
نوعی سالاد که از سیب زمینی، خیارشور، تخم مرغ آب پز، گوشت مرغ یا کالباس، نخودفرنگی، روغن زیتون، سس مایونز و آب لیمو تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زلالیه
تصویر زلالیه
مایعی زلال و شفاف که در فضای بین قرنیه و عدسی چشم قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ)
پرستو. ابابیل. بالوایه. (آنندراج). چلچله. مرغ بهشتی. (ناظم الاطباء). رجوع به بالوایه شود، آراسته، خوبی. نیکوئی. (برهان) (آنندراج) ، زیبا. گویند مردی براه است. (فرهنگ اسدی) ، آراستگی، برازش، برازیدن. (برهان) (آنندراج). بر راه کسی که در راه (مستقیم) است. (فرهنگ فارسی معین).
- سربراه، مطیع. بی سرکشی و طغیان، بجا. مناسب. بموقع، نیکو. شایسته. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ وِ یَ)
جمع واژۀ لواء. (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جمع واژۀ لواء. علمهای فوج یعنی نشانهای لشکر. (از غیاث اللغات) (آنندراج) (از منتهی الارب). رجوع به لواء شود:
گوید بخور کت نوش باد این جام می از بامداد
ای ازدر ملک قباد با تاج و تخت و الویه.
منوچهری.
و الویه از مساعدت نصرت و ظفر افراخته شده. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
منسوب به لالویه، رجوع به لالویه شود
لغت نامه دهخدا
(لو یَ / یِ)
سرگردان ومتحیر که کاتوره نیز گویند. (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 259 الف از جهانگیری). کاتوره. ظاهراً تصحیفی از کالیوه است. رجوع به کالیو و کالیوه شود
لغت نامه دهخدا
(لِ وَ یْهْ)
فارسی. علی بن محمد بن یوسف بن مهجور فارسی ملقب به ابن خالویه و مکنی به ابوالحسن یکی از مشایخ حدیث در قرن چهارم هجری قمری بوده است. وی محل توثیق جمعی ازعلمای رجال بوده و نجاشی در سلسلۀ خود از او روایت کرده است. او را سه کتاب است: 1- عمل رجب. 2- عمل شعبان. 3- عمل رمضان. (از ریحانه الادب ج 5 ص 213)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نامی از نامهای ایرانی. (یادداشت مؤلف). و ظاهراً همان بالوی است
لغت نامه دهخدا
(یَ)
ابن محمد بن بالویه بیهقی. ابوالعباس بالویه. از رواه بود. در تاریخ بیهق آمده است: در این ناحیت (بیهق) وقفی است منسوب به بالویه، مولد او از مزینان بوده است و او را از محمد بن اسحاق بن خزیمه روایت باشد. او از ابوالعباس محمد بن شاذان و او از عمر بن زراره و او از اسماعیل بن ابراهیم بن علی بن کیسان و او از ابی ملیکه و او از ابن عباس روایت کرد که: ’کل صلوه لایقراء فیها فاتحه الکتاب فلاصلوه الا صلوه وراء الامام’ هر نمازی که در آن سورۀفاتحه خوانده نشود نماز نیست، مگر نمازی که پشت سر امام خوانده شود. (از تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 160)
لغت نامه دهخدا
دراسمایی نظیر (هرمزجادویه) و (بهمن جادویه) (جاذویه) بمعنی شفیع و واسطه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شالوده
تصویر شالوده
طرح ونقشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولویه
تصویر اولویه
فراتمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالوده
تصویر بالوده
نمو کرده نشو و نما یافته بالیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثانویه
تصویر ثانویه
دویمی مونث ثانی مونث ثانوی: طبیعت ثانویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالویا
تصویر سالویا
لاتینی مریم گلی از گیاهان مریم گلی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث زلالی، مایعیاست مانند آب بدون رنگ و شفاف که در فضای بین قرنیه و عدسی موجود است این مایع نتیجه ترشح عروق واقع در عنبیه و عدسی میباشد که پس از تشکیل شدن وارد مجرای شکم میگردد و عاقبت باورده عضلانی منتهی میشود. عنبیه فضای خارجی مایع زلالیه را به دو قسمت تقسیم میکند که به اطاق قدامی و خلفی موسوم است مایع زلالیه رطوبت بیضیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالوایه
تصویر بالوایه
پرستو پرستوک
فرهنگ لغت هوشیار
چاهک چاهی که در آن باران و آبهای فاسد ریخته شود چاه فاضل آب آبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الویه
تصویر الویه
جمع لوا، پر رچم ها نشان ها جمع لوا درفشها بندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الویه
تصویر الویه
((اَ یِ))
جمع لوا، پرچم ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالوعه
تصویر بالوعه
((عِ))
چاه، فاضل آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالوایه
تصویر بالوایه
((یِ))
پرستو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثانویه
تصویر ثانویه
((نَ یِّ))
مؤنث ثانوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شالوده
تصویر شالوده
بنیه، اساس
فرهنگ واژه فارسی سره