جدول جو
جدول جو

معنی لافگاه - جستجوی لغت در جدول جو

لافگاه
جای لاف، (آنندراج) :
لاف بسی شد که در این لافگاه
بر تو جهانی بجوی خاک راه،
نظامی (مخزن الاسرار ص 113)،
دل دو نیم نداری به گوشه ای بنشین
به لافگاه محبت به یک گواه مرو،
صائب
لغت نامه دهخدا
لافگاه
جای لاف: لاف بسی شد که درین لافگاه برتو جهانی بجوی خاک راه (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بامگاه
تصویر بامگاه
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داغگاه
تصویر داغگاه
جای داغ در بدن انسان یا حیوان، داغ جای، جایی در صحرا نزدیک رمۀ اسبان که اسب ها را در آنجا داغ و نشان بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باژگاه
تصویر باژگاه
باجگاه، جای گرفتن باج، محل وصول عوارض، محل وصول عوارض گمرکی، باجگاه، باج خانه
در آیین زردشتی جایی که مراسم باج برگزار می شد، برای مثال به برسم شتابید و آمد به راه / به جایی که بود اندر او باژگاه (فردوسی - ۸/۴۵۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
بی خبر، بی تجربه، ناگاه، غفلتاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وانگاه
تصویر وانگاه
آن زمان، آن وقت، با وجود این، برای مثال افسر خاقان وانگاه سر خاک آلود / خیمۀ سلطان وانگاه فضای درویش (سعدی۳ - ۷۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابگاه
تصویر نابگاه
نابه گاه، ناگهان، بی وقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چارگاه
تصویر چارگاه
چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زادگاه
تصویر زادگاه
وطن، محل تولد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایگاه
تصویر سایگاه
جائی که سایه افتاده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جایگاه
تصویر جایگاه
مسکن، خانه، مقام، منزل، معدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجگاه
تصویر تاجگاه
جای جلوس پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
خانه سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که برای صید جانوران دام گذارند جای دام. یا دامگاه دیو دنیا عالم سفلی. یا دامگاه گرگ دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
محل دادرسی، اداره ای در داگستری که به دادخواست ارباب رجوع رسیدگی و حکم صادر کند محکمه محکمه عدالت عدالتخانه، دخمه (مردگان)، یا دادگاه استان. دادگاهی فوق دادگاه شهرستان که در آن دعوایی را که حکم آن از دادگاه شهرستان صادر شده بعلت اعتراض یکی از طرفین دعوی مورد تجدید نظر قرار میدهد محکمه استیناف. یا دادگاه انتظامی دادگاهی است که در آن به تخلفات قاضیان رسیدگی کند. یا دادگاه بخش دادگاهی که در آن به دعاوی کوچک رسیدگی کند محکمه صلح صلحیه. یا دادگاه شهرستان دادگاهی است فوق دادگاه بخش، محکمه بدایت محکمه ابتدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شامگاه
تصویر شامگاه
آنگاه که روز به انجام کشد و شب آغاز شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادگاه
تصویر بادگاه
مستراح و کنار آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجگاه
تصویر باجگاه
رصد گاه، گمرکخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایگاه
تصویر پایگاه
مقام، منصب، منزلت، قدر، رتبت، مقدار، مرتبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامگاه
تصویر بامگاه
هنگام صبح، صبحگاه، بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشگاه
تصویر باشگاه
محلی بزرگ که عده ای برای ورزش یا بازی و یا دید و بازدید جمع شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باژگاه
تصویر باژگاه
گمرکخانه، باجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارگاه
تصویر بارگاه
خیمه پادشاهان، بارگه، جائی که پادشاهان مردم را بحضور بپذیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسگاه
تصویر پاسگاه
جای پاسبان، جای دیده بانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شامگاه
تصویر شامگاه
غروب، آقشام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایگاه
تصویر پایگاه
مقام، مقر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارگاه
تصویر کارگاه
آتلیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جایگاه
تصویر جایگاه
مرتبت، منزلت، موضع، محل، مکان، موقعیت، وضعیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گاهگاه
تصویر گاهگاه
احیانا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یافتگاه
تصویر یافتگاه
محل اکتشاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
بی خبر، جاهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زادگاه
تصویر زادگاه
محل تولد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باژگاه
تصویر باژگاه
گمرک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خانگاه
تصویر خانگاه
خانقاه
فرهنگ واژه فارسی سره