جدول جو
جدول جو

معنی لافو - جستجوی لغت در جدول جو

لافو
دروغگو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لارو
تصویر لارو
شفیره، نوزاد برخی جانوران که از نظر ظاهری با موجود بالغ تفاوت دارد و قادر به تولید مثل نیست، لارو، نوچه، کرمینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاتو
تصویر لاتو
نردبان، زینه، برای مثال دست و زبان بدو نرسد کس را / آری به ماه بر نرسد لاتو (فرخی - ۴۵۴)، گردنا
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
نعت فاعلی از لفظ به معنی انداختن و از دهن بیرون افکندن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
آنتوان دو. شاعر تراژیک مؤلف ’مانیلو’. مولد پاریس (1653-1708 میلادی)
شارل دو. مصور تاریخ فرانسه. مولد پاریس (1636-1716 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
نعت فاعلی از لفح به معانی به شمشیرزدن و سوختن آتش و گرما و سموم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
نعت فاعلی از لفت به معنی روی گردانیدن از کسی و او را از رأی و ارادۀ وی برگردانیدن. (از منتهی الارب) :
ثقاه من الاخوان یصفون ودّه
و لیس لما یقضی به اﷲ لافت.
ابواحمد یحیی بن علی منجم
لغت نامه دهخدا
(سِ)
جزیره ای است به بحر عمان، میان این دریا و هجر و آن جزیره بنی کاوان باشد که عثمان بن ابی العاصی الثقفی به روزگار عمر بن الخطاب بگشود و ازآنجا به فارس رفت و شهرهای آن فتح کرد. عثمان را بدین جزیره مسجدی است معروف. لافت از آبادترین جزایر بحر و بدان جا قری و چشمه ها و عمارات بوده است. اما بدین روزگار (عهد یاقوت) که من سفر دریا کردم و بارها به کشتی درآمدم از آن چیزی نشنیدم. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
نردبان، (برهان)، سلّم، نردبان از رسن که آویزند:
دست وزبان بدو نرسد کس را
آری به ماه بر نرسد لاتو،
فرخی،
سپه صف زد از گرد دز چارسو
دل مهر و مه رزم کرد آرزو
ز پیکان کین آتش انگیختند
به هر جای لاتو درآویختند،
اسدی،
- امثال:
لاتو به ماه نرسد،
، زینه، پایه، (برهان)، گردنا، و آن چوبی باشد مخروطی و میخی کوچک بر سر آن نصب کرده که اطفال ریسمانی بر آن پیچند و نوعی برزمین اندازند که مدتی چرخ زند، (برهان)، فرفره، تله که آلت گرفتن حیوانات است، (برهان)
لغت نامه دهخدا
رلاند دو، موسیقی دان سبک فرانکوبلژ، مولد من به سال 1530 و وفات 1594 میلادی نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
لافزن، که گوید و نکند، که نازد و فخر آرد بچیزی که ندارد، صلف، متصلّف، مطرمذ، طرماذ، طرمذار:
آمد اندر انجمن آن طفل خرد
آبروی مرد لافی را ببرد،
مولوی،
از سر و رو تابد ای لافی غمت،
مولوی،
لعماظ، مرد لافی، طرماذ، مرد لافی، رجل متصلف، مرد لافی، عنظوان، ساحر لافی و برانگیزنده، (منتهی الارب) (در تاج العروس الساحرالمعتری)
لغت نامه دهخدا
دختر (در لهجۀ گیلانیان)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نوعی زنگیان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لحاف در لهجۀ کرمانیان
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در 48هزارگزی باختری رودبار و دوازده هزارگزی امامزاده هاشم، در خاور سفیدرود، کوهستانی، معتدل و مالاریائی، دارای 397 تن سکنه، آب آن از سفیدرود و چشمه، محصول آنجا برنج، چای، ابریشم، لبنیات و زغال، شغل اهالی زراعت و گله داری و مکاری و راه آن مالرو است، قریۀ کوچک دولایم جزء این ده منظور شده است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیتی به کلارستاق، (مازندران و استراباد رابینو ص 108 بخش انگلیسی)، دهی از دهستان کلاردشت، شهرستان نوشهر، واقع در دو هزارگزی خاوری حسن کیف، کنار راه حسن کیف به مرزن آباد، کوهستانی، سردسیر، دارای 1140 تن سکنه (عده کمی از ایل خواجو هستند)، آب آن از چشمه و نهر منشعب از سرداب رود، محصول آن غلات و ارزن و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیۀ زغال چوب، صنایع دستی زنان بافتن قالی و جاجیم و شال است، و دبستانی بدانجا باشد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان طبس مسینا، بخش درمیان، شهرستان بیرجند، واقع در 48 هزارگزی جنوب خاوری در میان، و 33 هزارگزی شمال خاوری درح کوهستانی، گرمسیر، دارای 466 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و شلغم و چغندر، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان دوغانی بخش حومه شهرستان قوچان واقع در 59 هزارگزی جنوب جاده شوسۀ عمومی قوچان به مشهد، کوهستانی، معتدل دارای 165 تن سکنه، شیعه، کردی قوچانی زبان، راه آن مالرو، آب آن از قنات، محصول آن تریاک و غلات و شغل اهالی زراعت است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
پیرراپ نوی ّ. تراژدی نویس فرانسوی. مولد لالند (پریگور) (1773-1846 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
شارل آلکساندر. نام وکیلی فرانسوی. مولد ترنیاک (کرز). (1882- 1818)
لغت نامه دهخدا
نام درختی است
لغت نامه دهخدا
شارل دو، از آباء یسوعیین فرانسوی، مردی خطیب و شاعر، مولد پاریس (1643-1725 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
ادوارد ترانه ساز فرانسوی. مولد لیل (1892-1823)
لغت نامه دهخدا
نوعی است از ماهی در رود نیل، (فرهنگ دزی)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
شاعرۀ نامداری از یونان باستان که در اوائل قرن ششم پیش از میلاد مسیح در قصبۀ ارسوس در جزیره لسبوس بدنیا آمد. وی از یک خاندان اشرافی بود و ابتدای زندگانی را در میتیلن گذرانید. ولی بعلت حوادث سیاسی مدتی از طرف پیتاکوس به سیسیل (صقلیه) تبعید شد. بموجب روایات افسانه ای وی دل به فانون باخت و بعلت بی مهری معشوق خود را از فراز صخرۀ لوکاد (لوقاده) بزیر انداخت و جان سپرد او ستایشگر مهر و زیبائی و شادی و اندوه و هوس بود و آثار وی در نه کتاب گرد آمده بود و اینک از آنجمله دو منظومۀ کامل و ابیات پراکنده ای بدست است. زندگانی شاعرانۀ سافو موضوع آثار هنری متعدد در هنر و ادب اروپا قرار گرفته و داستانها و نمایشنامه ها و نغمه ها و اشعار و مجسمه ها و تصاویر فراوانی از وی پرداخته اند که از آن میان داستان معروفی از آلفونس دوده را باید نام برد
لغت نامه دهخدا
نام مادر سلطان محمد سوم و زن سلطان مراد ثالث پادشاه عثمانی و معروف به صفیه (در اعلام النساء: طاهره) است، وی دختر یکی از حکام ونیزی کورفو و بس زیبا بود و در حدود 1560 میلادی بدنیا آمد و در جوانی بوسیلۀ دریانوردان ترک ربوده شد و به حرم سلطان مرادخان ثالث عثمانی در آمد، این زن در دربار عثمانی نفوذ فراوان یافت ولی سرانجام در حدود سال 1603 میلادی مورد خشم نواده اش سلطان احمدخان سوم قرار گرفت و دستش از امور کوتاه شد و عاقبت زندانی گشت و در 1615 میلادی درگذشت، و رجوع به اعلام النساء ج 1 ص 108 شود
لغت نامه دهخدا
فرانسوا دو، مشهور به برا د فر (آهنین بازو) کاپیتن فرانسوی، مولد قرب نانت، وی در ایوری با هانری چهارم بجنگ پرداخت، (1531-1591 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لارو
تصویر لارو
فرانسوی کرمینه
فرهنگ لغت هوشیار
تیغ زن، سوزان آتش سوزان، زهر سوزنده بشمشیر زننده، سوزنده جمع لوافح
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه خودستایی کند: آمد اندر انجمن آن طفل خرد آبروی مرد لافی را ببرد. (مثنوی نیک. 43: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
نردبانی از رسن که آویزند: دست و زبان بدو نرسد کس را آری بماه بر نرسد لاتو. (فرخی. د. 454)، مطلق نردبان زینه پایه، چوبی مخروطی که میخی کوچک بر سرآن پیچند وطوری بزمین اندازند که مدتی چرخ زند گردنا، تله که بدان حیوانات را گرفتار کنند دام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لافح
تصویر لافح
((فِ))
به شمشیر زننده، سوزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاتو
تصویر لاتو
نردبان، پایه
فرهنگ فارسی معین
موجود نابالغ برخی از جانوران (مانند حشرات) که از تخم بیرون می آیند و پس از گذراندن زمان معین و در شرایطی ویژه بالغ می شوند
فرهنگ فارسی معین
روستایی از کلاردشت چالوس، نام دهکده ی در کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی