جدول جو
جدول جو

معنی لاشریک - جستجوی لغت در جدول جو

لاشریک
(شَ)
مرکّب از: لا + شریک، بی شریک. بی نیاز
لغت نامه دهخدا
لاشریک
بی انباز. یا لاشریک لک. انبازی نیست ترا: در دین طاهر ملکی لاشریک له چون در فنون فضل و هنر لاشریک لک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاپریک
تصویر پاپریک
(پسرانه)
نام گیاهی خوشبو است (نگارش کردی: پاپریک)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فابریک
تصویر فابریک
آنچه در کارخانۀ اصلی ساخته شده است و از آن کپی برداری نشده است، کارخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاستیک
تصویر لاستیک
مادۀ جامد، قابل ارتجاع وانعطاف پذیر که در تهیۀ روکش چرخ وسایل نقلیه و مانند این ها کاربرد دارد، رویۀ چرخ اتومبیل و وسایل نقلیه، تایر
فرهنگ فارسی عمید
کارخانه، کار خانه پارچه بافی، مصنوع کارخانه از پارچه و غیر آن، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(فِرْ ریِ)
ژولین. نام قاضی فرانسوی. مولد ژنزاک. (1798-1861 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
تأریک حجله، پوشیدن و آراستن حجله را به اریکه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأریک عروس، پوشاندن وی را بر اریکه. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(فْلا / فَ / فِ شِ)
مرضی مهلک است مخصوص کرم ابریشم که معمولاً در آخرین مرحلۀ زندگی این کرم پیدا میشود. براثر این مرض کرمهای ابریشم درازاندام و بی حرکت شده بوی عفنی میدهند و پس از مردن سیاه می شوند. به همین جهت این مرض را سیاه میر نیز میگویند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ یِ)
ژول. فیلسوف فرانسوی. مولد فونتن بلو. مؤلف رسالۀ جالبی در باب استقراء. (1832-1918 میلادی)
لغت نامه دهخدا
کلمه ساختۀ ایرانیان مأخوذ از الاستیک فرانسوی، چرم گونه ای از کائوچو
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نام شهری از ناحیۀ ایرلند آزاد (منستر) بندری کنار رودشانن. دارای چهل هزار تن سکنه و آن کرسی ناحیتی است به همین نام که 140000 تن سکنه دارد، ناحیتی از ایرلند آزاد، کرسی آن نیز همین نام دارد
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کرمهالسوداء. سیاه دارو. رجوع به فاشرسین و فاشرستین و فاشرا شود
لغت نامه دهخدا
(بُ را)
مرکّب از: لا + بشری، به معنی خبر خوش نیست. مأخوذ از آیۀ 24، سورۀ 25 (الفرقان) :
به روز حشر که آواز لاتخف شنوند
به گوش خاطر ایشان رسان که لابشری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
از دهات بخش ایذه شهرستان اهواز است، در 21هزارگزی جنوب شرقی ایذه، بر کنارۀ راه مالرو تنگ چاق به بلوط شیخان، در جلگه ای گرمسیر واقع است و 176 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ص 352)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میان ولایت، بخش حومه شهرستان مشهد که در 20 هزارگزی شمال باختر مشهد و 2 هزارگزی شمال کشف رود در جلگه واقع است، ناحیه ای است با آب و هوای معتدل و 59 تن سکنه، آب آن از رودخانه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
مشترک شدن وشریک دانستن کسی را برای خدا، جمع شریک، هنبازان همباگان هنباز کردن، هنبازشدن همباگی، همخدایی برای خدا هنباز ترشیدن جمع شریک انبازان شریکان. شریک قرار دادن انباز کردن کسی را در خود شریک کردن، شریک دانستن برای خدا شریک بخدا
فرهنگ لغت هوشیار
نازک و لطیف چون کمر و لب کم عرض کم پهنا مقابل پهن. عریض، کم قطر کم حجم مقابل ضخیم کلفت، لاغر، نازک دقیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشریک
تصویر تشریک
همباز گرداندن هنبازاندن همبازش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناشر، پراگنشگران پراکنندگان جمع ناشر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
خبر خوش نیست. ماخوذ از آیه 24 سوره 25 الفرقان: یوم یرون الملائکه لابشری یومئذ للمجرمین. (روزی که ببینند فرشتگان را نیست بشارتی در چنین روز برای گناهکاران. . بروز حشر که آواز لاتحف شنوند بگوش خاطر ایشان رسان که لابشری. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی رویی رویه چدخ در خودرو چرم مانندی از کائوچو، رویه چرخ وسایط نقلیه (مانند اتومبیل)، کشدار، رویه چراغ اتومیبل و بعضی از وسایل نقلیه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی لسمیر زرد میر بیماری کرم ابریشم در ویژگی های دستوری و فرهنگ واژه های گیلکی آمده و در فرهنگ فارسی محمد معین سیاه میر که هر دو نادرست است. مرضی مهلک مخصوص کرم ابریشم که معمولا در آخرین مرحله زندگی این کرم پیدا می شود. بر اثر این مرض کرمهای ابریشم دراز اندام و بیحرکت شده بوی عفنی می دهند و پس از مردن سیاه می شوند. به همین جهت این مرض را سیاه میر نیز می گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاشرین
تصویر فاشرین
سریانی تازی گشته سیاه دارو (گویش شیرازی) سپندان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
کارخانه، کار نکرده ساخت، بافت در بافندگی، استخوان بندی در ساختمان، کار گاه کار خانه، در آمد کلیسا کارخانه. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا شریک
تصویر لا شریک
بی همباز
فرهنگ لغت هوشیار
نقیص روشن، تیرگی و ظلمت گردک آرایی (گردک حجله حجله زفاف) تیره تار مظلم ظلمانی مقابل روشن، سیاه، نا خردمند، گمراه، عاری از صفا پلید، بد کار سیاهکار، پیچیده مبهم مشکل
فرهنگ لغت هوشیار
ماده چرم مانند که از شیره بعضی گیاهان گرفته می شود و پس از یک رشته اعمال صنعتی برای ساختن اشیاء مختلف به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
((فِ ش))
مرضی مهلک مخصوص کرم ابریشم که معمولاً در آخرین مرحله زندگی این کرم پیدا می شود. بر اثر این مرض کرم های ابریشم دراز اندام و بی حرکت شده بوی عفنی می دهند و پس از مردن سیاه می شوند. به همین جهت این مرض را سیاه میر نیز می گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فابریک
تصویر فابریک
کارخانه، در اصطلاح فنی آن چه که در کارخانه سازنده اصلی ساخته شده باشد، اصل
فرهنگ فارسی معین
لاستیک غیر از (تایر) اتومبیل است. البته تایر را هم از لاستیک درست می کنند اما لاستیک در اینجا به معنی جنس لاستیک است که ماده ای است نرم و پر مصرف. لاستیک در خواب های ما نشان دهنده نرمش و ملایمت و قابلیت انعطاف شدید است. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
صاف صاف، تراشیدن ساقه ی درخت و بی شاخ و برگ کردن آن، لخت.، کچل
فرهنگ گویش مازندرانی
تلنگر
فرهنگ گویش مازندرانی
دالبر، حرکت به صورت زیگزاگ
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی