- لاشریک
- بی انباز. یا لاشریک لک. انبازی نیست ترا: در دین طاهر ملکی لاشریک له چون در فنون فضل و هنر لاشریک لک
معنی لاشریک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی همباز
کارخانه، کار نکرده ساخت، بافت در بافندگی، استخوان بندی در ساختمان، کار گاه کار خانه، در آمد کلیسا کارخانه. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
سریانی تازی گشته سیاه دارو (گویش شیرازی) سپندان از گیاهان
فرانسوی لسمیر زرد میر بیماری کرم ابریشم در ویژگی های دستوری و فرهنگ واژه های گیلکی آمده و در فرهنگ فارسی محمد معین سیاه میر که هر دو نادرست است. مرضی مهلک مخصوص کرم ابریشم که معمولا در آخرین مرحله زندگی این کرم پیدا می شود. بر اثر این مرض کرمهای ابریشم دراز اندام و بیحرکت شده بوی عفنی می دهند و پس از مردن سیاه می شوند. به همین جهت این مرض را سیاه میر نیز می گویند
فرانسوی رویی رویه چدخ در خودرو چرم مانندی از کائوچو، رویه چرخ وسایط نقلیه (مانند اتومبیل)، کشدار، رویه چراغ اتومیبل و بعضی از وسایل نقلیه
خبر خوش نیست. ماخوذ از آیه 24 سوره 25 الفرقان: یوم یرون الملائکه لابشری یومئذ للمجرمین. (روزی که ببینند فرشتگان را نیست بشارتی در چنین روز برای گناهکاران. . بروز حشر که آواز لاتحف شنوند بگوش خاطر ایشان رسان که لابشری. (خاقانی)
جمع ناشر، پراگنشگران پراکنندگان جمع ناشر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
کارخانه، در اصطلاح فنی آن چه که در کارخانه سازنده اصلی ساخته شده باشد، اصل
((فِ ش))
فرهنگ فارسی معین
مرضی مهلک مخصوص کرم ابریشم که معمولاً در آخرین مرحله زندگی این کرم پیدا می شود. بر اثر این مرض کرم های ابریشم دراز اندام و بی حرکت شده بوی عفنی می دهند و پس از مردن سیاه می شوند. به همین جهت این مرض را سیاه میر نیز می گویند
ماده چرم مانند که از شیره بعضی گیاهان گرفته می شود و پس از یک رشته اعمال صنعتی برای ساختن اشیاء مختلف به کار می رود
مادۀ جامد، قابل ارتجاع وانعطاف پذیر که در تهیۀ روکش چرخ وسایل نقلیه و مانند این ها کاربرد دارد، رویۀ چرخ اتومبیل و وسایل نقلیه، تایر
آنچه در کارخانۀ اصلی ساخته شده است و از آن کپی برداری نشده است، کارخانه
مشترک شدن وشریک دانستن کسی را برای خدا، جمع شریک، هنبازان همباگان هنباز کردن، هنبازشدن همباگی، همخدایی برای خدا هنباز ترشیدن جمع شریک انبازان شریکان. شریک قرار دادن انباز کردن کسی را در خود شریک کردن، شریک دانستن برای خدا شریک بخدا
نازک و لطیف چون کمر و لب کم عرض کم پهنا مقابل پهن. عریض، کم قطر کم حجم مقابل ضخیم کلفت، لاغر، نازک دقیق
همباز گرداندن هنبازاندن همبازش
نقیص روشن، تیرگی و ظلمت گردک آرایی (گردک حجله حجله زفاف) تیره تار مظلم ظلمانی مقابل روشن، سیاه، نا خردمند، گمراه، عاری از صفا پلید، بد کار سیاهکار، پیچیده مبهم مشکل
شریک قرار دادن، شریک کردن کسی را در کاری یا چیزی، شریک دانستن برای خدا و مشرک شدن
نازک، کم پهنا، کم قطر، کنایه از دقیق، کنایه از لاغر
مقابل روشن، تیره و تار، کنایه از پیچیده، درهم، مبهم، مشکل، سیاه، کنایه از بد، کنایه از افسرده، اندوهگین، خشمگین، کنایه از گمراه و پلید
لارقس
بی شک (شک واژه ای پهلوی است) بیگمان بی تردید بی گمان، آنچه که در آن شک نشود، قرآن مجید: ای نگارنده صحیفه غیب نام تو صدر صفحه لاریب (هاتفی)
به آرش سخن کرویز (به معنی نطق و ادراک کلیات باشد)
لاغر بودن نحیفی مقابل فربهی چاقی
درختی است از تیره پروانه واران که دارای شاخه های خاردار است. میوهءاین گیاه غلاف مانند (شبیه میوه لوبیا) است و دارای ماده ای قندی است که در تهیه نوعی مشروب بکار میرود. این درخت در جنگلهای شمالی ایران نیز فراوان است للکی لیلکی لیلک للک لک کرات لالیک
میان کمر باریک
کم عرض، کم پهنا، نازک، دقیق
تیره، تار، سیاه
شراک بستن نعلین، بستن بند نعلین
شریک کردن
تشریک مساعی: همکاری، همفکری
تشریک مساعی: همکاری، همفکری
چهاریک، یک بخش از چهار بخش چیزی، یک چهارم چیزی، یک چهارم، ربع
Bleak, Bleary, Dark, Gloomy, Grim, Shadowed