جدول جو
جدول جو

معنی لاسرنا - جستجوی لغت در جدول جو

لاسرنا
(سِ رِ)
بندری به مغرب شیلی (آمریکای جنوبی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لارما
تصویر لارما
(دخترانه و پسرانه)
نام روستایی در استان مازندران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لابرلا
تصویر لابرلا
لا به لا، تا بر تا، تو در تو، نوعی حلوا یا شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاسیما
تصویر لاسیما
خصوصاً، مخصوصاً، سیّما، به ویژه، بیژه، علی الخصوص، بالخصوص، به خصوص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسرنج
تصویر اسرنج
اکسید سرب، گردی سمّی و سرخ رنگ که از حرارت دادن مردار سنگ به دست می آید و در نقاشی، تذهیب، سفالگری، شیشه سازی و نیز به عنوان ضد زنگ برای رنگ کردن اشیای آهنی به کار می رود، سرنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایعنا
تصویر لایعنا
بی معنی، یاوه
فرهنگ فارسی عمید
پاله دو، نام قصری باستانی از دورۀ روم قدیم و آنجا مدت ده قرن مقر پاپ هابود، کلیسای سن ژان دلاتران در جوار قصر مزبور به امر قسطنطین در سال 324 میلادی ساخته شد پس از آن چندبار به مرمت آن پرداختند و آن یکی از پنج کنیسۀ عمده روحانیت روم است و این ابنیه همواره به سن سیژ تعلق داشته است
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا سَ)
دهی از دهستان گسکرات است که در بخش صومعه سرای شهرستان فومن واقع است و 354 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(وَ خِ)
دهی از دهستان مرزوتی بخش لنگه، شهرستان لار. واقع در 67 هزارگزی شمال باختری لنگه، و چهار هزارگزی راه فرعی لنگه به چارک. جلگه، گرمسیر و مالاریائی. دارای 230 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن غلات و خرما. و شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
از توابع مراغه، (نزههالقلوب چ اروپا ص 87)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام خاندان شاهی کاستیل. چندین عضو از آن خاندان در قرن چهاردهم میلادی در فرانسه مصدر خدماتی بوده اند
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام نوعی حلوا. (برهان). حلوائی است که آن را گولانج نیز گویند. (از فرهنگ اسدی نخجوانی در شرح گولانج). نام نوعی حلوا که آن را گلاج گویند. قطائف. صاحب لسان العجم گوید، لابرلا همان گلاج مرقوم که نان تنک و تو بر تو است و این زبان شیراز است. تو بر تو. ته برته. (برهان). و رجوع به گلاج شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مرکّب از: لا، بر، لا، چندلا. لایه لا. تو در تو
لغت نامه دهخدا
پل، معروف به ژاکوب کتاب دوست، نویسندۀ فرانسوی، مولد پاریس (1806 - 1884م،)
لغت نامه دهخدا
آلفرد، معدن شناس فرانسوی، مولد ماکن، (1863-1948 میلادی)، وی منشی دائمی آکادمی علوم بود
ژان فرانسوا دو، عضوکنوانسیون فرانسه، مولد ’پن ادمه’ (1754-1794 میلادی)
سیلوستر فرانسوا، ریاضی دان فرانسوی، مولد پاریس (1765-1843 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(رِ نِ)
ژان لوئی فرانسوا. نقاش فرانسوی. مولد پاریس (1724-1805 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
لاسیما. بویژه. علی الخصوص. رجوع به لاسیما شود
لغت نامه دهخدا
(وِ خوا / خا دَ)
خاصه. خصوصاً. بالخاصه. بخصوص. علی الخصوص. ویژه. بویژه، نه چنانستی. (دهار). لاترما. رجوع به سیما شود
لغت نامه دهخدا
نام غیب گوئی به مصر از مردم شهر بوت، هرودوت از این مرد در کتاب خویش سخن رانده است، (ایران باستان ج 1 ص 515)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
دهی از دهستان هرم و کاریان بخش جویم، شهرستان لار. واقع در 36 هزارگزی جنوب باختری جویم و دامنۀ کوه الهر. دامنه گرمسیر و مالاریائی دارای 382 تن سکنه. فارسی محلی زبان. آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
در زبان مردم اندلس، قسمی عسل، یاقوت گوید و لعسلها (ای عسل لشبونه) فضل ٌ علی کل عسل الذی بالاندلس یسمّی اللاذرنی. یشبه السکرّ بحیث انه یلف فی خرقه فلا یلّونها. (معجم البلدان. ذیل لشبونه)
لغت نامه دهخدا
سلیخه است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
لوئیزی. مارشال ایتالیائی متولد در ’پالانزا’. (1850- 1928). ژنرالیسیم سپاه ایتالیائی از 1915 تا 1917
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاسرخ
تصویر لاسرخ
اکسید مس یک ظرفیتی
فرهنگ لغت هوشیار
همگی سراسر بتمامی همگی جملگی (برای مونث و جمع آید) : ... چنگیزخان چون از استخلاص سمرقند فارغ شد ممالک ماورا النهر باسرها مضبوط گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسانا
تصویر لسانا
زبانی زبانی شفاهی شفاها
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه دارای لاهای متعدد باشد تو بر تو، نوعی نان شیرین تنک و توبر تو توبرتو توبرته کلاج
فرهنگ لغت هوشیار
سرب سوخنه که آنرا بتفسانند تا سرخ شود و نمک بر آن کنند سلیقون زرگون سرنج، اسفیداج سوخته خاکستر قلعی و سرب وقتی که سخت سوخته باشد سپیده، رنگی است که نقاشان بکار برند سرنج طبقی است بی کناره که در هنگام جشن بر دو دست میگیرند و بر هم میزنند تا از آن آواز بر آید سنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاسرا
تصویر خاسرا
زیانمندانه زیانی
فرهنگ لغت هوشیار
به ویژه علی الخصوص بویژه بخصوص: و این اخلاق لاسیما با وقات غیظ و عضب جز بقوت دین درست در باطن هیچ صاحب فرمان پدپد نیایید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسرنج
تصویر اسرنج
((اَ رُ))
اکسید سرب، گردی سرخ که در نقاشی از آن استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاسیما
تصویر لاسیما
((س یَّ))
به ویژه، به خصوص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لابرلا
تصویر لابرلا
((بَ))
تو بر تو، نام نوعی حلوا
فرهنگ فارسی معین
محیط باز، زمین بی حفاظ، پاره
فرهنگ گویش مازندرانی
پیاده شدن
دیکشنری اردو به فارسی