جدول جو
جدول جو

معنی لازال - جستجوی لغت در جدول جو

لازال
نام کرسی بخش در ’گار’ از ولایت ویگان بفرانسه، دارای 1480 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
لازال
انتوان شارل لوئی، کنت دو، نام بهترین ژنرال فرانسوی سپاه بناپارت، مولدمتز به سال 1775 و مقتول در واگرام به سال 1809م
لغت نامه دهخدا
لازال
(لَ)
همیشه. و آن از افعال ناقصه است، رافع اسم و ناصب خبر
لغت نامه دهخدا
لازال
آلبر دو، روزنامه نویس فرانسوی، مولد مانس و وفات به پاریس (1833-1886 میلادی)، نبسۀ لازال مذکور فوق
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لایزال
تصویر لایزال
زوال ناپذیر، بی زوال، جاوید، ابدی
فرهنگ فارسی عمید
کازال مون فراتو، شهر نظامی ایتالیا از ایالت ’الکساندری’ در ساحل رود ’پو’ عده سکنۀ آن 25000 تن است کار خانه ریسندگی ابریشم و سیمان سازی دارد
لغت نامه دهخدا
(لَ)
همیشه بلند باد. پیوسته برتر باد:
آورد گرد فتح و ظفر پیش چشم ما
باد رکاب عالی لازال عالیا.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
نام مدینۀ صنعا. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
دور کردن. ازاله
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مرکّب از: لا + یزال، جاوید. پایدار. دائم. ابدی. سرمدی. بی زوال:
بنده چون خداوند خود نباشد
نه چیز زوالی چو لایزالی.
ناصرخسرو.
ولیکن ز خر بارش افتاد و ماند
گرانبار بر پشت تو لایزال.
ناصرخسرو.
آنکه پس از این همیشه باشد. صاحب غیاث اللغات گوید: در صفت حق تعالی واقع شود. بجهت اظهار کمال بی زوال او یعنی الحال بی زوال است و در استقبال هم بی زوال خواهد ماند. (غیاث) :
نیست پنهان آفتاب لایزال
ذره ای تو خویش را اقرار کن.
عطار.
ناگزیر جملگان حی ّ قدیر
لایزال و لم یزل فرد بصیر.
مولوی.
همه تخت و ملکی پذیرد زوال
بجز ملک فرمانده لایزال.
سعدی.
چون موسی برلم یزل و لایزال حکمی کرد که او را استحقاق نبود داغ حرمان بر جبین خیال او نهادند. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
قدیس، شاگرد قدیس کلمبان و مؤسس صومعه ای بنام خود در سویس (551- 646 میلادی)، ذکران وی در 16 اکتبر است
لغت نامه دهخدا
(زَ)
مرکّب از: ’لا’ + ’زوال’، باقی. پاینده. دائم. ابدی
لغت نامه دهخدا
مرغی باشد پاچه کوتاه وپرستوک مانند، چون بر زمین نشیند، نتواند برخاست، (برهان قاطع) (آنندراج)، و رجوع به فرهنگ شعوری شود
لغت نامه دهخدا
زمان بی آغاز زروان ازل ازلها اول اولها زمانی که آنرا ابتد نباشد مقابل: ابدالاباد: (از ازل الازل رقم ممات بر ناحیه هر ذی حیاتی کشیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
دایم ابدی سرمدی پایدار: همه تخت وملکی پذیرد زوال بجز ملک فرمانده لایزال. (سعدی. کلیات. چا. معرفت 183)، یکی از صفات خدای تعالی: ناکریز جملگان حی قدیر لایزال ولم زیزل فرد بصیر. (مولوی)، دایما پیوسته: ولیکن زخر بارش افتاد و ماند گرانبار بر پشت تو لایزال. (ناصرخسرو) یا لایزالی. سرمدی ابدی، الهی: می ده که گر چه نامه سیاه عالم نومید کی توان بود از لطف لایزالی ک (حافظ) یا کوس لایزالی کوفتن، حاضر شدن در صف محشر و کوچیدن از عالم خاک بجهان باقی: چو فردا پیش آن ایوان عالی فروکوبند کوس لایزالی... (اسرارنامه) جاوید، پایدار، دائم، ابدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا زال
تصویر لا زال
همیشه پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لازوال
تصویر لازوال
باقی دایم ابدی
فرهنگ لغت هوشیار
پیوسته همیشه. یا لازالت ثابته الاوتاد راسیه الاطواد. هموراه میخهای بزرگ آن پابرجا و کوهای سترک آن ریشه دار و استوار باد، و بدین دو فتح با نام بفضل ایزد تعالی و فر دولت قاهره لازالت ثابته الاوتاد را سیه الاطواد تیسیر پذیرفت. . محروسه الاطراف محمیه الارجا و الاکناف. همواره از همه جانب محفوظ باد و کنارها و کرانهای دور و نزدیک آن نگهداشته از بدی: این حضرت بزرگ لازالت محروسه الاطراف محمیه الارجا والاکناف بود
فرهنگ لغت هوشیار
همیشه پیوسته. توضیح لازال در عربی از افعال ناقصه است. یا لازال عالیا. همیشه بلند باد، آورد گرد فتح وظفرپیش چشم ما باد رکاب عالی لازال عالیا. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایزال
تصویر لایزال
((یَ))
ابدی، پایدار
فرهنگ فارسی معین
پایدار، جاوید، زوال ناپذیر، سرمدی
متضاد: فانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خیش، گاوآهن
فرهنگ گویش مازندرانی
بی سن، ابدی
دیکشنری اردو به فارسی