ترجمه لازوال به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با لازوال
لازوال
- لازوال
- مُرَکَّب اَز: ’لا’ + ’زوال’، باقی. پاینده. دائم. ابدی
لغت نامه دهخدا
ازوال
- ازوال
- جَمعِ واژۀ زَول، گرفتن بدندان. بریدن بدندان نیش. (منتهی الارب). بریدن بگاز، بازایستادن از چیزی. (منتهی الارب). ترک اکل. (قطر المحیط) ، خاموشی. (منتهی الارب). صمت. (قطر المحیط) ، نخوردن طعام بر طعام. (منتهی الارب) ، سخت شدن قحط و جدب. (منتهی الارب). اشتداد قحط. (قطر المحیط) ، سخت شدن زمانه و کم شدن خیر آن، از بیخ برکندن. (منتهی الارب). استیصال. (قطر المحیط) ، ملازم جائی یا کسی شدن. (منتهی الارب) ، سخت تافتن، چنانکه رسن را. مفتول کردن. اِحکام فتل. (قطر المحیط) ، مداومت کردن بر. مواظبت. (قطر المحیط) ، نگاهداری و حفظ کردن چیزیرا. محافظت ضیعه. (قطر المحیط) ، بند و قفل کردن، چنانکه در را. اغلاق باب. (قطر المحیط) ، امساک. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
لازال
- لازال
- نام کرسی بخش در ’گار’ از ولایت ویگان بفرانسه، دارای 1480 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
لازال
- لازال
- آلبر دو، روزنامه نویس فرانسوی، مولد مانس و وفات به پاریس (1833-1886 میلادی)، نبسۀ لازال مذکور فوق
لغت نامه دهخدا
لازال
- لازال
- اَنتوان شارل لوئی، کنت دو، نام بهترین ژنرال فرانسوی سپاه بناپارت، مولدمتز به سال 1775 و مقتول در واگرام به سال 1809م
لغت نامه دهخدا
لازال
- لازال
- همیشه. و آن از افعال ناقصه است، رافع اسم و ناصب خبر
لغت نامه دهخدا