جدول جو
جدول جو

معنی لارانی - جستجوی لغت در جدول جو

لارانی
(رِ دَ)
نام کرسی بخش در ایالت هت (آلپ) از ولایت گاپ، دارای راه آهن و 1363 تن سکنه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لامانی
تصویر لامانی
چاپلوسی، هرزه گویی، بی ایمانی، لاف و گزاف، دروغ، چاپلوس، لاف زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران مثلاً روز بارانی، کنایه از دارای اشک مثلاً چشم بارانی، دارای باران، لباسی که آب در آن نفوذ نمی کند و هنگام باریدن برف و باران بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به باران. (دمزن). ممطر. ممطره. (منتهی الارب) (دهار) : هوائی بارانی. موسمی بارانی.
- روز بارانی، روزی که باران آید.
- امثال:
پیرزن نمرد تا روز بارانی. (امثال و حکم دهخدا).
- شبی بارانی، لیله ممطره.
، حیوان بارکش. باربر:
گاوان و خران باربردار
به زآدمیان مردم آزار.
سعدی (گلستان).
رجوع به بارکش و باربر و ’دمزن’ شود، حامل. حامله. زن ومادۀ حیوان که حامله شود و بار گیرد، راه بن بست. (شعوری). راه سخت و صعب (طریق غیرنافذ یعنی چقمز یول [ترکی). (دمزن)
منسوب است به باران که قریه ای است از قرای مرو که دره بارانش خوانند، (سمعانی) (حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 655 - 658)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کرزان رود شهرستان تویسرکان، شش هزارگزی جنوب شهر تویسرکان، پنج هزارگزی جنوب راه شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه، کوهستانی سردسیر، سکنه 900 تن، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، حبوبات، لبنیات، انگور است، شغل اهالی زراعت، گله داری، راه آن مالرو است، در دو محل به فاصله دو هزارگز واقع و بالا و پائین نامیده شده، سکنه بالا 370 تن است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام کلاهی است که در روزهای باران بر سر گذارند، (برهان) (ناظم الاطباء)، کلاهی است هنگام باران پوشندش تا بآب باران جامه ها تر نشوند، و آن طریقه چهری (کذا) میباشد، خواجه فرماید:
چرا باید که وامانی بملبوسی و مأکولی
اگر مرد رهی بگذر ز بارانی و بورانی،
(از شرفنامۀ منیری)،
نمد یا سقرلاتی جامه و کلاهی که در بارش پوشند، (غیاث)، کلاه و لباسی که موقع باران می پوشند، (شعوری ج 1 ورق 97)، کلاه برای حفظ از باران، (دمزن)، ستور باری، گمراهی، (ناظم الاطباء)، این معنی برای این لغت قیاساً نادرست مینماید و مأخذ ناظم الاطباء هم معلوم نشد
لغت نامه دهخدا
نام قبیله ای است از ترکان، (برهان) (ناظم الاطباء) (دمزن)
لغت نامه دهخدا
نام شاعری باستانی و از او بیتی چند در لغت نامۀ اسدی بشاهد آمده است:
در بیابان بدید قومی کرد
کرده از موی هر یکی کولا،
بر من ای سنگدل وروت مکن
ناز بر من تو با بروت مکن
هرچه بینی ز مردمان مستان (بستان)
هرچه یابی زحرص کوت مکن، مخارج سفر و لوازم سفر و کرایۀ بار، (ناظم الاطباء)
حاتم بن محمد بن حاتم، منسوب به باران مرو، محدث بوده و از عمر بن سرسیل (کذا) و اسحاق بن منصور و عقبه بن عبداﷲ سماع کرد، نام وی را ابودرعۀ مسیحی در تاریخ مرو بدینسان آورده است، (از انساب سمعانی)، رجوع به معجم البلدان شود
اسحاق بن ابراهیم، صاحب دیوان الادب اللغویان، دائی ابونصر اسماعیل بن حماد الجوهری، منسوب به باران قصبه ای نزدیک مرو، (معجم البلدان)
ابونصر اسماعیل بن حمّاد الجوهری، صاحب کتاب الصحاح در لغت، منسوب به باران قصبه ای نزدیک مرو، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
عبدالرحمن بن احمد بن عطیه دارانی دمشقی مکنی به ابوسلیمان از اکابر عرفا و رجال طریقت و مشایخ شام که در میان این طبقه مسلم خاص و عام و به کثرت فضل و زهد و تقوی معروف است. وفات او را بین سالهای 203 و 224 هجری قمری بروایات مختلف نوشته اند. نسبت او به دیهی بنام داریا است که از دهات غوطۀ دمشق بوده و مولد و مسکن و مدفنش همانجا است و اکنون خاک او زیارتگاه مردم است. این نسبت دارانی به داریا (ی یا برخلاف قیاس است (ریحانه الادب). هجویری درباره وی گوید: وی را کلام لطیف است اندر معاملات و حفظ قلوب و رعایت جوارح. (کشف المحجوب)
لغت نامه دهخدا
لباسی که آب در آن نفوذ نکند و هنگام باریدن برف و باران آنرا بر تن می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
لاف و گزاف گفتن: والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی. (کمال اسماعیل لغ) لام آوردن، حیله کردن تزویر کردن: خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردیک (شمس طبسی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران، تن پوشی که آب در آن نفوذ نکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لامانی
تصویر لامانی
لاف و گزاف دروغ، چاپلوس، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
ممطرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
Drizzly, Rainy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
pluvieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
regnerisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
hafif yağmurlu, yağmurlu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
дождливый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
بوند بوند بارش , بارش والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
মুষলধারে , বৃষ্টির
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
mvua hafifu, mvua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
霧雨の , 雨の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
이슬비의 , 비 오는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
дощовий , дощовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
גשם קל , גשום
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
वर्षा वाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
gerimis, hujan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
ฝนตกปรอยๆ , ฝนตก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
lluvioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
piovoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
chuvoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
小雨的 , 阴雨的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
deszczowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
druilerig, regenachtig
دیکشنری فارسی به هلندی