جدول جو
جدول جو

معنی لار - جستجوی لغت در جدول جو

لار
(دخترانه و پسرانه)
نام پسر گرگین میلاد، از شخصیتهای شاهنامه، طناز
تصویری از لار
تصویر لار
فرهنگ نامهای ایرانی
لار
شهرستان لار شهرستان لار یکی از شهرستانهای هشتگانه استان هفتم است و حدود آن از شمال به بخش داراب شهرستان فسا و بخش کوهک شهرستان جهرم و قسمتی از شهرستان فیروزآباد، از خاور شهرستان بندرعباس، از جنوب خلیج فارس و از باختر شهرستانهای فیروزآباد و بوشهر،
آب و هوا - هوای شهرستان بطور کلی در تمام نقاط گرم منتهی گرمای سواحل خلیج فارس، مرطوب و گرمای نقاط شمالی که در پناه ارتفاعات متعدد واقع شده اند خشک با تابستانی طولانی و بسیار گرم و سوزان و زمستانی کاملاً ملایم است بطوری که برف ابداً نمیبارد،
آب شهرستان بطور کلی آب چاه و باران (که در برکه و آب انبارها جمع و نگاهداری میشود) میباشد و فقط در بخش جویم و قسمتی از دهستان خنج قنات و چشمه دیده میشود و بهمین مناسبت زراعت آبی در این شهرستان جزئی و اکثر دیمی است، ارتفاعات مهم شهرستان بطور کلی در ناحیۀ باختری است که همان امتداد ارتفاعات شهرستان بوشهر و فیروزآباد و سمت آنها از باختر به خاور است، در خاور شهرستان ارتفاع مهم کوه شیب است که راه بندرعباس بوسیلۀ تنگ دالان ازآن میگذرد و در بقیۀ مناطق خاوری تپه های کم ارتفاع که اکثر شنی و بعضاً گچی هستند دیده میشود، ارتفاعات شهرستان از شمال بجنوب اجمالا بشرح زیر است:
1- کوه البرز که شهرستان جهرم را از این شهرستان جدا میکند و تا گردنۀ بزن که راه شوسۀ جهرم به لار از گردنه کشیده شده است امتداد دارد و بلندترین نقطۀ آن در حدود 210 گز است، 2- ارتفاعات بالنگستان از دهستان دزگاه شهرستان فیروزآباد امتداد یافته و از جنوب دهستان خنج گذشته و در جنوب لار با نشیب ملایمی ختم میشود و بلندترین نقطۀ آن در حدود 1580 گز است، 3- ارتفاعات گاوبست که از بخش کنگان شهرستان بوشهر امتداد دارد و از شمال دهستان این شهرستان گذشته و در خاور بستک خاتمه پیدا میکند و بلندترین نقطۀ آن در حدود 1400 گز است، 4- ارتفاعات بالا سیاه یا گاوبندی که از شمال دهستان گله دار واقع در شهرستان بوشهر شروع و در شمال قصبۀ اشکنان تمام میشود و بلندترین نقطۀ آن 1261 گز میباشد، 5- ارتفاعات هفت چاه یا شاهین کوه که از ناحیه کنگان و گله دار شهرستان بوشهر امتداد یافته و در50 هزارگزی شمال باختر بندر لنگه پایان مییابد و بلندترین نقطۀ آن 1600 گز و مادۀ ساختمانی کوه سنگهای گچی است، 6- ارتفاعات شیب کوه که از خاور بندر عسلویه شروع و در نزدیکی بندر مقام با ارتفاعات چیرو که در حقیقت کوههای ساحلی است مربوط شده و در شمال بندر چارک ختم و بلندترین نقطه آن 335 گز میباشد، 7- ارتفاعات چاه مسلم که تقریباً تنها ارتفاع مهم در جنوب خاور شهرستان است، این کوه از شمال شوره زار مهرکان گذشته و تا بندر مهتابی که آخرین حد شهرستان میباشد در موازات ساحل خلیج فارس ادامه دارد و بلندترین نقطۀ آن در حدود 900 گز است،
رودخانه ها - در این شهرستان رود خانه مهمی که دارای آب دائم باشد وجود ندارد و فقط در موقع بارندگی از بعض خطالقعرها سیلابهائی جریان پیدا میکند و زود تمام میشود، مهمترین آنها رود خانه شور مهران میباشد که از دهستان فرامرزان شروع و در نزدیکی بندر خمیر به خلیج فارس میریزد و هیچگونه استفادۀ زراعتی ندارد و چون آبش خیلی کم است در تمام فصل قابل عبور میباشد، شهرستان لار از پنج بخش مرکزی بستک، لنگه، گاوبندی، جویم و بنارویه تشکیل شده و مجموع قراء و قصبات آن 367 و نفوس شهرستان در حدود 160000 است، زبان و مذهب - زبان اهالی فارسی محلی (در فارس دری میگویند) در سواحل خلیج فارس عربی است، مذهب اهالی تسنن و تشیع است، محصولات عمده شهرستان عبارت است از: غلات، خرما، تریاک، پنبه، تنباکو و کمی ماهی و اکثر آنها به خارج صادر میگردد، صنایع دستی - در بخش بستک عبابافی و در بخش جویم و دهستان خنج گلیم و قالی بافی معمول است بعلاوه در بندر کنگ و لنگه کرجی های شراعی کوچک و متوسط ساخته میشود، راهها: 1- راه شوسۀ جهرم - لار - لنگه و بندرعباس (به بندرعباس از تنگ دالان نرسیده به لار)، 2- راه شوسۀ بستک - دژکان بندرعباس، 3- راه شوسۀ ساحلی سابق که در زمان رضاشاه پهلوی از بوشهر تا لنگه و بندرعباس امتداد یافت ولی چون تعمیر نشده فعلاً چندان مورد استفاده نیست، بعلاوه راه های فرعی متعدد از طرف اهالی دهستانها ایجاد گردیده که در اغلب اوقات سال قابل عبور کامیون میباشد، ایلات و عشایر - ایلات این شهرستان عبارتند از ایلات ترک و عرب که تیره های مشروحه در نقاط زیر سکنی دارند،
1- از ایلات ترک - تیره عمله و ایکدر در حوالی خنج و سده، تیره دولیخانی در درز و سایه بان و کرموستج، تیره لر و نفر در صحرای باغ، تیره دوقبائی در هرمود و میرخوند، تیره جهرمی و کوهکی در پراک و لطفی، تیره قریش در فداع و خلیلی، تیره قره زائی در کل و پس بند، تیره مرگماری در بیدشهر و جویم،
2- از ایلات عرب و باصری در جویم و هرم و کاریان و بیدشهر، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)، صاحب آنندراج گوید ولایتی از فارس در میان کرمان و ولایت هرمز و به گرمی هوا معروف واز بلاد آنجاست فرک و طارم و زرند و کراش و بلوک سبعه با بندرعباسی قریب است، حکام آنجا را از احفاد گرگین میلاد میشمردند و تا زمان شاه عباس صفوی به وراثت حکومت داشتند آخرین ایشان ابراهیم خان لاری بود که در سال هزار و دو هجری اﷲ وردیخان حاکم فارس او را گرفت و بخدمت شاه عباس فرستاد و سلسلۀ ایشان منقرض شد و صاحب تاریخ عالم آرا نوشته که بعد از فتح لارستان تاجی مرصع و مکلل به درّ و یاقوت موسوم به تاج کیخسروی که به گرگین میلاد داده بود بحضور شاه آوردند و مشهوراست که کیخسرو گاه تقسیم ولایت به امرا چنانکه فردوسی گفته است:
سپاهان به گودرز کشواد داد
به گرگین میلاد هم لاد داد،
و بعضی گویند لار را لاد نام بوده و بنام او شهرت کرده، واﷲاعلم، (آنندراج)، مولانا عیشی شیرازی به این دو بیت هجو مردم لار کرده است:
ای محتشمان لار میگک مخورید
با خنجر نقره آب گدمک مخورید
گویید که ماهی آبه چیزی خوب است
چیزی بخورید و بر گه سگ مخورید،
نیز رجوع به لارستان شود
نام دهی جزء بخش خرقان شهرستان ساوه واقع در 24 هزارگزی باختری رازقان، دارای 889 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
آب لار نام آبی به کشمیر:
بهشت و جوی شیرش آب لار است
لغت نامه دهخدا
لار
(نْیْ)
نام قصبه ای در فارس کنارراه جهرم به بستک میان دوراه نارنجی و خور. دارای پستخانه. مرکز ولایت لارستان فارس از شهرهای قدیم ایران و در اطراف آن خرابه ها و قلعه های قدیمی یافت شود که راجع به هریک از آنها افسانه هائی در میان مردم مشهور است. جمعیت آن پانزده هزار ولی سابقاً بسیار بیش از این بوده است و در حومه آن سی و هفت قریه باشد.
خواجه حافظ هنگامی که به دعوت محمود شاه بهمنی دکنی بسوی هند می رفت بین راه خود به خلیج فارس به قصبۀ لار رسید، یکی ازدوستان تهی دست خود را آنجا بدید و آنچه از نقدینه باقی داشت به او عطا کرد. (ترجمه تاریخ ادبیات ایران ج 3 ص 311). حمداﷲ مستوفی گوید ولایتی نزدیک کنار دریاو مردم آنجا بیشتر تاجر باشند و سفر بحر و بر کنند و حاصلش غله و پنبه و اندکی خرما باشد و اعتماد کلی به باران دارند و مردم او مسلمان باشند. (نزهه القلوب ص 139). شهر لار مرکز شهرستان لار و از شهرهای بسیار قدیمی ایران بوده و عده ای از مورخین بنای آن را به گرگین میلاد و عده ای دیگر به بلاش پسر فیروز نسبت می دهند. فاصله آن از شیراز 366 از جهرم 166 از لنگه 306 واز بندرعباس 259 هزار گز و مختصات جغرافیائی بدین شرح است: طول 54 درجه و 17 دقیقه از گرینویچ عرض 27 درجه و 41 دقیقه و ارتفاع از سطح دریا 909 گز است ساختمانها و کوچه های این شهر بطور کلی قدیمی و فقط یک خیابان نو به نام خیابان همت دارد. این شهر دارای یک بازار سرپوشیده و بسیار مرتبی است که از لحاظ سبک بنا و استحکام قابل توجه است و به طوریکه شایع است بازار وکیل شیراز را کریمخان زند از روی این بازار بنا کرده. تعداد کوی های شهر چهارده میباشد آب مشروب آن از چاه و برکه (برکه آب انبارهائی است که آب باران درآن جمع و نگاهداری میکنند) میباشد و یک رشته نیز قنات دارد که طعم آن کمی تلخ و به مصرف آبیاری زراعت میرسد. کلیۀ ادارات دولتی و پادگان نظامی و شعبه بانک ملی در شهر هست و در حدود 150 باب دکان و مغازه ویک باب دبیرستان و چهار دبستان دارد، نفوس شهر مطابق آخرین آمار 11656 نفر است مذهب اهالی شیعۀ دوازده امامی و زبان فارسی محلی (دری) و شغل آنان تجارت و زراعت و کسب میباشد. امراض بومی این شهر عبارت است از: پیوره، تراخم، پیوک [رشته که بیماری اخیر اختصاص به شهر لار و حوالی آن دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
لار
گوشت آویزان زیر گلوی خروس که به عربی غبب گویند. و از آن بز را که مانند دو گلولۀ دراز است دگلون (دکلان گویند. (در تداول مردم خراسان. گناباد). زملتان
لغت نامه دهخدا
لار
برهان الدین لار محمدالحسینی الیمنی، مؤلف شرح قسم الکلام من التهذیب که به سال 1015 تألیف کرده است، (معجم المطبوعات ج 2)
لغت نامه دهخدا
لار
درۀ لار قسمتی از ناحیۀ لواسان و رودبار و لورا و شهرستانک، در ایالت تهران (در شمال شرقی آن)، ارتفاع آن بسیار و هوای آن سرد و از ییلاقات تهران به شمار است، لار که در قسمت شمال شرقی واقع شده بواسطۀ ارتفاع بسیار و برف و سرمای شدید دارای آبادی نیست ولی مراتع آن که در کنار شعب رود خانه لار و چشمه های آن هستند وسیع و در تابستان سبز و خرم و چراگاه طبیعی چادرنشین های اطراف تهران است، در این درۀ وسیع که عرض آن در برخی نقاط شش تا هفت هزار گز و طول آن قریب شصت هزار گز است رود لار که دارای چشمه های متعدد مانند سفیدآب و ملک چشمه و چهل چشمه است در آن جاری میباشد و عرض آن در درۀ لار زیاده تر از رود هراز است و هیچ درخت در این دره یافت نمیشود و در کوههای آن حیوانات وحشی و شکار فراوان است، ارتفاع سطح این دره از دریا 2900 گز تا 2180 گز میباشد، برخی جاده های کاروانی برای حمل زغال و برنج و چوب از این دره میگذرد و در سر این راهها برخی کاروانسراهای سنگی قدیمی وجود دارد مانند بستک و گل گچ، در اغلب دره های آن رگه های زغال سنگ سطحی بخوبی نمایان است و در بالای خطالرأسهای کوهها برخی آثار خرابه های قدیمی دیده میشود، (جغرافیای سیاسی تألیف آقای کیهان ص 353)، مرتع مهم ووسیعی است که در دامنه و جنوب باختر کوه دماوند واقع است، سرچشمۀ رودخانه هراز مازندران از دره های متعدد این مرتع است، مسافت مرتع لار تا افجه 18 هزار گز است، مرتع لار از بهترین مراتع ییلاقی محسوب میشود بهمین مناسبت در حدود 500 خانوار از ایلات هداوند، عرب کامرد، شمی، بوربور، از اوایل خرداد ماه تا آخر شهریور اغنام و احشام خود را به نقاط مختلفه لار می آورند تابستان ایلات مذکور جزئی یونجه و سیب زمینی کشت می کنند - ایلخی ارتش نیز در تابستان به لار برده میشود - هر نقطۀ منطقه لار دارای اسم مخصوص و محل سکنای طایفه ای از ایلات مذکور است همینطور محل ایلخی ارتش نیز معلوم است، در سایر مدت سال بواسطۀ برودت زیاد سکنه ندارد آثار چند قلعۀ خرابۀ قدیمی در حدود کمردشت دشتک و قلعه هفت دختران روی کوه دیده میشود، از نظر تقسیمات وزارت کشور لار تابع بخش افجه، شهرستان تهران است، راه منطقۀ لار عموماً مال رو است و در زمستان بواسطۀ برف فراوان مسدود می گردد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)، در لار دماوند غازان خان که سابقاً به امیر نوروز در قبول اسلام وعده داده بود در چهارم شعبان سال 694 هجری قمری غسل کرد و جامۀ نو پوشید و بر دست شیخ صدرالدین ابراهیم پسر عارف معروف شیخ سعدالدین محمد بن حمویۀ جوینی اسلام آورد و به پیروی او قریب صد هزار نفر از مغول اسلام آورده اند و غازان از این تاریخ به نام محمود خوانده شده است، (تاریخ مغول ص 256)
لغت نامه دهخدا
لار
آزاد، بی بند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلار
تصویر بلار
(دخترانه)
آدم شوخ طبع (نگارش کردی: بهلار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دلار
تصویر دلار
واحد پول ایالات متحدۀ آمریکا و چند کشور دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لارو
تصویر لارو
شفیره، نوزاد برخی جانوران که از نظر ظاهری با موجود بالغ تفاوت دارد و قادر به تولید مثل نیست، لارو، نوچه، کرمینه
فرهنگ فارسی عمید
(فَلْ لا)
آذربو. (فهرست مخزن الادویه). نوعی بیخ سفید است. (آنندراج). قلار. عرطنیثا را به پارسی فلارگویند و گلیم شوی نیز گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(قِلْ لا)
انجیر سپید است که چون خشک شود زرد صافی گردد گویا که مدهون است، و هرگاه ذخیره کنند توبرتو نشیند و گاهی بر وی آب انگور ریزند و دهن سبوی را گل اندود کنند و دو سه سال بگذارند، سپس آن دهنش به شاخ آهو و مانند آن بگشایند و به کار برند. (منتهی الارب). قسمی از انجیر سفید است که هرگاه خشک شود زرد گردد، و آن از طبار و جمیز درشت تر است. (اقرب الموارد). رجوع به قلاری شود
لغت نامه دهخدا
(خُلْ لا)
دیهی بزرگ است کی سنگ آسیا آنجا کنند و بیشترین ولایت پارس را سنگ آسیا از آنجا برند. معتدلست چشمۀآب کوچک دارد چندانک خوردن را باشد و هیچ غله و میوه و دخلی دیگر نباشد و جز سنگ آسیا ندارند و معیشت ایشان از آن باشد و هفتصد دینار هر سال بدیوان گذارند. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 144، 145). عسل و شراب آن معروفست و حجاج بعامل خود در فارس می نویسد: ابعث الی بعسل من عسل خلار من النحل الابکار... الذی لم تمسه النار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 189 و 128 شود. دهی از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 51هزارگزی جنوب خاور اردکان و هفت هزارگزی شوسۀ اردکان بشیراز. این دهکده کوهستانی با 1260 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، انجیر، انگور، بادام و شغل اهالی زراعت و راهش فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آذربویه، وآن بیخ خاریست که آن را اشنان خوانند. (از الفاظ الادویه) (از برهان) (از آنندراج) (از هفت قلزم). ارطنیثا. (فهرست مخزن الادویه). آذربویه، که گیاهی است. (از فرهنگ فارسی معین). بلال. اشنان. رجوع به آذربویه شود
لغت نامه دهخدا
(بَلْ لا)
بلور. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بلور شود، نام جزیره ای است در وامق و عذرای عنصری:
به یکی جزیره که نامش بلاش
رسیدند شادی ز دل کرده لاش.
عنصری
لغت نامه دهخدا
(سَلْ لا)
سالار. سردار. (از فرهنگ فارسی معین) : نقیب سلار اصفهبد نسختی نامها و ملوک نبشته بر او عرض کردی. (تاریخ طبرستان). برخاستی با خوابگاه شدی و دست به آب و گلاب بشستی تا نقیب سلار به حضرت مراجعت کردی. (تاریخ طبرستان). سلاربن عبدالعزیز الدیلمی ابویعلی. (نقض الفضایح ص 180). و رجوع به سالار شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. سکنۀ آن 145 تن. آب آنجا ازقنات و چشمه. محصول عمده آنجا غلات. صنایع دستی زنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لارْ را)
ماریونا ژزف. فکاهی و درام نویس اسپانیایی. وی به سال 1809 م. در مادرید متولد شد و به سال 1837 میلادی انتحار کرد
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نام قریتی از اعمال آمل طبرستان و آن را قلعۀ لارز گویند و میان آن و آمل دو روزه راه است. ابوجعفر محمد بن علی اللارزی الطبری متوفی به سال 518 هجری قمری منسوب بدانجاست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
لاریس، مانس، پناتس، رجوع به پناتس شود، لاره، رومیان ارواح مردگان خویش را مقام خدائی قائل میشدند و آنان را لارش، پناتس یا مانس میگفتند و بدیشان طعام و شراب تقدیم میکردند، روح کسی که نیکخوی و مهربان است بزعم رومیان، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 13 و 501)
لغت نامه دهخدا
نام کرسی بخش در کرز از ولایت بریو، کنار رود وزر به فرانسه، دارای راه آهن و 766 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
نام درختی است
لغت نامه دهخدا
شارل دو، از آباء یسوعیین فرانسوی، مردی خطیب و شاعر، مولد پاریس (1643-1725 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
واحد پول ایالات متحدۀ آمریکا (اتازونی).
- گروه دلار، (اصطلاح اقتصادی) مجموعۀ کشورهایی که واحد پول آنها مبتنی بر دلار است، چنانکه بنای واحد پول گروه دیگری از کشورها لیرۀ استرلینگ است
لغت نامه دهخدا
(فِ)
دهی است از بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین که دارای 414 تن سکنه است. آب آن ازچشمه و محصول عمده اش غله، نخود، انگور و کاردستی مردم کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
عنوان اشراف انگلیسی لرد: مراسله ای از لارد کلارندن وزیر امور خارجه انگلیس در جوف آن بود
فرهنگ لغت هوشیار
آذربویه اشنان. قسمی شیشه که از ترکیب سیلیکات دو پتاسیم و سیلیکات دو پلمپ ساخته شود آبگینه صاف و شفاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لارو
تصویر لارو
فرانسوی کرمینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلار
تصویر سلار
فرماندهی سرداری، سروری ریاست، حکومت، پادشاهی. سردار، سالار
فرهنگ لغت هوشیار
موجود نابالغ برخی از جانوران (مانند حشرات) که از تخم بیرون می آیند و پس از گذراندن زمان معین و در شرایطی ویژه بالغ می شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلار
تصویر دلار
((دُ))
واحد پول ایالات متحده آمریکا
فرهنگ فارسی معین
روستایی در حومه ی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
جای سبز و خرم، نامی برای زنان
فرهنگ گویش مازندرانی
پهن، تنک، افشان، یار، رفیق، هم بازی، هم طراز
فرهنگ گویش مازندرانی