جدول جو
جدول جو

معنی لاذه - جستجوی لغت در جدول جو

لاذه
(ذَ)
جامۀ حریر چینی سرخ. ج، لاذ. (منتهی الارب). لاده، خاصه. بطانه. یکی از اقربا و کسان. یکی از خواص. یکی از بطائن: فبعثت لاذتی بمد من ورق لتأتینی بمد من طحین فلم تجده... (ابن هشام به نقل ابوالکمال احمد عاصم مؤلف تاج العروس. در کلمه شفر (ذوال...) .)
لغت نامه دهخدا
لاذه
پارسی تازی گشته لاد دیبای سرخرنگ
تصویری از لاذه
تصویر لاذه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاله
تصویر لاله
(دخترانه)
گونه سرخ و گلگون، گلی که رنگهای گوناگون دارد و معروفترین آن لاله سرخ و صحرائی است، گلی به شکل جام و سرخ رنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لایه
تصویر لایه
(دخترانه)
پوشش، نام زنی در رمان باغ بلور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لابه
تصویر لابه
درخواست همراه با فروتنی، التماس، زاری، عذرخواهی، لابه، لاو، لاوه،
نگرانی، نیرنگ، سخن همراه با مهربانی مثلاً لابۀ مادرانه، چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله
تصویر لاله
آلاله، در علم زیست شناسی گلی سرخ رنگ با سه یا پنج گلبرگ، در علم زیست شناسی گیاه این گل، علفی، کوچک و پایا است و در دو نوع بوستانی و بیابانی وجود دارد
شقایق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، آذریون، شقایق نعمان، لالۀ حمرا، آذرگون، آلاله، شقایق النّعمان، الاله، لالۀ نعمانی، لالۀ سرخ
یک نوع چراغ بلور با پایۀ بلند و حبابی به شکل گل لاله
کنایه از چهره و گونۀ سرخ
کنایه از لب معشوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لانه
تصویر لانه
جای زندگی جانوران اعم از پرنده، خزنده، چرنده، حشره و درنده، آشیان، آشیانه
خانۀ انسان
بیکاره، تنبل، برای مثال کنون جویی همی حیلت که گشتی سست و بی طاقت / تو را دیدم به برنایی فسار آهخته و لانه (کسائی - ۵۸)
بی قید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاوه
تصویر لاوه
درخواست همراه با فروتنی، التماس، زاری، عذرخواهی، لابه، لاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاذه
تصویر شاذه
مؤنث واژۀ شاذ، نادر، کمیاب، منفرد، تنهامانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لامه
تصویر لامه
دستمالی که روی دستار یا کلاه می بندند، لامک، برای مثال پیچیده یکی لامک میرانه به سر بر / بربسته یکی کزلک ترکی به کمر بر (سوزنی - ۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاشه
تصویر لاشه
جسد حیوان مرده، مردار، لاش، لش
فرهنگ فارسی عمید
(عَ جَ لَ)
ملذ. (از اقرب الموارد). رجوع به ملذ (معنی آخر) شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ذَ / ذِ)
ثاهه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کده. (صحاح الفرس از یادداشت ایضاً) : ثاهه، ملاذه و بن دندان. (منتهی الارب). و رجوع به ملاز و ملازه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ ذَ / ذِ)
کاج. احول. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مصحف کلازه = کلاژه. (حاشیه برهان چ معین). و رجوع به کلازه و کلاژه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ ذَ / ذِ)
فحش کار. (فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی) :
هر آن کریم که فرزند او فلاذه بود
شگفت باشد و آن از گناه ماده بود.
رودکی.
رجوع به فلاده شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فراگرفتن و احاطه کردن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
پارسی تازه گشته از گیاهان گیاهی است از تیره سوسنیها که دارای پیاز میباشد و برگهایش طویل است و ساقه گل دهنده از وسط برگها خارج میشود. گل آن که در انتهای ساقه قرار دارد منفرد میباشد. گل لاله از سه گلبرگ و سه کاسبرگ رنگین بشکل گلبرگها تشکیل شده است. تعدا پرچمها 6 عدد است و مادگی آن از سه بر چه درست شده که در هربرچه دو ردیف تخمک موجود است. در حدود 50 گونه از این گیاه شناخته شده که در نواحل معتدل و مرطوب و نواحی کوهستانی کره زمین میرویند. بعضی گونه های آن نیز بعنوان گل زینتی در گلدانها کشت میشوند که در اوایل بهار گل میدهند گل لاله قرن الغزال حنون الغزال گل لله لله. توضیح طبق تحقیق کازیمیرسکی نزد ایرانیان بطور کلی - که کمتر ارتباط بطبقه بندی علمی دارد - هر گلی که کاسبرگهای آن برنگ خون و وسط آن سیاه باشد بنام لاله و شقایق نامیده میشود. یا ترکیبات اسمی: لاله احمر. لالء سرخ لاله حمرا، اشک خونین: در بیابانی که ریگ از تف برنگ لاله بود مرغزاری ساختم پر لاله احمر ترا. (عثمان مختاری. همائی 6) یا لاله الوان. لاله چمنی. یا لاله پیکانی. یکی از گونه های گل لاله است. یا لاله چمنی. یکی از گونه های لاله سرنگون است. یا لاله چو غاسی. لاله عباسی. یا لاله چین. لاله ختایی. یا لاله حافظ. گونه ای لاله که در باغهای شیراز کشت میشود. پشت گلبرگهایش سرخ رنگ و داخل گلبرگها سفید داغدار است (این نام رادکتر گائوبا بیاد حافظ بدین لاله داده است)، یا لاله حمرا. لاله ای را گویند که گل احمر. سرخ داشته باشد لاله سرخ لاله یا لاله ختایی. اسم فارسی حماحم است که یکی از انواع ریحانها است که آنرا ریحان تاتاری نیز گویند، درختی که برگهایش سرخ و زرد است و بفارسی آنرا درخت سه رنگ یا گل سه رنگ گویند و در باغچه ها بعنوان زینت کاشته میشود. این گیاه را به ترکی قلفه و بفارسی خوش نظرهم گویند. یا لاله خطایی. لاله ختایی. یا لاله خودرو (ی)، شقایق. یا لاله داغدار. شقایق. یا لاله دختری. شقایق نعمانی. یا لاله درختی. درختی است از تیره ماگنولیاسه که در اکثر نقاط افریقا و آمریکا میروید. چوب این درخت را در منبت کاری و ساختن ابزارهای ظریف بکار میبرند. درخت مذکور را در اکثر نقاط دنیا جهت استفاده از چوبش میکارند شجره الزنبق. یا لاله دریایی. جانوری از شاخه خارپوستان از رده لاله وشان که شکلش شبیه بگل لاله است. یا لاله دشتی. گونه وحشی لاله را گویند. یا لاله دلسوخته. شقایق نعمانی. یا لاله دلسوز. شقایق نعمانی. یا لاله دورو (ی)، گل قحبه. یا لاله رومی. یکی از اقسام گل لاله است. یا لاله زرد. لاله زرین. یا لاله زرین. قسمی لاله که گل زرد دارد و بعنوان زینت در گلدانها کشت میشود لاله زرد. یا لاله سرخ. لاله حمرا لاله احمر. یا لاله سرنگون. گونه ای لاله که گلهایش بطور سرنگون قرار میگیرند گل سرنگون اکلیل الملک. یا لاله صحرایی. شقایق نعمانی. یا لاله صد برگ. گل سرخ صد برگ را گویند. یا لاله طور. آتش طور: اگر چه لاله طور است روی روشن او چراغ صبح بود با بیاض گردن او. (صائب آنند. لغ) یا لاله عباسی. گیاهی است پایا و زمینی از رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که سردسته تیره ای بنام خودش میباشد. برگهای این گیاه متقابل و گلهایش برنگهای مختلف و زیبا است. گلهای آن در اوایل شب پس از غروب خورشید شکفته میشوند. ارتفاع این لاله تا یک متر نیز میرسد. ریشه اش مدر و دارای اثر مسهلی است گل عباسی گل لاله عباسی لاله چولاغاسی لاله مقراضی ورد اللیل نوار اللیل. یا لاله فرنگی. قسمی لاله معمولی که رنگهای سرخ دارد و از اروپای غربی وارد ایران شده و دراطراف خراسان بفراواا میروید. توضیح لاله فرنگی پرپر وکم پر 5 رنگ در عهد ناصرالدین شاه بایران وارد شد و رواج یافت. یا لاله کوهی. شقایق. یا لاله گوش. قسمتی از گوش خارجی که در انسان بشکل صفحه غضروف چین خورده ایست که روی آنرا پوست پوشانده و در پایین آن قسمت نرمی بنام نرمه موجود است و در وسط آن سوراخی است که عبارت از مجرای خارجی گوش است. یالاله متعفن. یکی از گونه های لاله سرنگون است که آنرا حشیشه الحجل نیز گویند. یا لالء مقراضی. یکی از گونه های لاله است. یا لاله وحشی. گونه های وحشی و خودروی لاله را گویند که در اکثر اماکن کوهستانی ایران (خصوصا اطراف خراسان) نیز فراوان است و دارای گلهای قرمز رنگ و آتشی میباشد سنبل بری، گونه سرخ (معشوق) : همی اشک بارید بر کوه سیم دو لاله ز خوشاب کرده دو نیم. (شا. لغ)، صورت چهره: خوی گرفته لاله سیرابش از تف نبید خیره گشته نرگس موژانش از خواب و خمار. (فرخی لغ)، لب معشوق، درون حلقه گوش لالکا لاله گوش، شمعدانیی دارای کاسه ای بلور یا شیشه یی بشکل استوانه است که جهت تحتانی آن باز است و شمع را داخل شیشه نهند. این شمعدان دارای پایه های بلور میباشد. وقتی که لاله ها روشن بود و عقد برگزار شده بود همه رفته بودند مگر ننه حسن. معمولاً گلهای پیازداری را گویند که نام علمی آنها تولیپا و از خانواده لیلیاسه و از تیره سوسنی ها است و کاسه و جام آن تشکیل جامی قشنگ و کامل میدهد، نوعی چراغ قدیمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامه
تصویر لامه
لاتینی تازی گشته شتر بی کوهان مونث لام چشم، چشم زخم، ترس
فرهنگ لغت هوشیار
سنگلاخ، زمین بی ریگ، اشتران سیاه اظهار نیاز تضرع التماس یا به لابه زبان گشادن (گشودن)، تضرع و التماس کردن: چو رستم چنین گفت ایرانیان بلابه گشادند یکسر زبان. (شا. لغ)، تملق چاپلوسی: هر که به لابه دشمن فریفته شود... سزای او این است. یا به لابه دم جنباندن (جنبانیدن)، تملق و چاپلوسی کردن: بسختی جان سبک میدارهان تا چون سبکساران بلابه پیش سگساران چو سگ را بجنبانی. (خاقانی. سج. 414)، فریب خدعه مگر. یا به لابه گفتن، از روی فریب و مکر گفتن: بلابه گفت شبی میر مجلس تو شوم شدم برغبت خویشش کمین غلام و نشد. (حافظ. 114)، اضطراب قلق، قربان و صدقه: در آن نامه سوگندهای گران فریبنده چون لابه مادران. (نظامی لغ) سخنی نیازمندانه، اظهار اخلاص با نیاز تمام، فروتنی، تضرع، عجز، زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاذب
تصویر لاذب
چسبنده دوسنده چسبنده دوسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاعه
تصویر لاعه
بی تابی سوز و گداز، دلیر: مرد، چالاک: زن
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی لاغه لنگه لنگه بار تنگ لنگه عدل: یک لاغه انگور یک لاغه برنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاپه
تصویر لاپه
قطعه بریده از چوب و الوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاخه
تصویر لاخه
پینه پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاده
تصویر لاده
بی عقل، بی خرد، کودن، احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاذع
تصویر لاذع
سوزان سوزنده، دردیست که صاحب آن پندارد که عضو دردمند میسوزد لذاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاذغ
تصویر لاذغ
سوزان سوزننده
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به لادن نام صمغی است خوشبوی که از گیاه عشقه حاصل میشود و قاعده آور است. بهمین جهت در طب قدیم آنرا در زیر دامن زنی که قاعده اش بند آمده بود دود میکردند زیرا بخارات حاصل از آن نیز همین خاصیت را دارند. منظور از لادنی که در کتب قدیم و اشعار شعرا بعنوان صمغ خوشبوی آورده شده همین لادن است لاذنه لاذن: نریزد از درخت ارس کافور نخیزد از میان لاد لادن، (منوچهری. د. چا. 66: 2)، نام صمغی که بویی مطبوع دارد و از گیاه قستوس حاصل میشود. بهمین جهت گاهی گیاه قستوس را هم بنام لادن و یا شجره اللادن خوانند. غالبا صمغ قستوس را لادن عنبری مینامند، از گونه ای کاج بنام پیسه اکسلسا صمغی خوشبوی حاصل میگردد که لادن نامیده میشود، گیاهی از تیره شمعدانی ها که دارای ساقه پیچنده است. برگهایش نسبه پهن و گلهایش رنگ نارنجی خاصی دارند. انساج این گیاه بویی تند ومطبوع شبیه بوی تره تیزک دارند. اصل این گیاه از آمریکای جنوبی خصوصا کشور پرو میباشد و از آنجا به نقاط دیگر برده شده است در آمریکای جنوبی بشکل یک گیاه پایا میزید ولی در کشورهای دیگر از جمله ایران گیاه یکساله زینتی بشمار میرود. در حدود 30 گونه از این گیاه شناخته شده است گل لادن ابوخنجر طرطور الباشا
فرهنگ لغت هوشیار
نام صمغی است خوشبوی که از گیاه عشقه حاصل میشود و قاعده آور است. بهمین جهت در طب قدیم آنرا در زیر دامن زنی که قاعده اش بند آمده بود دود میکردند زیرا بخارات حاصل از آن نیز همین خاصیت را دارند. منظور از لادنی که در کتب قدیم و اشعار شعرا بعنوان صمغ خوشبوی آورده شده همین لادن است لاذنه لاذن: نریزد از درخت ارس کافور نخیزد از میان لاد لادن، (منوچهری. د. چا. 66: 2)، نام صمغی که بویی مطبوع دارد و از گیاه قستوس حاصل میشود. بهمین جهت گاهی گیاه قستوس را هم بنام لادن و یا شجره اللادن خوانند. غالبا صمغ قستوس را لادن عنبری مینامند، از گونه ای کاج بنام پیسه اکسلسا صمغی خوشبوی حاصل میگردد که لادن نامیده میشود، گیاهی از تیره شمعدانی ها که دارای ساقه پیچنده است. برگهایش نسبه پهن و گلهایش رنگ نارنجی خاصی دارند. انساج این گیاه بویی تند ومطبوع شبیه بوی تره تیزک دارند. اصل این گیاه از آمریکای جنوبی خصوصا کشور پرو میباشد و از آنجا به نقاط دیگر برده شده است در آمریکای جنوبی بشکل یک گیاه پایا میزید ولی در کشورهای دیگر از جمله ایران گیاه یکساله زینتی بشمار میرود. در حدود 30 گونه از این گیاه شناخته شده است گل لادن ابوخنجر طرطور الباشا
فرهنگ لغت هوشیار
تن مرده جسد میت جیفه مردار: احمق را ستایش خوش آید چون لاشه ای که در کعبش دمی فربه نماید، جسد بی رمق لش: لاشه تن که به مسمار غم افتاد رواست رخش جانرا بدلش نعل سفر بربندیم. (خاقانی. سج. 541)، پیرو زبون (انسان و جانور) : زین لاشه ولنگ و لوک پیری از دم تا گوش مکر و تزویر. (سوزنی لغ)، خر الاغ: منگر اندر بتان که آخر کار نگرستن گرستن آرد بار اول آن یک نظر نماید خرد پس از آن لاشه رفتو رشته ببرد. (سنائی لغ) (خر رفت و رسن ببرد امثال و حکم دهخدا) تنه گوسفند و گاو و امثال آن پس از سقط شدن یا ذبح، مرده جمیع حیوانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاذه
تصویر غاذه
جاندانه ملاج بخشی است از استخوان سر که در کودکان چندی نرم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاذه
تصویر شاذه
نافرمان بد کاره زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهه
تصویر لاهه
مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لابه
تصویر لابه
التماس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لایه
تصویر لایه
قشر
فرهنگ واژه فارسی سره