جدول جو
جدول جو

معنی لادگر - جستجوی لغت در جدول جو

لادگر
(گَ)
آنکه چینه کشد. آنکه دیوار برآرد. بنّا: نارون درختی باشد سخت و بیشتر راست بالا و چوب او از سختی که بودبیشتر به دست افزار لادگران کنند. (لغت نامۀ اسدی)
لغت نامه دهخدا
لادگر
آنکه دیوار سازد بنا: نارون درختی باشد سخت و بیشتر راست بالا و چوباو از سختی که بود بیشتر بدست افزار لادگران کنند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاسگر
تصویر لاسگر
ابریشم تاب، آنکه تارهای پیله را به هم می تابد و ابریشم درست می کند، ابریشم گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادگر
تصویر دادگر
داد دهنده، عادل، داد گیرنده، باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والادگر
تصویر والادگر
بنّایی که دیوار گلی چینه چینه می سازد، بنّا، معمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولادگر
تصویر پولادگر
کسی که آلات و ابزاری از پولاد می سازد
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
والادگر = والاذگر، از: والاد + گر (پسوند شغل و مبالغه). (حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع). بنا. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عمارت کننده. (برهان قاطع) ، بعضی دیوارساز و دای گر را گفته اند و آن شخصی باشد که دیوار گلی را چینه بر بالای هم گذارد و او را به عربی رهّاص خوانند. (از برهان قاطع). دیوارساز. (آنندراج). کسی که رده های آجر و یا سنگ را در بنای دیوار روی هم گذاشته دیوار را می سازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام کرسی بخش در ایالت پیرنۀ سفلی از ولایت پو، دارای 822 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(گَ)
آنکه پولاد سازد. توسعاً آهنگر:
بدان دست بردند آهنگران
چو شد ساخته کار گرز گران
پسند آمدش کار پولادگر
ببخشیدشان جامه و سیم و زر.
فردوسی.
بفرمود خسرو (کی خسرو) بپولادگر
که بند گران ساز مسمار سر
هم اندر زمان پای کردش (گرگین را) ببند
که از بند گیرد بداندیش پند.
فردوسی.
بفرمود خسرو بپولادگر
که سازد برو بند و غل و تبر (؟).
فردوسی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
بادگرد. گردباد. (ناظم الاطباء). رجوع به بادگرد، و شعوری ج 1 ورق 160 شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
لقب نوشروان پسرقباد پادشاه ساسانی. (از مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
کرسی ولایت ’مارن علیا’ نزدیک مارن، دارای راه آهن و 7558 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(اَ گَ)
پیمانه.
لغت نامه دهخدا
از شهرهای مکران، میان آن و سیستان سه روزه راه است، (معجم البلدان)، محلی به مشرق لارستان
لغت نامه دهخدا
کسی که عمارت سازد بنا، کسی که دیوار گلی را چینه چینه بر بالای هم گذارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاسگر
تصویر لاسگر
آنکه لاس تهیه کند کژتاب ابریشم تاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادگر
تصویر دادگر
عادل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادگر
تصویر دادگر
((گَ))
داددهنده، عادل، یکی از صفات باری تعالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والادگر
تصویر والادگر
((گَ))
بنا، معمار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والادگر
تصویر والادگر
معمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دادگر
تصویر دادگر
عادل
فرهنگ واژه فارسی سره
حق ستان، دادرس، دادگستر، دادور، عادل، منصف، باریتعالی
متضاد: ظالم
فرهنگ واژه مترادف متضاد