جدول جو
جدول جو

معنی لادائم - جستجوی لغت در جدول جو

لادائم
(ءِ)
قیدی بود که در آخر هر یک از قضایای پنجگانه: مشروطۀ عامه، عرفیۀ عامه، وقتیۀ مطلقه، منتشرۀ مطلقه، مطلقۀ عامه، درآید. رجوع به لادوام شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بادام
تصویر بادام
(دخترانه)
میوه ای کوچک و کشیده با دو پوسته یکی نرم و سبز و دیگری سخت و چوبی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پادام
تصویر پادام
پای دام، تله، دام، نوعی دام که از موی دم اسب درست کنند و در زمین بگسترانند تا پای پرندگان در آن گیر کند، مرغی که صیاد در کنار دام ببندد تا مرغان دیگر به هوای او در دام بیفتند، هر نوع حیله و نیرنگی که برای فریب دادن کسی به کار ببرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاطائل
تصویر لاطائل
بی فایده، بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادام
تصویر بادام
میوه ای کوچک، کشیده و تقریباً بیضی شکل با دو نوع تلخ و شیرین که روغن آن مصرف دارویی دارد، گیاه درختی این میوه با برگ های باریک و گل های صورتی، کنایه از چشم معشوق
بادام کوهی: ارژن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مادام
تصویر مادام
دائم، پیوسته، مدام
خانم، بانو
مادام که: تا وقتی که، تا زمانی که
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ ءِ)
از ’دٔم’، انبوهی کننده. (آنندراج). فراهم آورده و انبوهی کرده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدائم شود
لغت نامه دهخدا
(اَءِ)
جمع واژۀ اشأم. (المعرب جوالیقی ص 27)
لغت نامه دهخدا
(اَ ءِ)
جمع واژۀ ارومه
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَ)
از ’دٔم’، متهم و بدنام. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
آب بادام آبی است بنزدیکی محال قبی میتن، نزدیک شهر کش ترکستان و در کنار آن مابین قوای امیرتیمور و دشمنان جنگی درگرفته و غلبه باامیرتیمور بوده است: بیکبار مردان میدان پیکار تیغ و خنجر در یکدیگر بسته ابواب کشش و کوشش برگشادند و کنار آب بادام را از خون نوش لبان گل اندام عنابی ساخته ... و دلیران جانبین در کنار آب بادام باستعمال آلت کارزار پرداخته بباد حمله آتش قتال التهاب یافت ... (حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 404 - 405 و ج 1 ص 438)
لغت نامه دهخدا
قسمی پارچه یا لباس (شاید مخصوص بندگان و غلامان) :
ارمک و قطنی و عین البقر و رومی باف
ملۀ میلک و لالائی بیحدّ و شمار،
نظام قاری (دیوان البسه ص 15)،
قلمی گرچه بود خواجۀ ابیاریها
همچون لالائی بیقدر غلام است اینجا،
نظام قاری (دیوان البسه ص 39)
صوتی که بدان طفل را در گهواره خوابانند مادران و داهان، لالا، آنچه از آواز خاص که خوانند خوابانیدن طفل شیرخوار را، آوازی نرم مادران و دایگان را برای خوابانیدن کودک، بجبجه، لای لای،
- امثال:
اگر لالائی میدانی چرا خوابت نمی برد
لغت نامه دهخدا
مزرعۀ دادارم از دیهای ساوه، (تاریخ قم ص 141)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
مرکّب از: لا به معنی نه + طائل به معنی هوده و فائده، بیهوده. بیفائده. بیهده. ترهه. بی نفع. بی مزیتی. بی غنائی. بی خیر.
- لاطائل گفتن، بیهوده گفتن. حرف مفت زدن. جفنگ گفتن.
، فرومایه. ناکس.
- تطویل بلاطائل، پرگوئی بیهوده
لغت نامه دهخدا
سمت و شغل لالا یعنی لله و خادم و غلام
لغت نامه دهخدا
زالزالک، (دزی ج 2 ص 507)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاطائل
تصویر لاطائل
بیهوده، بیفایده، بی نفع
فرهنگ لغت هوشیار
غلامی بندگی خدمتکاری: پیش یکران ضمیرش عقل را داغ بر رخ کش به لالایی فرست. (خاقانی. عبد. 576) توضیح در دیوان چا. سج. ص: 825 مولایی، تربیت بزرگزادگان، قسمی پارچه کم ارزش: قلمی گر چه بود خواجه ابیاریها همچو لالایی بیقدر غلامست اینجا. (نظام قاری 39 لغ) صوتی که بدان طفل را در گهواره خوابانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدائم
تصویر متدائم
انبوهی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادام
تصویر مادام
تا وقتی که، تا زمانیکه بی بی، خانم، بانو، خاتون، بیگم، بانو
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لائم: لائمه، سرزنشگران نکوهندگان سرزنش ها جمع لائم (لایم) و لائمه (لایمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطائم
تصویر لطائم
لطایم در فارسی مشک ها، بوهای خوش جمع لطیمه مشک ها، بویهای خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدائم
تصویر قدائم
نیک مبارزان و دلیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایائم
تصویر ایائم
جمع ایم، بی شویان بی زنان
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره گل سرخیان که سر دسته بادامیها است. گلها و برگهایش شبیه گلها و برگهای درخت هلو است. گلها شامل 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ و 25 تا 30 پرچم است، چشم محبوب: ئهانت پسته و چشمانت بادام، مقدار اندک اندازه کم: یک بادام نان. یا بادام زمینی. سعد سلطانی، پسته زمینی
فرهنگ لغت هوشیار
نا پایدار غیر دایم. توضیح قیدی بود که در آخر هر یک از قضایای پنجگانه (مشروطه عامه عرفیه عامه وقتیه مطلقه منتشره مطلقه مطلقه عامه) آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداهم
تصویر اداهم
جمع ادهم، سپه اسپان
فرهنگ لغت هوشیار
دامی که از موی دم اسب درست میکنند و بر راه پرندگان مینهند تله دام، پرنده ای که نزدیک دام می بندند تا پرندگان دیگر بهوای او در دام افتند خروهه ملواح
فرهنگ لغت هوشیار
درخت یا درختچه ای از تیره گل سرخیان با میوه ای که تازه اش سبز و کرکدار است ولی به تدریج پوستش سخت می شود که مغز آن شیرین، خوراکی و روغن دار است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پادام
تصویر پادام
دامی که از موی دم اسب برای گرفتن پرندگان درست می کنند، پرنده ای که نزدیک دام می بندند تا پرندگان دیگر به هوای او در دام بیفتند، حیله، نیرنگ، پایدام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادام
تصویر مادام
تا وقتی که، تا زمانی که
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادام
تصویر مادام
خانم، بانو، در خطاب به بانوان شوهردار غیر مسلمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادام
تصویر مادام
تا هنگامیکه
فرهنگ واژه فارسی سره
بی سود، بی فایده، بیهوده، مهمل، ناسودمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دادن، ادا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی