جدول جو
جدول جو

معنی لاجی - جستجوی لغت در جدول جو

لاجی
الامیر لاجی آخربک الکبیر، از معاصرین سلطان سنجر سلجوقی، (تتمۀ صوان الحکمه ص 162)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاهی
تصویر لاهی
مشغول لهو و لعب، بازی کننده، کنایه از غافل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاجی
تصویر حاجی
حاج، آنکه مراسم حج را به جا آورده برای مثال حاجیان آمدند با تعظیم / شاکر از رحمت خدای رحیم (ناصرخسرو - ۳۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لامی
تصویر لامی
به شکل «ل»
در علم زیست شناسی استخوان لامی، استخوانی به شکل «ل» که در ناحیۀ گردن در بالای حنجره قرار دارد
صمغی زرد رنگ و خوشبو که از درختی در هندوستان گرفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الجی
تصویر الجی
آنچه از مال و اسیر که از غارت و تاخت و تاز در سرزمین دیگران به دست بیاورند، الجه، الجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساجی
تصویر ساجی
نانی که بر روی ساج پخته می شود
تهیه شده از چوب ساج، آنکه چوب ساج بفروشد یا از آن چیزی بسازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلاجی
تصویر حلاجی
شغل و عمل حلاج، پنبه زنی، جدا کردن پنبه از پنبه دانه، فرخمیدن، بخیدن، حلاجت، فاخیدن، فلخودن، فلخمیدن
کنایه از در امری یا مطلبی دقت و بررسی کردن و درست و نادرست را از هم جدا کردن
حلاجی کردن: کنایه از در امری یا مطلبی دقت و بررسی کردن و درست و نادرست را از هم جدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راجی
تصویر راجی
امیدوار، آنکه نسبت به برآورده شدن آرزویش خوشبین باشد، آرزومند، متوقع، مایۀ امید، مرتجی، بیوسنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاچی
تصویر لاچی
هل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، شوشمیر، خیربوا، هال، هیل، قاقله
فرهنگ فارسی عمید
(ثُ جی ی)
نصل ثلاجی، پیکان بسیار سپید
لغت نامه دهخدا
(حَلْ لا)
یحیی بن ابی حکیم. از پزشکان معروف و مخصوص معتضد خلیفه بوده و کتاب تدبیر الابدان النحیفهالتی قد غلبت علیه الصفرا را برای معتضد نوشته است. (الفهرست)
لغت نامه دهخدا
نام محلی بسواد کوه و بدانجا کتیبه ای پهلوی باشد، دهی از دهستان کسلیان، بخش سوادکوه شهرستان شاهی واقع در 13 هزارگزی خاوری زیرآب، دامنه، مرطوب و مالاریائی، دارای 250 تن سکنه مازندرانی و فارسی زبان، آب آن از چشمه و رود خانه محلی، محصول برنج و غلات، شغل اهالی زراعت و گاوداری، صنایع دستی زنان، شال و کرباس بافی، راه آن مالرو است، برج و قلعۀ خرابه ای که در اوایل قرن پنجم هجری بنا شده در نزدیک این آبادی است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع در 35 هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد و 7 هزارگزی چشمه سنگی. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است و 70 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه راوند وچشمه است. محصول آن غلات، حبوب، چغندر، لبنیات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد، و از چشمه سنگی اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاحی
تصویر لاحی
نکوهنده
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کلافه آنکه عادت به لاس زدن دارد آنکه از ملاعبه خوشش آید: نبرد خاک از براش خبر لاسی و شیویی واهل ددر. (دهخدا. مجموعه اشعار. 68)
فرهنگ لغت هوشیار
پیلستکین بت پیلستکین و ماه سیمین نگار قند هار و شمسه چین (ویس و رامین) آن چه که از عاج ساخته شده عاجین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاتی
تصویر لاتی
تهیدستی سخت فقر افلاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاپی
تصویر لاپی
فرانسوی سنگ لاجورد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه خودستایی کند: آمد اندر انجمن آن طفل خرد آبروی مرد لافی را ببرد. (مثنوی نیک. 43: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاعی
تصویر لاعی
بز دل
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی هنجی آن که در خدایخانه آیین هنج (حج) به جای آرد کسی که در مکه مراسم حج بجا آورد حاج. توضیح استعمال این کلمه قیاسا صحیح است و گویندگان بزرگ هم آنرا بکار برده اند. یا حاجی حاجی مکه. در مورد کسی گویند که بجایی میرود و تا دیری باز نمیگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاجی
تصویر شاجی
فرم انگیز (فرم: غم)
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تاراجیده: داراک و خواسته ای که از تاراج به دست آید مال و جنس و اسیری که از دشمن گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاجیک
تصویر لاجیک
به آرش سخن کرویز (به معنی نطق و ادراک کلیات باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجی
تصویر ساجی
آرمیده، آرام نان مخصوصی که روی ساج پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راجی
تصویر راجی
امیدوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجی
تصویر باجی
در ترکی به معنی خواهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاجی
تصویر قلاجی
ترکی ک بربری پزی (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلاجی
تصویر ثلاجی
پیکان سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاصی
تصویر لاصی
انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
بررسی دقیق، تشریح، تجزیه وتحلیل، مضمون شکافی، شغل حلاج، پنبه زنی، ندافی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حلاج در خواب مرد قوی بود که کارهای مردمان به دست او گشاده شود. اگر بیند که حلاجی می کرد، دلیل که او را با مردی به این صفت که گفتیم صحبت افتد. محمد بن سیرین
حلاجی در خواب بر دو وجه بود. اول: منفعت. دوم: گشایش کارهای فرو بسته.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
از ماهیان خزری، کولی ماهی، عضله ی پشت ساق پا
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کسلیان قائم شهر، برج لاجیم در قریه ی لاجیم سوادکوه قرار دارداین برج در شمار
فرهنگ گویش مازندرانی
درمانی، اصلاحی
دیکشنری اردو به فارسی