جدول جو
جدول جو

معنی لاتود - جستجوی لغت در جدول جو

لاتود
ژان هانری، نام حادثه جوئی معروف، مولد منتانیاک (هرلت) (1725-1805 میلادی) وی بر اثر توطئه هائی علیه مادام پمپادور معشوقۀ لوئی پانزدهم چند نوبت به زندان باستیل و ونسن و شاتله و شارن تن افتاد و با آنکه چند بار از زندان بگریخت سی و پنج سال زندانی بود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاتو
تصویر لاتو
نردبان، زینه، برای مثال دست و زبان بدو نرسد کس را / آری به ماه بر نرسد لاتو (فرخی - ۴۵۴)، گردنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاتعد
تصویر لاتعد
بی شمار، بسیار
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
کاتد. فرهنگستان ایران بجای این کلمه لغت ’فرود’ را برگزیده است. (واژه های نو. فرهنگستان ایران 1319)
لغت نامه دهخدا
هانری دو، نام رمان نویس و شاعر فرانسوی، مولد لاشاتر (1785 -1851 میلادی)
لغت نامه دهخدا
لاتوردورنی ، نام کرسی بخش در ایالت ’پوی ددم’ از ولایت ایسوار، دارای 1421 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
مریس کانتن دو، نام نقاش فرانسوی مولد سن کنتن (1704-1788 میلادی)
لغت نامه دهخدا
نردبان، (برهان)، سلّم، نردبان از رسن که آویزند:
دست وزبان بدو نرسد کس را
آری به ماه بر نرسد لاتو،
فرخی،
سپه صف زد از گرد دز چارسو
دل مهر و مه رزم کرد آرزو
ز پیکان کین آتش انگیختند
به هر جای لاتو درآویختند،
اسدی،
- امثال:
لاتو به ماه نرسد،
، زینه، پایه، (برهان)، گردنا، و آن چوبی باشد مخروطی و میخی کوچک بر سر آن نصب کرده که اطفال ریسمانی بر آن پیچند و نوعی برزمین اندازند که مدتی چرخ زند، (برهان)، فرفره، تله که آلت گرفتن حیوانات است، (برهان)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی نامیخ فرود قطب منفی یک پیل الکتریکی الکترد متصل بقطب منفی یک پیل فرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاتعد
تصویر لاتعد
بی شمار بسیار. یا لاتعد و لاتحصی. شمرده نمیشود بحساب در نمی آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتود
تصویر اتود
آموزش پژوهش دفترکار
فرهنگ لغت هوشیار
نردبانی از رسن که آویزند: دست و زبان بدو نرسد کس را آری بماه بر نرسد لاتو. (فرخی. د. 454)، مطلق نردبان زینه پایه، چوبی مخروطی که میخی کوچک بر سرآن پیچند وطوری بزمین اندازند که مدتی چرخ زند گردنا، تله که بدان حیوانات را گرفتار کنند دام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتود
تصویر اتود
((اِ تُ))
طراحی مقدماتی، مداد نوکی، مطالعه و تحقیق مقدماتی، بررسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاتو
تصویر لاتو
نردبان، پایه
فرهنگ فارسی معین