- لائل
- شب نیک
معنی لائل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع دلیل، راهنمایان پروهان ها فرنود ها، جمع دلیل، فرنودها، گواه ها جمع دلالت (دلاله) توضیح: در فارسی این کلمه را جمع دلیل گویند بمعنی برهانها صحبتها:) جواب هر یکی گفته ایم بدلایل عقلی و براهین منطقی (000 (جامع الحکمتین 306)، جمع دلیل، برهان، حجت
جمع جلیل، فرمندان
جمع حلیله، زنان شوی دار جمع حلیله زنان شوی دار
غلاله ها، پیراهنهای نازک، پیراهن ها و هر لباسی که زیر لباس دیگر پوشیده شود، جمع واژۀ غلاله
جمع قلیل، اندک ها کم ها
خواری، رسوائی
دریوزه گر
بر طرف شونده
پرسنده، سئوال کننده، پرسان
جولان زننده
بچه شتر ماده تازه متولد شده، نعت فاعلی از حول و حیل، رنگ برگشته
نگهدارنده، خودخواه مرد، ترفند کار
دارای ذیل، درازدامن، درازدنبال
مانع و حجاب میان دو چیز، هرچه میان دو چیز واقع شود
سؤال کننده، پرسش کننده، خواهنده، کسی که طلب احسان کند، کنایه از آنکه با گدایی چیزی از مردم بخواهد، برای مثال چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴)
سائل به کف: کنایه از کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند، آنکه پیشه اش گدایی است
سائل به کف: کنایه از کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند، آنکه پیشه اش گدایی است
فزونی، توانائی، قدرت، دستگاه
نیازمند
رگ ران
سخنگو
دست کم باری کمتر: رسول الله صلی الله علیه وسلم می گفتی: اللهم لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ولااقل من ذلک. مرا یک چشم زدن باخود باز مگذار و کم از آن
نه بلکه: نیست مردم ناصبی نزدیک من لابل خراست طبع او خروار هست و صورتش خروار نیست. (ناصر خسرو)
منسوب به لای، حشو پارچه که میان ابره و آستر جامه از پنبه یا پشم یاموی یا پارچه قراردهند، نوعی بافته ابریشمین که در گجرات (هند) میبافتند و آن ساده یا رنگارنگ بود
نکوهنده سرزنشگر سرزنش کننده
لایق در فارسی آتاو خورند فرزام مکن ای روی نکو زشتی با عاشق خویش کز نکو رویان زشتی نبود فرزاما (دقیقی) هژیر (در لغت فرس برابر با نیکو آمده) شایسته سزاوار بی شکی آن کسی که بد کار است به جهنم درون سزاوار است (سنائی) در خور برازنده سزاوار شایسته در خور: سلجوق... شش پسر داشت همه سزاوار مهتری و لایق سروری، جمع لایقین. سزاوار، درخور
ترسو، بی تاب
شیرینی خواه، چسنده
لایح در فارسی آشکار هویدا، درخشان، پیدا شونده پیدا شونده، آشکار هویدا: او (امیرمنتصر) این قطعه - که آثار مردی از معانی آن ظاهر و لایح است - انشا کرد، درخشان
تازی گشته از} لیت {فرانسوی شیر شیر نوشیدنی
تشنه دور از آب
گراینده بچیزی میل کننده راغب شایق: خری چند مایل به جلهای رنگین ددی چند راغب به آفت رسانی. (وحشی. چا. امیر کبیر 269)، خمیده برگردیده، نزدیک به متمایل به: کتی قهوه یی وشلواری زرد رنگ مایل بسبز پوشیده بود
یابنده، رسیده، دریافته، موفق شدن
ترساننده، ترس آور
نه، بلکه
نیازمند، درویش