سؤال کننده، پرسش کننده، خواهنده، کسی که طلب احسان کند، کنایه از آنکه با گدایی چیزی از مردم بخواهد، برای مثال چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴) سائل به کف: کنایه از کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند، آنکه پیشه اش گدایی است
سؤال کننده، پرسش کننده، خواهنده، کسی که طلب احسان کند، کنایه از آنکه با گدایی چیزی از مردم بخواهد، برای مِثال چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴) سائل به کف: کنایه از کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند، آنکه پیشه اش گدایی است
جمع واژۀ دلیل، به معنی برهان و حجت. (آنندراج). دلایل. رجوع به دلایل شود، جمع واژۀ دلیله، و جمع دلال نیز می تواند باشد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج). رجوع به دلیله و دلال شود. - دلائل ثلاثه، در اصطلاح صوفیان، فناء فی الشیخ و فناء فی الرسول و فناء فی اﷲ است. (از غیاث) (از آنندراج). ، جمع واژۀ دلاله (د / د) . (ناظم الاطباء). رجوع به دلاله شود. - دلائل ثلاثه، در اصطلاح منطقیان، دلالت مطابقی و دلالت تضمنی و دلالت التزامی است. (از غیاث) (از آنندراج)
جَمعِ واژۀ دلیل، به معنی برهان و حجت. (آنندراج). دلایل. رجوع به دلایل شود، جَمعِ واژۀ دلیله، و جمع دلال نیز می تواند باشد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج). رجوع به دلیله و دلال شود. - دلائل ثلاثه، در اصطلاح صوفیان، فناء فی الشیخ و فناء فی الرسول و فناء فی اﷲ است. (از غیاث) (از آنندراج). ، جَمعِ واژۀ دلاله (دَ / دِ) . (ناظم الاطباء). رجوع به دلاله شود. - دلائل ثلاثه، در اصطلاح منطقیان، دلالت مطابقی و دلالت تضمنی و دلالت التزامی است. (از غیاث) (از آنندراج)
منسوب به لای، حشو پارچه که میان ابره و آستر جامه از پنبه یا پشم یاموی یا پارچه قراردهند، نوعی بافته ابریشمین که در گجرات (هند) میبافتند و آن ساده یا رنگارنگ بود
منسوب به لای، حشو پارچه که میان ابره و آستر جامه از پنبه یا پشم یاموی یا پارچه قراردهند، نوعی بافته ابریشمین که در گجرات (هند) میبافتند و آن ساده یا رنگارنگ بود
لایق در فارسی آتاو خورند فرزام مکن ای روی نکو زشتی با عاشق خویش کز نکو رویان زشتی نبود فرزاما (دقیقی) هژیر (در لغت فرس برابر با نیکو آمده) شایسته سزاوار بی شکی آن کسی که بد کار است به جهنم درون سزاوار است (سنائی) در خور برازنده سزاوار شایسته در خور: سلجوق... شش پسر داشت همه سزاوار مهتری و لایق سروری، جمع لایقین. سزاوار، درخور
لایق در فارسی آتاو خورند فرزام مکن ای روی نکو زشتی با عاشق خویش کز نکو رویان زشتی نبود فرزاما (دقیقی) هژیر (در لغت فرس برابر با نیکو آمده) شایسته سزاوار بی شکی آن کسی که بد کار است به جهنم درون سزاوار است (سنائی) در خور برازنده سزاوار شایسته در خور: سلجوق... شش پسر داشت همه سزاوار مهتری و لایق سروری، جمع لایقین. سزاوار، درخور
جمع دلیل، راهنمایان پروهان ها فرنود ها، جمع دلیل، فرنودها، گواه ها جمع دلالت (دلاله) توضیح: در فارسی این کلمه را جمع دلیل گویند بمعنی برهانها صحبتها:) جواب هر یکی گفته ایم بدلایل عقلی و براهین منطقی (000 (جامع الحکمتین 306)، جمع دلیل، برهان، حجت
جمع دلیل، راهنمایان پروهان ها فرنود ها، جمع دلیل، فرنودها، گواه ها جمع دلالت (دلاله) توضیح: در فارسی این کلمه را جمع دلیل گویند بمعنی برهانها صحبتها:) جواب هر یکی گفته ایم بدلایل عقلی و براهین منطقی (000 (جامع الحکمتین 306)، جمع دلیل، برهان، حجت