آلاله، در علم زیست شناسی گلی سرخ رنگ با سه یا پنج گلبرگ، در علم زیست شناسی گیاه این گل، علفی، کوچک و پایا است و در دو نوع بوستانی و بیابانی وجود دارد شقایق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، آذریون، شقایق نعمان، لالۀ حمرا، آذرگون، آلاله، شقایق النّعمان، الاله، لالۀ نعمانی، لالۀ سرخ یک نوع چراغ بلور با پایۀ بلند و حبابی به شکل گل لاله کنایه از چهره و گونۀ سرخ کنایه از لب معشوق
آلاله، در علم زیست شناسی گلی سرخ رنگ با سه یا پنج گلبرگ، در علم زیست شناسی گیاه این گل، علفی، کوچک و پایا است و در دو نوع بوستانی و بیابانی وجود دارد شَقایِق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، آذَرْیون، شَقایِقِ نُعمان، لالِۀ حَمرا، آذَرگون، آلالِه، شَقایِقُ النُّعمان، اَلالِه، لالِۀ نُعمانی، لالِۀ سُرخ یک نوع چراغ بلور با پایۀ بلند و حبابی به شکل گل لاله کنایه از چهره و گونۀ سرخ کنایه از لب معشوق
جای زندگی جانوران اعم از پرنده، خزنده، چرنده، حشره و درنده، آشیان، آشیانه خانۀ انسان بیکاره، تنبل، برای مثال کنون جویی همی حیلت که گشتی سست و بی طاقت / تو را دیدم به برنایی فسار آهخته و لانه (کسائی - ۵۸) بی قید
جای زندگی جانوران اعم از پرنده، خزنده، چرنده، حشره و درنده، آشیان، آشیانه خانۀ انسان بیکاره، تنبل، برای مِثال کنون جویی همی حیلت که گشتی سست و بی طاقت / تو را دیدم به برنایی فسار آهخته و لانه (کسائی - ۵۸) بی قید
جای تابه و پتیله ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کار خانه تابه سازی. (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد به تشدید لام ضبط شده است: القلاّءه، الموضع تتخذ فیه المقالی. (اقرب الموارد)
جای تابه و پتیله ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کار خانه تابه سازی. (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد به تشدید لام ضبط شده است: القَلاّءه، الموضع تتخذ فیه المقالی. (اقرب الموارد)
ابن عمرو بن مالک از بنی اود از مذحج. وی شاعری یمانی و جاهلی و سید قوم خود و در جنگها سپهسالار آنان بوده. او یکی از حکمای شعرای عصر خویش است و مشهورترین شعر او ’لایصلح الناس فوضی لاسراه لهم...’ میباشد. در حدود سال پنجاهم پیش از هجرت درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 434)
ابن عمرو بن مالک از بنی اود از مذحج. وی شاعری یمانی و جاهلی و سید قوم خود و در جنگها سپهسالار آنان بوده. او یکی از حکمای شعرای عصر خویش است و مشهورترین شعر او ’لایصلح الناس فوضی لاسراه لهم...’ میباشد. در حدود سال پنجاهم پیش از هجرت درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 434)
تن مرده جسد میت جیفه مردار: احمق را ستایش خوش آید چون لاشه ای که در کعبش دمی فربه نماید، جسد بی رمق لش: لاشه تن که به مسمار غم افتاد رواست رخش جانرا بدلش نعل سفر بربندیم. (خاقانی. سج. 541)، پیرو زبون (انسان و جانور) : زین لاشه ولنگ و لوک پیری از دم تا گوش مکر و تزویر. (سوزنی لغ)، خر الاغ: منگر اندر بتان که آخر کار نگرستن گرستن آرد بار اول آن یک نظر نماید خرد پس از آن لاشه رفتو رشته ببرد. (سنائی لغ) (خر رفت و رسن ببرد امثال و حکم دهخدا) تنه گوسفند و گاو و امثال آن پس از سقط شدن یا ذبح، مرده جمیع حیوانات
تن مرده جسد میت جیفه مردار: احمق را ستایش خوش آید چون لاشه ای که در کعبش دمی فربه نماید، جسد بی رمق لش: لاشه تن که به مسمار غم افتاد رواست رخش جانرا بدلش نعل سفر بربندیم. (خاقانی. سج. 541)، پیرو زبون (انسان و جانور) : زین لاشه ولنگ و لوک پیری از دم تا گوش مکر و تزویر. (سوزنی لغ)، خر الاغ: منگر اندر بتان که آخر کار نگرستن گرستن آرد بار اول آن یک نظر نماید خرد پس از آن لاشه رفتو رشته ببرد. (سنائی لغ) (خر رفت و رسن ببرد امثال و حکم دهخدا) تنه گوسفند و گاو و امثال آن پس از سقط شدن یا ذبح، مرده جمیع حیوانات
سنگلاخ، زمین بی ریگ، اشتران سیاه اظهار نیاز تضرع التماس یا به لابه زبان گشادن (گشودن)، تضرع و التماس کردن: چو رستم چنین گفت ایرانیان بلابه گشادند یکسر زبان. (شا. لغ)، تملق چاپلوسی: هر که به لابه دشمن فریفته شود... سزای او این است. یا به لابه دم جنباندن (جنبانیدن)، تملق و چاپلوسی کردن: بسختی جان سبک میدارهان تا چون سبکساران بلابه پیش سگساران چو سگ را بجنبانی. (خاقانی. سج. 414)، فریب خدعه مگر. یا به لابه گفتن، از روی فریب و مکر گفتن: بلابه گفت شبی میر مجلس تو شوم شدم برغبت خویشش کمین غلام و نشد. (حافظ. 114)، اضطراب قلق، قربان و صدقه: در آن نامه سوگندهای گران فریبنده چون لابه مادران. (نظامی لغ) سخنی نیازمندانه، اظهار اخلاص با نیاز تمام، فروتنی، تضرع، عجز، زاری
سنگلاخ، زمین بی ریگ، اشتران سیاه اظهار نیاز تضرع التماس یا به لابه زبان گشادن (گشودن)، تضرع و التماس کردن: چو رستم چنین گفت ایرانیان بلابه گشادند یکسر زبان. (شا. لغ)، تملق چاپلوسی: هر که به لابه دشمن فریفته شود... سزای او این است. یا به لابه دم جنباندن (جنبانیدن)، تملق و چاپلوسی کردن: بسختی جان سبک میدارهان تا چون سبکساران بلابه پیش سگساران چو سگ را بجنبانی. (خاقانی. سج. 414)، فریب خدعه مگر. یا به لابه گفتن، از روی فریب و مکر گفتن: بلابه گفت شبی میر مجلس تو شوم شدم برغبت خویشش کمین غلام و نشد. (حافظ. 114)، اضطراب قلق، قربان و صدقه: در آن نامه سوگندهای گران فریبنده چون لابه مادران. (نظامی لغ) سخنی نیازمندانه، اظهار اخلاص با نیاز تمام، فروتنی، تضرع، عجز، زاری