جدول جو
جدول جو

معنی لئوستن - جستجوی لغت در جدول جو

لئوستن
(لِ ءُ تِ)
نام سرداری آتنی معاصر با اسکندر کبیر. پس از درگذشتن اسکندر آتنی ها به تشویق دموستن خطیب شهیر به خیال استقلال افتادند و لئوستن را مأمور کردند که هشت هزار نفر سپاهیان اجیری که در دماغۀ تناردر پلوپونس اقامت داشتند و آنها را ولاه اسکندر به حال خود گذارده بودند به خدمت اجیر کند. لئوستن چنین کرد و رئیس سپاهیانی شد مجرّب و ورزیده که در آسیا جنگهای بسیار کرده بودند. این کار زمانی شد که هنوز در یونان از مرگ اسکندر مطلع نبودندولی پس از آنکه خبر مرگ اسکندر به تواتر و تحقیق پیوست لئوستن به اتولی رفت و مردم را با خود همراه کرد و هفت هزار نفر سپاهی از آنها گرفت بعد لوکریان و فوسیدیان را به خود خواند که همداستانی کنند تا از قید مقدونیها برهند. در خود آتن مردم نسبت به جنگ عقاید موافق و مخالف داشتند، سرانجام آتنیها کمکی که عبارت از پنجهزار پیاده نظام ملی و پانصد سوار و دو هزار سپاهی اجیر بود برای لئوستن فرستادند و او حرکت کرد و داخل بئوسی شد و با آنان که طرفدار مقدونیها بودند جنگید و درهم شکستشان و سپس با سرعت خود را به تنگ ترموپیل رسانید و آن را اشغال کرد و منتظر مقدونیها شد... در جدالی که بین طرفین روی داد یونانیها فتح کردند توضیح اینکه آن تی پاتر که اسکندر او را در مقدونیه برای کارهای اروپا گذارده بود شکست خورد و چون راه فرار به مقدونیه نداشت به شهر لامیا پناه برد لئوستن خود را به لامیا رسانید و آن را محاصره کرد، یورشهای آتنی ها و دفاع مقدونیها بطول انجامید و بالاخره سردار آتنی چون دید شهر محکم است درصدد برآمد که باقحطی و گرسنگی مقدونیها را بتسلیم شدن مجبور دارد با این مقصود خندق عریضی دور شهر کند و ارتباط محصورین را با خارج برید. بر اثر این کار مقدونیها در وضع بسیار سختی افتادند و نزدیک بود شهر تسلیم گردد ولی در این وقت اتفاقی افتاد که مقدونیها از یأس بیرون آمدند. در جنگی که آن تی پاتر با محاصرین میکرد سنگی بسرش آمد و بیهوش افتاد. او را به اردو بردند امّا پس از سه روز درگذشت. آتنیها افتخارات بسیار برای او قائل شدند. بعد ’آن تی فیل’ نامی را که در فن ّ سوق الجیشی بسیار ماهر بود سردار قشون کردند. موافق روایت ژوستن در موقع محاصره تیری از درون شهر به لئوستن اصابت کرد و از آن کشته شد، 323 قبل از میلاد (ایران باستان ج 3ص 1976 و 1977 و 1978 و 1981) (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رئوستا
تصویر رئوستا
وسیله ای دارای مقاومت برقی قابل تغییر برای تنظیم کار وسایل برقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زئوستر
تصویر زئوستر
نوعی گیاه دریایی که در عمق دریا به صورت چمن می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
پیوند کردن، متصل کردن، به هم رسیدن، برای مثال دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را / که مدتی ببریدند و باز پیوستند (سعدی۲ - ۴۱۹)، به هم بسته شدن، متصل شدن
فرهنگ فارسی عمید
(گِرْ یَ / یِ فُ خوَرْ / خُرْ دَ)
مقاومت کردن:
عدوی تو تنست ای دل حذر کن
نتاوی با کس ار با او نتاوستی.
ناصرخسرو (دیوان ص 473)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاوستن
تصویر تاوستن
مقاومت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاوستن
تصویر کاوستن
طاقت داشتن توانایی داشتن: (قالو ا طاقه لنا الیوم بجا لوت و جنوده گفتند: ما را امروز کاوستن نیست با جالوت و سپاههای وی) (کشف اسرار)
فرهنگ لغت هوشیار
ماژ تن آنکه به لهو و لعب پردازد: در بار و مشکریز و نوش طبع و زهر فعل جان فروز و دلگشا و غمزدا و لهو تن، (منوچهری. چا. د. 73)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
اتصال دادن، متصل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
((پِ وَ تَ))
وصل کردن، اتصال دادن، افزودن، ملحق کردن، وصلت کردن، ازدواج کردن، سرودن، به نظم درآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاوستن
تصویر تاوستن
((وِ تَ))
توانستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
ملحق شدن، اتصال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ائوسین
تصویر ائوسین
که پدید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
الانضمام
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
Join
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
rejoindre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
참여하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
加入する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
شامل ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
katılmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
kujiunga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
যোগদান করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
जुड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
להצטרף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
unirse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
bergabung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
เข้าร่วม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
zich aansluiten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
unirsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
juntar-se
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
dołączyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
приєднуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
sich anschließen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
присоединяться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیوستن
تصویر پیوستن
加入
دیکشنری فارسی به چینی