جدول جو
جدول جو

معنی قیود - جستجوی لغت در جدول جو

قیود
قیدها، زندان ها، بندها، یادداشت ها، ذکرها، افسارها، ریسمانها یا چیز دیگر که به پای انسان یا چهارپایان می بستند، جمع واژۀ قید
تصویری از قیود
تصویر قیود
فرهنگ فارسی عمید
قیود
(قُ)
جمع واژۀ قید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (شرح قاموس). رجوع به قید شود
لغت نامه دهخدا
قیود
جمع قید، بندها نیوندها جمع قید
تصویری از قیود
تصویر قیود
فرهنگ لغت هوشیار
قیود
((قُ))
جمع قید
تصویری از قیود
تصویر قیود
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیوم
تصویر قیوم
(پسرانه)
قائم به ذات، بسیار پایدار، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم به ذات، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قعود
تصویر قعود
نشستن، نشستن شخص ایستاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدود
تصویر قدود
قدها، بلندی اندام ها، قامت ها، بالاها، کنایه از اندازه ها، درازاها، جمع واژۀ قد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیاد
تصویر قیاد
افسار، تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ می بندند
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
بسیار میل کننده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قین، آهنگر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به قین شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بید. بیاد. بواد. بیدوده. هلاک گردیدن. (از منتهی الارب). هلاک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (دهار) (از اقرب الموارد). در لسان العرب چنین آمده است: باد الشی ٔ یبید بیداً و بیاداً و بیوداً و بیدوده، انقطع و ذهب، و باد بیداً، اذا هلک، فرورفتن آفتاب. (از منتهی الارب) : بادت الشمس بیوداً، غربت. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
اسبابی دوالکترودی دارای یک آنود و یک کاتود که جریان برق را از یک جهت بمراتب بیش از جهت دیگر عبورمیدهد. معمولاً این اصطلاح بطور مطلق در مورد لولۀ خلأ دوالکترودی بکار میرود. (دائره المعارف فارسی).
- دیود بلور، دیودی که یک الکترود آن ماده ای نیم هادی (مانند بلور ژرمانیوم) است و الکترود دیگرش سیم نازکی (سبیل گربه) است متکی بر مادۀ نیم هادی. دیود بلوری در واقع از همان پیداگری های بلوری پیشین است در لباس نوین و عاری از عیوب. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بر وزن، ریوند، بمعنی قاوند است که پیه قاوندی باشد و آن روغنی باشد منجمد که از دانه گیرند، مانند فندق. درد پشت و سرفۀ کهنه را که مادۀ آن از سردی باشد نافع است و تخم قیوندی که در کتب طبی نوشته اند همان است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیوند
تصویر قیوند
قاوند بنگرید به قاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاد
تصویر قیاد
پالهنگ افسار، فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیوء
تصویر قیوء
هراشنده، هراشا (قی آور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیور
تصویر قیور
گمنژاد گم تبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم بذات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیون
تصویر قیون
جمع قین، بندگان آهنگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنود
تصویر قنود
قنوده برابر با کسی که در کار و گفتار دلیرگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرود
تصویر قرود
جمع قرد، کپیان جمع قرد بوزینگان کپیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصود
تصویر قصود
مغزپر آهنگ درست (آهنگ قصد) صحت عزیمت باشد بر طلب حقیقت مقصود
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی ک ارده کبیده نوعی حلواست: پالوده برنگ اطلسی معروفست قاورد بقطنی و نمد موصوفست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتود
تصویر قتود
جمع قتد، چوب های پالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدود
تصویر قدود
جمع قد، پوست بزغالگان جمع قد پوستهای بزغالگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صید، شکارها نخچیران شکار نخچیر، چاره گر چاره ساز: مرد، مرد شکار مرد فریب: زن تیر راست تیر به نشان خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیود
تصویر حیود
بسیار میل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیود
تصویر جیود
جمع جید، گردن ها جمع جید گردنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیود
تصویر دیود
فرانسوی دوراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعود
تصویر قعود
نشستن، مقابل قیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیود
تصویر دیود
((یُ))
وسیله ای الکترونیکی برای یک طرفه کردن جریان الکتریکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
((قَ یُّ))
از نام های خداوند به معنای قائم به ذات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قعود
تصویر قعود
((قُ))
نشستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصود
تصویر قصود
((قُ))
صحت عزیمت باشد بر طلب حقیقت مقصود
فرهنگ فارسی معین