جدول جو
جدول جو

معنی قینامار - جستجوی لغت در جدول جو

قینامار
از یونانی کیناباری. رجوع به قیناباری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میناکار
تصویر میناکار
کسی که میناکاری می کند، میناساز
فرهنگ فارسی عمید
از یونانی کیناباری. رجوع به قیناباری شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به قیناباری شود
لغت نامه دهخدا
از یونانی کیناباری. به معنی زنجفر است. قینابار. قیناری. قیناماری. قینامار. (فهرست مخزن الادویه). زنجفر عملی، زنجفر مصنوعی. و آن را از گوگرد و زیبق کنند، با وزن متساوی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نهایت و غلبۀ گرسنگی باشد، چه گسن به معنی گرسنه و آمار به معنی نهایت طلب و خواهش بود. (برهان) (آنندراج). محمد معین نوشته اند: در یک نسخۀ خطی جهانگیری متعلق به کتاب خانه علامه دهخدا ’گسامار’ و در دو نسخۀ دیگر از همان کتاب متعلق به همان کتابخانه ’گسنامار’ با اول مضموم به ثانی زده و نون به الف کشیده آمده به معنی مذکور درمتن، و شاهد ذیل در دو نسخۀ جهانگیری از طبقات خواجه عبدالله انصاری در احوال ابوبکر دقاق آمده: ’ابوبکررازی گوید که وی را گفتم: سبب چشم بشدن تو چه بود؟ گفت: در بادیه شدم به توکل، گفتم: از آن اهل منازل هیچ نخورم ورع را، یک چشم من بر او فروبست از گسنامار. در لسان العجم شعوری ج 2 ص 317 این عبارت چنین آمده: ’وقتی در بادیه رفته بودم و در منازل از هیچکس چیزی تناول نکردم با ورع از کسنامار، یک چشم من فروبرد. ’مؤلف فرهنگ نظام احتمال میدهد اصل ’گسناهار’ باشد از گسن بمعنی گرسنگی و آهار بمعنی غذا - انتهی. ظاهراً مصحف چشماماز قیاس شود با خشکاماز، رجوع به خشکامار و آماز شود. استسقاء چشم. استسقاءالعین. استسقاء مقله. رجوع به لغت نامه ذیل کلمه استسقاء شود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(دُ پَ)
میناساز، (ناظم الاطباء)، استادی که کار مینائی کرده باشد، (آنندراج)، آنکه میناکاری کند، کسی که میناهای ملون را آب کرده بر ظرف طلا یا نقره کار کند و بدل رنگهای جواهر نماید، (انجمن آرا)، رجوع به میناساز و میناگر شود، کار کرده و ساخته با مینا، مینا کار کرده، (آنندراج)، آنچه بر روی آن میناکاری شده باشد:
شیشۀ ما محتسب از بس که بر دیوار زد
کرد میناکار آخر خانه خمار را،
ملاطاهر غنی (از آنندراج)،
- خانه میناکار، خانه ای که در آن میناکاری شده باشد،
- قصر میناکار، قصری که در آن میناکاری شده باشد
لغت نامه دهخدا
بر وزن سزاوار بمعنی کار و شغل و عمل و صنعت، (برهان) (آنندراج)، مصحف فیاور، (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
دارچینی. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
گرسنگی: در بادیه شدم بتوکل گفتم از آن اهل منازل هیچیز نخورم ورع را یک چشم من بدوی فرد دوست از گشنامار. طعام ندادید از گشنامار بکشتید
فرهنگ لغت هوشیار
گرسنگی: در بادیه شدم بتوکل گفتم از آن اهل منازل هیچیز نخورم ورع را یک چشم من بدوی فرد دوست از گشنامار. طعام ندادید از گشنامار بکشتید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میناکار
تصویر میناکار
آنکه میناکاری کند میناساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاوار
تصویر قیاوار
جمع قین، بندگان، نادرست فیاوار، جمع شغل
فرهنگ لغت هوشیار
میناساز، میناگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد