کازیمیرسکی گوید: مخفف قصّار است در شعر منوچهری: چمّیدن و قرارش گویی به مار باشد رخشیدن شعاعش گویی قصار باشد. منوچهری. و در نسخۀ دیگر چنین است: چمّیدن و قرارش مانند مار باشد رخشیدن شعاعش گویی نضار باشد. (دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ص 22)
کازیمیرسکی گوید: مخفف قصّار است در شعر منوچهری: چمّیدن و قرارش گویی به مار باشد رخشیدن شعاعش گویی قصار باشد. منوچهری. و در نسخۀ دیگر چنین است: چمّیدن و قرارش مانند مار باشد رخشیدن شعاعش گویی نضار باشد. (دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ص 22)
امی. شاعری است باستانی و از او در لغت اسدی یک بیت شاهد آمده است از قصیده ای در مدح میر ابواحمد محمد (شاید پسر محمود بن سبکتکین). رجوع به چهارمقالۀ عروضی ص 28 و رجوع به قصار امی شود
امی. شاعری است باستانی و از او در لغت اسدی یک بیت شاهد آمده است از قصیده ای در مدح میر ابواحمد محمد (شاید پسر محمود بن سبکتکین). رجوع به چهارمقالۀ عروضی ص 28 و رجوع به قصار امی شود
گازر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). جامه کوب: شمشیر او قصار کین شسته به خون روی زمین پیکان او خیاط دین دلدوز کفار آمده. خاقانی. تیغت که مطرا کرد این عالم خلقان را خورشید لقب دادش قصار جهانداری. خاقانی. رجوع به گازر شود
گازر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). جامه کوب: شمشیر او قصار کین شسته به خون روی زمین پیکان او خیاط دین دلدوز کفار آمده. خاقانی. تیغت که مطرا کرد این عالم خلقان را خورشید لقب دادش قصار جهانداری. خاقانی. رجوع به گازر شود
بند قصار، نام سدی است بر رود آب کر فارس. در نزهه القلوب آمده است: آب کر فارس در ولایت کلار به فارس برمیخزد... این رودی بخیل است که تا بندی بر او نبسته اند هیچ جای به زراعت ننشسته و بندها که بر آن آب است اول بند رامجرد است... و دیگر بند قصار که کربال سفلی بر آن مزروع است، این بند خلل یافته بود و اتابک جاولی آن را عمارت کرد. (نزهه القلوب چ بریل ج 3 ص 219)
بند قصار، نام سدی است بر رود آب کر فارس. در نزهه القلوب آمده است: آب کر فارس در ولایت کلار به فارس برمیخزد... این رودی بخیل است که تا بندی بر او نبسته اند هیچ جای به زراعت ننشسته و بندها که بر آن آب است اول بند رامجرد است... و دیگر بند قصار که کربال سفلی بر آن مزروع است، این بند خلل یافته بود و اتابک جاولی آن را عمارت کرد. (نزهه القلوب چ بریل ج 3 ص 219)
عنوان و لقب امپراتوران روم (عموماً) ، عنوان و لقب امپراتوران روم شرقی (خصوصاً). (فرهنگ فارسی معین). قیصر لقب یولیوس امپراتور روم (تولد 100 وفات 44 قبل از میلاد از میلاد) بود. پس از وی امپراتوران روم از خاندان وی رابه لقب قیصر خواندند و بعدها همه امپراتوران روم را قیصر نامیدند. (حاشیۀ برهان چ معین) : محراب قیصر کوی تو عید مسیحا روی تو عودالصلیب موی تو آب چلیپا ریخته. خاقانی. در روم ز اژدهای تیرت زهر است نواله قیصران را. خاقانی. ستاده قیصر وخاقان و فغفور یک آماج از بساط پیشگه دور. نظامی. دوزخی افتاده بجای بهشت قیصر آن قصر شده در کنشت. نظامی. ، عنوان و لقب امپراتوران آلمان، عنوان و لقب امپراتوران روسیه. ج، قیاصره. (فرهنگ فارسی معین) بر وزن حیدر، فرزندی باشد که مادرش پیش از آنکه او را بزاید بمیرد و شکم مادر را بشکافند و آن فرزند را بیرون آورند و چون اول پادشاهان قیاصره که اغسطوس نام داشت اینچنین بوجود آمد بنابراین بدین اسم موسوم گشت. (برهان)
عنوان و لقب امپراتوران روم (عموماً) ، عنوان و لقب امپراتوران روم شرقی (خصوصاً). (فرهنگ فارسی معین). قیصر لقب یولیوس امپراتور روم (تولد 100 وفات 44 قبل از میلاد از میلاد) بود. پس از وی امپراتوران روم از خاندان وی رابه لقب قیصر خواندند و بعدها همه امپراتوران روم را قیصر نامیدند. (حاشیۀ برهان چ معین) : محراب قیصر کوی تو عید مسیحا روی تو عودالصلیب موی تو آب چلیپا ریخته. خاقانی. در روم ز اژدهای تیرت زهر است نواله قیصران را. خاقانی. ستاده قیصر وخاقان و فغفور یک آماج از بساط پیشگه دور. نظامی. دوزخی افتاده بجای بهشت قیصر آن قصر شده در کنشت. نظامی. ، عنوان و لقب امپراتوران آلمان، عنوان و لقب امپراتوران روسیه. ج، قیاصره. (فرهنگ فارسی معین) بر وزن حیدر، فرزندی باشد که مادرش پیش از آنکه او را بزاید بمیرد و شکم مادر را بشکافند و آن فرزند را بیرون آورند و چون اول پادشاهان قیاصره که اغسطوس نام داشت اینچنین بوجود آمد بنابراین بدین اسم موسوم گشت. (برهان)
دهی است از دهستان خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 65هزارگزی شمال باختری بیرجند و چهارهزارگزی شمال شوسۀ عمومی خوسف به خور. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر. دارای 5 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 65هزارگزی شمال باختری بیرجند و چهارهزارگزی شمال شوسۀ عمومی خوسف به خور. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر. دارای 5 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
شیر بیشه. (منتهی الارب). اسد. هیصور و هصر و هیصار و هصار و مهصر و هصره و هاصر و هصوره و هصور و مهصار و مهصیرو هصر و هصر و مهتصر، به معنی شیر و اسد زیرا که شکار خود را میکشند و خرد میکند. (اقرب الموارد)
شیر بیشه. (منتهی الارب). اسد. هیصور و هصر و هیصار و هصار و مهصر و هُصَرَه و هاصر و هصوره و هصور و مهصار و مهصیرو هَصِر و هُصَر و مهتصر، به معنی شیر و اسد زیرا که شکار خود را میکشند و خرد میکند. (اقرب الموارد)
نام جزیره ای است در هند. در نزهه القلوب به نقل از مسالک الممالک آمده که در جزیره قیصور به هند جایی است و در آنجا ماهیانند و چون ایشان را از آنجا بیرون آرند سنگ خارا شوند و در ایشان حیوانیت نماند. (نزهه القلوب، مقالۀ سوم ص 296). بر وزن طیفور، نام شهری در جانب شرقی بحر محیط و نزدیک به دریاست و کافور خوب از آنجا آورندو بعضی گویند نام کوهی است در دریای هند. (برهان) (آنندراج). دزی در ج 2 ص 432 گوید: قیصوری عنوان نوعی از کافور. داود ضریر انطاکی در مادۀ کافور پس از ذکرکلمه مزبور گوید: نیز فنصوری (بفاء و نون) آمده. قیصوری منسوب به موضعی از بلاد هند از ناحیۀ سرندیب است. (از حاشیۀ برهان چ معین از فولرس) : یکی گفت قیصور به زین دمار که کافور و صندل دهد بی شمار. نظامی. به قیصور میگردد این راه باز وز آنجا به چین هست راهی دراز. نظامی. قیصور مصحف فنتصور و از آنجاست کافور قیصری. (اخبار الصین و الهند ص 4، 73)
نام جزیره ای است در هند. در نزهه القلوب به نقل از مسالک الممالک آمده که در جزیره قیصور به هند جایی است و در آنجا ماهیانند و چون ایشان را از آنجا بیرون آرند سنگ خارا شوند و در ایشان حیوانیت نماند. (نزهه القلوب، مقالۀ سوم ص 296). بر وزن طیفور، نام شهری در جانب شرقی بحر محیط و نزدیک به دریاست و کافور خوب از آنجا آورندو بعضی گویند نام کوهی است در دریای هند. (برهان) (آنندراج). دزی در ج 2 ص 432 گوید: قیصوری عنوان نوعی از کافور. داود ضریر انطاکی در مادۀ کافور پس از ذکرکلمه مزبور گوید: نیز فنصوری (بفاء و نون) آمده. قیصوری منسوب به موضعی از بلاد هند از ناحیۀ سرندیب است. (از حاشیۀ برهان چ معین از فولرس) : یکی گفت قیصور به زین دمار که کافور و صندل دهد بی شمار. نظامی. به قیصور میگردد این راه باز وز آنجا به چین هست راهی دراز. نظامی. قیصور مصحف فنتصور و از آنجاست کافور قیصری. (اخبار الصین و الهند ص 4، 73)
آرامی تازی گشته کیسر پاژنام فرمانروایان روم عنوان و لقب امپراتوران روم (عموما)، عنوان و لقب امپراتوران روم شرقی (خصوصا) توضیح قیصر لقب یولیوس امپراتور روم بود و پس از وی امپراتوران روم از خاندان او را بلقبش قیصر خواندند و بعد ها همه امپراتوران روم بدین نام نامیده شدند، عنوان و لقب امپراتوران آلمان، عنوان و لقب امپراتوران روسیه تزار، جمع قیاصره
آرامی تازی گشته کیسر پاژنام فرمانروایان روم عنوان و لقب امپراتوران روم (عموما)، عنوان و لقب امپراتوران روم شرقی (خصوصا) توضیح قیصر لقب یولیوس امپراتور روم بود و پس از وی امپراتوران روم از خاندان او را بلقبش قیصر خواندند و بعد ها همه امپراتوران روم بدین نام نامیده شدند، عنوان و لقب امپراتوران آلمان، عنوان و لقب امپراتوران روسیه تزار، جمع قیاصره