جدول جو
جدول جو

معنی قیدود - جستجوی لغت در جدول جو

قیدود
(قَ)
خرمادۀ درازپشت و گردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، دراز از هر چیزی. (منتهی الارب). ج، قیادید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قدود
تصویر قدود
قدها، بلندی اندام ها، قامت ها، بالاها، کنایه از اندازه ها، درازاها، جمع واژۀ قد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیود
تصویر قیود
قیدها، زندان ها، بندها، یادداشت ها، ذکرها، افسارها، ریسمانها یا چیز دیگر که به پای انسان یا چهارپایان می بستند، جمع واژۀ قید
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
کشیدن ستور و جز آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قود شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
زمین درشت بلند. (منتهی الارب). رجوع به قردوده شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
درشت اندام یا سطبر. (منتهی الارب). رجوع به قمدّ شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (شرح قاموس). رجوع به قید شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
دهی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات، سکنۀ آن 598 تن. آب آن از چشمه و رود گلپایگان. محصول آن غلات، چغندرقند، صیفی، بنشن، انگور، تنباکو، پنبه و مختصر میوه جات و شغل اهالی آنجا زراعت است. راه فرعی به راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام پادشاه مغلان. (برهان) (آنندراج). قیدوخان پادشاه حدود جبال ’تارباگاتای’ نبیرۀ اوگتای معاصر قوبیلای قاآن. (حاشیۀ برهان چ معین از تاریخ مغول اقبال آشتیانی). قیدوبن قاشی بن اوکتای قاآن از حکام و فرمانروایان مغول است. (نزهه القلوب، مقالۀ سوم ص 246). رجوع به قایدوخان شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قد، به معنی پوست بزغاله. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قد شود، مسکن یا کوه. (مزامیر 2:6) ، هیکل. (مزامیر 5:7) ، موضع. (مزامیر 24:3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قردود
تصویر قردود
پشته ناهموار، میان پشت درآدمی قردوده پشته ناهموار، سختی زمستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدود
تصویر قدود
جمع قد، پوست بزغالگان جمع قد پوستهای بزغالگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیود
تصویر قیود
جمع قید، بندها نیوندها جمع قید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیود
تصویر قیود
((قُ))
جمع قید
فرهنگ فارسی معین
قوزک پا
فرهنگ گویش مازندرانی