جدول جو
جدول جو

معنی قید - جستجوی لغت در جدول جو

قید
زندان، بند، یادداشت، ذکر، افسار،
در دستور زبان کلمه ای که مفهوم فعل، صفت یا کلمۀ دیگر را به زمان، مکان یا چگونگی و حالتی مقید می سازد،
در علوم ادبی در قافیه، حرف ساکنی که قبل از حرف روی واقع می شود مانند «ر» در کلمۀ «مرد»، درصورتی که قافیه واقع شده باشد،
ریسمان یا چیز دیگر که به پای انسان یا چهارپایان می بستند
در قید حیات بودن: زنده بودن
قید اندازه: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است قید مقدار
قید تاکید: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ تاکید است مانند بی گفتگو، ناچار، بی گمان، بی چند و چون، البته، لابد
قید ترتیب: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ چگونگی قرارگرفتن است مانند یکان یکان، دسته دسته، پیاپی، دمادم
قید حالت: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ حالت فعل است مانند چنین، گریان، شتابان، عاقلانه
قید زمان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مانند ناگهان، پیوسته، همواره، دیر، زود، بامداد
قید شک و ظن: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ گمان و تردید است مانند گویی، پنداری، مگر، شاید
قید مقدار: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است مانند بسیار، اندک، بیش، کم، بسا، بسی
قید مکان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ مکان است مانند بالا، پایین، پیش، پس، آنجا، اینجا، همه جا
قید نفی: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ نفی یا رد است مانند نه، هرگز، به هیچ رو
تصویری از قید
تصویر قید
فرهنگ فارسی عمید
قید
(قَیْ یِ)
آنکه نرمی و مساهله کند با تو چون بند کنی او را، ستور که به کشیدن گردن دهد، بعیر قیّد، شتر رام شده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به قید شود
لغت نامه دهخدا
قید
به کسر قاف، مقدار و اندازه، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)، رجوع به قید شود
لغت نامه دهخدا
قید
اندازه کردن، منگنه، پرس
تصویری از قید
تصویر قید
فرهنگ لغت هوشیار
قید
((ق))
بند زنجیر، جمع اقیاد، قیود، شرط، عهد، پیمان، کلمه ای است که غیر از اسم کلمات دیگری مانند فعل و صفت، را به زمان، مکان یا حالت خاصی مقید سازد
تصویری از قید
تصویر قید
فرهنگ فارسی معین
قید
سان واژه
تصویری از قید
تصویر قید
فرهنگ واژه فارسی سره
قید
اسارت، حبس، گرفتاری، بست، گیره، 3، بند، ریسمان، حباله، طوق، محدودیت، مخمصه، آوند، شرط، عهد، اندازه، مقدار، اعلام، ذمر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قید
اسارت، حبس
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیدافه
تصویر قیدافه
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام زنی جهانجوی و بخشنده و پادشاه اندلس در زمان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قید شک و ظن
تصویر قید شک و ظن
در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ گمان و تردید است مانند گویی، پنداری، مگر، شاید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قید مکان
تصویر قید مکان
در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ مکان است مانند بالا، پایین، پیش، پس، آنجا، اینجا، همه جا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قید تاکید
تصویر قید تاکید
در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ تاکید است مانند بی گفتگو، ناچار، بی گمان، بی چند و چون، البته، لابد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقید
تصویر تقید
خود را پابند به امری کردن، پای بند، دربند بودن، در زندان بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قید نفی
تصویر قید نفی
در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ نفی یا رد است مانند نه، هرگز، به هیچ رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قید حالت
تصویر قید حالت
در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ حالت فعل است مانند چنین، گریان، شتابان، عاقلانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقید
تصویر فقید
درگذشته، مرده، مفقود، گم شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قید اندازه
تصویر قید اندازه
در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است قید مقدار
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
گم کرده شده. مات غیر فقید و لاحمید، یعنی بمرد و کسی پروای آن نکرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در تداول امروز، برای مرده ای که بخواهند از او به احترام یاد کنند به کار برند. (یادداشت مؤلف).
- فقیدالمثل، بی مثل وعدیم النظیر. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آبی است از بنی عمرو بن کلاب در ذی بحار. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نام پادشاه مغلان. (برهان) (آنندراج). قیدوخان پادشاه حدود جبال ’تارباگاتای’ نبیرۀ اوگتای معاصر قوبیلای قاآن. (حاشیۀ برهان چ معین از تاریخ مغول اقبال آشتیانی). قیدوبن قاشی بن اوکتای قاآن از حکام و فرمانروایان مغول است. (نزهه القلوب، مقالۀ سوم ص 246). رجوع به قایدوخان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
دهی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات، سکنۀ آن 598 تن. آب آن از چشمه و رود گلپایگان. محصول آن غلات، چغندرقند، صیفی، بنشن، انگور، تنباکو، پنبه و مختصر میوه جات و شغل اهالی آنجا زراعت است. راه فرعی به راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَوْ وُ)
خویشتن را بند کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (مجمل اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقیید. (اقرب الموارد). بند شدن و به چیزی مقید شدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شاعر فاضلی بوده، در زمان شاه طهماسب صفوی میزیسته، بشوق جایزه بقزوین آمده و قبل از گرفتن انعام، آن شاه والاتبار بعالم باقی خرامیده مولانا ناچار بمکه مشرف شده و از آنجا به وطن عودت نموده است. این چند بیت از اوست:
ز بیم دشمنیم ای رقیب فارغ باش
که مهر او به دلم جای کین کس نگذاشت.
ای قدم ننهاده هرگز از دل تنگم برون
حیرتی دارم که چون در هر دلی جا کرده ای.
جز عهد دل آزاری عشاق که بستی
یک عهد نبستی که همان دم نشکستی.
(از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 298). و در مجمع الخواص آمده: قیدی شیرازی خودپسند و آلفتۀ غریبی است و علاوه بر اشعار مذکور این اشعار از اوآرد:
متاع شکوه بسیار است عاشق را همان بهتر
که جز درروز بازار قیامت بار نگشاید.
کدام مرهم لطف از تو بر دل است مرا
که جانگدازتر از داغهای حسرت نیست.
سبب خندۀ آن لب شده تا گریۀ من
قطرۀ اشک بصد خون جگر می طلبم.
رجوع به مجمع الخواص ص 282 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیدهالعامه
تصویر قیدهالعامه
ستاد رهبری مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیدافه
تصویر قیدافه
پارسی تازی گشته کید پا نام زنی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قید وصف
تصویر قید وصف
بند و یمند: چون: سواره پیاده خرم گریان شادان
فرهنگ لغت هوشیار
هم پیمان، انگبین دفزک (دفزک غلیظ)، جبه دفزک (جبه رب)، سنگ چهار گوش زیر ستون سر ستون، سرهنگ دویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقید
تصویر فقید
از دست رفته، مفقود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقید
تصویر تقید
مقید بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقید
تصویر فقید
((فِ هُ لْ لُ قِ))
گم شده، از دست رفته، کنایه از مرده، درگذشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقید
تصویر تقید
((تَ قَ یُّ))
پابند چیزی شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقید
تصویر تقید
پابستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
پای بندی، تعهد، پابند شدن، مقید بودن
متضاد: رها شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ازدست رفته، درگذشته، شادروان، مرحوم
متضاد: حی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زندانی
دیکشنری اردو به فارسی