جدول جو
جدول جو

معنی قیاصه - جستجوی لغت در جدول جو

قیاصه
(قَیْ یا صَ)
بئر قیاصه الجول، چاه کناره فرودریده و گرداگرد اندرون ویران گردیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیافه
تصویر قیافه
صورت، هیکل و اندام شخص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیاصره
تصویر قیاصره
قیصرها، لقب پادشاهان روم، جمع واژۀ قیصر
فرهنگ فارسی عمید
(قَرْ را صَ)
نشکنج گیرنده، سرزنش کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ جَ نَ)
جنبیدن. (از منتهی الارب). نوص. نوصان. مناص. نویص. (متن اللغه) (اقرب الموارد). منیص. (متن اللغه). رجوع به نوص و نوصان شود
لغت نامه دهخدا
(دَیْ یا صَ)
زن فربه. (از تاج العروس). زن پر گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
به آب فروشدن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). در آب فروشدن. (منتهی الارب). فرورفتن در آب. زیر آب رفتن. غوص. غیاص. مغاص. (اقرب الموارد). رجوع به غوص شود، غواصی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). عمل غواص. (از اقرب الموارد). به دریا فروشدن. (مجمل اللغه). رجوع به غوّاص شود
لغت نامه دهخدا
(قَ صِ رَ)
جمع واژۀ قیصر. رجوع به قیصر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رستاخیز: یوم القیامه، روز رستاخیز. (منتهی الارب). یوم البعث من الارماس. (اقرب الموارد). رجوع به قیامت شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
خورش دادن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به قوت شود
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
کشیدن ستور و جز آن. قود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قود شود
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یا)
منزلی است در دو منزلی واسط در راه حاجیان و در آن چاه آبی است از بنی عجل و از این منزل با خاوید روند. (از معجم البلدان). رجوع به قیار شود
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یا رَ)
عین القیاره. چشمه ای است دارای آب گرم و معدنی در موصل که مردم برای معالجه در آن روند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یا رَ)
تأنیث قیار. (معجم البلدان). رجوع به قیار شود
لغت نامه دهخدا
(قُ صَ)
نام جائی است. (معجم البلدان). موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُرْ را صَ)
واحدقراص. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قراص شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار، سکنۀ آن 140 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا و قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیاته
تصویر قیاته
خورش دادن خوراک دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاسه
تصویر قیاسه
(گویش گیلکی) پارسی است غیاسه دوال چرمی برای بستن بارستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاصره
تصویر قیاصره
جمع قیصر، از ریشه آرامی کیسران قیصر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاضه
تصویر قیاضه
پایاپای سودای پایاپای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیافه
تصویر قیافه
مجموعه اندام و هیکل شخص، چهره، سیما
فرهنگ لغت هوشیار
(گویش گیلکی) این واژه که اینک به جای (دوجین) به کارمی رود همان کراسه (دفتر) از ریشه پهلوی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیاصه
تصویر غیاصه
آب بازی در آب فرو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاصه
تصویر حیاصه
دوالی که بدان تنگ زین بندند. دوال تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاصره
تصویر قیاصره
((ص رِ))
جمع قیصر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیافه
تصویر قیافه
((فِ))
اثرشناسی، شکل، صورت، اندام شخص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیاصه
تصویر حیاصه
((صَ))
دوالی که بدان تنگ زین بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیافه
تصویر قیافه
چهره، ریخت، رخسار
فرهنگ واژه فارسی سره
چهره، رخ، رخسار، رو، سیما، صورت، لقا، وجنه، هیئت، ژست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قلاب تنگ مخصوص بستن بار روی چارپایان
فرهنگ گویش مازندرانی