جدول جو
جدول جو

معنی قچک - جستجوی لغت در جدول جو

قچک(قَ چَ)
نوعی از سازها است. (آنندراج). یک نوع آلتی است از موسیقی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قچک
نادرست نویسی غژک از ساز ها نوعی آلت موسیقی است
تصویری از قچک
تصویر قچک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سچک
تصویر سچک
سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زغنگ، هکچه، هکک، فواق، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لچک
تصویر لچک
دستمال سه گوشه که زنان بر سر می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدک
تصویر قدک
جامۀ کرباسی رنگ کرده، کرباس آبی یا نیلی رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رچک
تصویر رچک
آروغ، باد صدا داری که از راه گلو بیرون آید، باد گلو، روغ، وروغ، آجل، وارغ، رغ، رجغکبرای مثال ببندد دهان خود از فرط بخل / که برناید از سینۀ او رچک (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلک
تصویر قلک
قلّک، ظرفی با سوراخ تنگ که در آن پول پس انداز می کنند، غولک، غوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چچک
تصویر چچک
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، لکا، آتشی، گل سوری، سوری، بوی رنگ، رز، ورد، گل آتشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گچک
تصویر گچک
سرود، غژک، غیچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مچک
تصویر مچک
عدس، ماش
فرهنگ فارسی عمید
(چَ چُ)
بمعنی گل باشد که عرب ’ورد’ گویند. (برهان) (آنندراج). گل سرخ و سوری و ورد. (ناظم الاطباء). مخفف چیچک است بمعنی گل. (فرهنگ نظام). گل. (فرهنگ شعوری). گل سرخ:
گل روی ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم همینقدر که بترکی است گل چچک.
سوزنی (از فرهنگ نظام).
رجوع به گل و ورد شود، بمعنی رخساره هم هست. (برهان) (آنندراج). رخساره و روی زیبا. (ناظم الاطباء). رخسار محبوبان و روی دلبران. (فرهنگ شعوری). چخک. رجوع به رخ شود
لغت نامه دهخدا
(چِ چَ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلماس شهرستان خوی که در 8هزارگزی شمال سلماس در مسیر راه شوسۀ سلماس به خوی واقع شده جلگه و معتدل است و 206 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات، بزرک، شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن جاجیم و راهش شوسه است. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ)
هر آلت برنده. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از نچک
تصویر نچک
نجک
فرهنگ لغت هوشیار
عدس ماش: بر آتش حسد دل زیرکترین خصم جوشد بر آن قیاس که در زیر با مچک. (سوزنی) توضیح بعضی مچک را بادام کوهی تلخ دانسته اند که آنرا بریان کرده در شور با و غذا های دوایی بجای روغن بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
چارقد خرد سه گوش که زنان و اطفال بر سر پوشند، مقنعه کوچک، سرانداز ترکی کلوته گلوته روپاک چارقد کوچک مثلث شکل که زنان و کودکان با آن سرخود را پوشند کلوته، طرح مخصوصی است در قالی بافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کچک
تصویر کچک
کیک بر غوث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیچک
تصویر قیچک
پارسی است کچک پکاوج غژک غجک از سازها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچک
تصویر پچک
کارد چاقو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چچک
تصویر چچک
گل ورد
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ایست و بر سطح آن پوست کشن و بکمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غدک گدک جامه رنگین بیشتر آبی رنگ جامه کرباس رنگین پارچه غیر ابریشمی ملون
فرهنگ لغت هوشیار
کمانچه کجک: زهر مو چون گچک میکرد فریاد دل اصحاب میگشت از غم آزاد. (خوارزمی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قچی
تصویر قچی
ترکی خفج راسن لبسان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفک
تصویر قفک
این واژه درآنندراج آمده وپارسی دانسته شده غفک ک پیاله
فرهنگ لغت هوشیار
کوزه سفالین که بر سر سوراخی باریک دارد و کودکان پولهای خود را در آن دخیره کنند نادرست نویسی غلک آوندی گلین یاتوپالی که درآن پشیز ریزند ظرفی گلین یا فلزی که کودکان پول خود را در آن اندازند و جمع کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیچک
تصویر قیچک
((چَ))
غیچک. غچک. غجک. غژک، نوعی کمانچه، یکی از آلات موسیقی که کاسه کوچک و دسته بلند دارد و با آرشه نواخته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلک
تصویر قلک
((قُ لَّ))
غلک، ظرفی که کودکان پول خود رادر آن اندازند، جمع کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدک
تصویر قدک
((قَ دَ))
جامه کرباسی که آن را با نیل رنگ کرده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لچک
تصویر لچک
((لَ چَ یا چَّ))
چارقد، روسری
لچک به سر: کنایه از زن، دشنامی برای مردان ترسو و بی جربزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مچک
تصویر مچک
((مَ چَ))
عدس، ماش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رچک
تصویر رچک
((رَ چَ))
آروغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گچک
تصویر گچک
((گ چَ))
نام سازی است شبیه کمانچه که با آرشه نواخته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لچک
تصویر لچک
مثلث
فرهنگ واژه فارسی سره
الاستطاعه، انعطاف پذیری، افتادگی، تاب آوری، ارتجاعی بودن
دیکشنری اردو به فارسی