جدول جو
جدول جو

معنی قوچاق - جستجوی لغت در جدول جو

قوچاق
دهی است از دهستان تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد، سکنۀ آن 211 تن، آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون و حبوب، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
قوچاق
قوی هیکل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

خرید و فروش کالاهایی که معاملۀ آن ها در انحصار دولت یا ممنوع است، وارد کردن یا صادر کردن کالاهایی که ورود و صدور آن ها ممنوع است، ویژگی کالایی که معاملۀ آن ممنوع باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلچاق
تصویر قلچاق
قطعه ای از پولاد که لشکریان بر ساعد می بستند، ساعدبند
فرهنگ فارسی عمید
(قِ)
دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه. در 24000گزی شمال باختری میاندوآب و 10000 گزی باختر راه ارابه رو میاندوآب به بناب واقع و موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریائی است. 150 تن سکنه دارد. آب آن از زرینه رود و محصولات آن غلات و پنبه و چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ لَ)
دهی است از دهستان گله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه، سکنۀ آن 160 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوب. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد در 2 محل بفاصله 2 کیلومتر به نام قواق بالا و قواق پائین مشهور است. سکنۀ قواق بالا 80 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
مرد نیک دراز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به قوق شود
لغت نامه دهخدا
(قُچْ چا)
باقدرت. (ناظم الاطباء). توانا. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چاق و فربه. (آنندراج). زوردار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جاورس است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد، سکنۀ آن 187 تن. آب آن از رودخانه و قنات. محصول آن برنج، غلات، بادام، کشمش و شغل اهالی آنجا زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از شهرستان های یازده گانه استان نهم، این شهر محدود است از طرف شمال به مرز ایران و شوروی، از طرف خاور به شهرستان دره گز و از باختر به شهرستان مشهد، آب و هوای شهرستان قوچان بواسطۀ وجود ارتفاعات هزار مسجد و کوه آلاداغ و شاه جهان در تابستان معتدل و در زمستان خیلی سرداست و بواسطۀ ریزش برفهای زیاد اغلب راه های قراء وقصبات این شهر بسته میشود، روی هم رفته میتوان گفت شش ماه زمستان است و درنتیجۀ بارندگی های متوالی (برف و باران) چشمه سارهای متعدد و رودخانه های محلی فراوانی دارد که مورد استفادۀ اهالی است، قسمتهای کوهستانی عموماً چشمه سار و فقط در مناطق جلگه قنات حفر مینمایند، مناطق مختلفۀ قوچان عموماً کوهستانی است، فقط جلگۀ باریکی در اطراف رود خانه اترک تا انتهای بخش شیروان وجود دارد، قسمت عمده قرای بخش حومه و بخش شیروان در این جلگه واقعند، ارتفاعات شمال کوه هزارمسجد دنبالۀ همان رشته ارتفاعات اصلی البرز است که در منطقۀ قوچان از خاور گیفان تا گردنۀ اﷲاکبر کشیده شده و در گردنه به کوه اﷲاکبر معروف است و بطرف خاور امتداد پیدا می کند و یک رشتۀ دیگری در جنوب گپی کپکان تا شمال تبادکان امتداد دارد، این کوه در نقاط مختلفه به اسامی مخصوص، مانند: کورداغ، قره تپه، داش بلاغ، بیوک داغ و غیره نامیده میشود، ارتفاعات جنوبی دنبالۀ همان کوه آلاداغ که بطرف باختر کشیده شده، دنبالۀ آن به کوه بنیاکوه اتصال پیدا می کند، این کوه ها دارای دره ها و گدارهای متعدد است که راه های آن صعب العبور میباشد، رود خانه اترک که از خاور قوچان بطرف باختر جریان دارد قسمت عمده آبادیهای بخش حومه و بخش شیروان را مشروب میسازد و از باختر دهستان زیارت داخل منطقه بجنورد میشود و رودخانه های محلی دیگری وجود دارد که اسامی آنها قابل ذکر نیست، محصول عمده آن غلات دیمی و آبی، بنشن، ارزن و انواع میوه جات مخصوصاً انگور و کشمش بحد وفور است و چون طوایف چادرنشین در مناطق این شهرستان زیاد هستند، محصول دامی یعنی روغن، پشم و پنیر آن قابل توجه است، پنیر کرد قوچانی در استان نهم معروف است، ساکنین شهرستان از طوایف مختلفۀ زعفرانلو، پیچرانلو و میلانلو هستند، شهرستان قوچان از 3 بخش به نام حومه، باجگیران و شیروان تشکیل شده و دارای 434 آبادی بزرگ و کوچک است، مجموع ساکنین آن تا آخر سال 1328 در حدود 110925 نفر بوده است، راه شوسه که از دو طرف به مرز ایران و شوروی منتهی میشود یکی در باجگیران و دیگری در لطف آباد از این شهرستان عبور میکند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قُ اَ مَ)
دهی است از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه، سکنۀ آن 310 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام ولایتی است از ترکستان که در حینی که چنگیزخان ممالک خود را به پسران چهارگانه تقسیم میکرد آن ولایت را به اوکتای قاآن مقرر داشت، اسب آنجا بخوبی اشتهار دارد، (سنگلاخ)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀشهرستان سنندج، سکنۀ آن 346 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دستانۀ آهنی که لشکریان دارند. (آنندراج) :
ز قلچاق چیزی دگر نیست به
که ساعد از او یافت دست زره
به معنی بود گرچه دست یلان
به صورت بود لیک چون ناودان.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج و بهار عجم).
زره چندین چشمۀ نظم سازی، قلچاق دستگاه مشعل نثرطرازی (ملاطغرا، از بهار عجم و آنندراج). در سنگلاخ آرد: قودجاق، سلاحی است که از فولاد ساخته در روز جنگ بر ساعد بندند
لغت نامه دهخدا
(قِ)
اغول بن قدان بن اوکدای از شاهزادگان مغول است. در اوائل ایام پادشاهی براق خان (حدود 663 ه. ق) میان او و شاهزاده قیدو دو نوبت مخالفت و جنگ اتفاق افتاد. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 83). در جنگ نخستین که میان براق خان و قیدوخان درگرفت براق ظفر یافت ولی در نوبت دوم کنار آب خجند میان آن دو شاهزاده جنگی خونین به وقوع پیوست. قیدوخان پیروز گردید و براق شکست خورد و بسوی سمرقند رفت و قصدداشت بار دیگر به جنگ با او بپردازد اما پیش از آنکه این اندیشه عملی گردد قبچاق اغول که در سلک نبایر اوکتای قاآن انتظام داشت از طرف قیدوخان به رسالت نزد وی آمد و با اندرزهای دلپسند آتش غضب و خشم او را فرونشاند و میان این دو صلح و سازش برقرار ساخت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 83 و 84 و قیدوخان شود
ابن بایدوخان از شاهزادگان مغول است. بایدوخان سه پسر داشت. قبچاق، علی، محمد، و از ایشان هیچ یک به سلطنت نرسید. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 145)
لغت نامه دهخدا
برده، ربوده، (فرهنگ نظام)، آنچه ورود آن به کشور و یا معاملۀ آن از طرف دولت ممنوع است،
- متاع قاچاق، متاع ممنوع الورود یا ممنوع المعامله
لغت نامه دهخدا
اوجاق، اجاق، دیگدان، (غیاث اللغات) (آنندراج)، رجوع به اوجاق شود،
مؤنث آود یعنی کج، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران. در 12هزارگزی باختر علیشاه عوض و 3هزارگزی راه شوسۀ علیشاه عوض به شهرآباد واقع و موقع جغرافیائی آن جلگه و معتدل است. 106 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و رود کرج و محصول آن غلات، بنشن، صیفی، چغندر قند و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. و از طریق یوسف آباد میتوان ماشین برد. زمستان طایفۀ عرب میش مست دو سه ماهی در آنجا سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوچاق
تصویر اوچاق
ترکی دیگدان
فرهنگ لغت هوشیار
از مردم قفچا هر یک از افراد قوم قفچاق (قبچاق) قفچاقی: از تو بیدل دوستانت همچو قفچاقان ز خان. (سنائی. مصف. 315)
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دستوانه دستانه آهنی دستکش و آرنج بند آهنی که در جنگ پوشند دستانه آهنی که لشرکیان در قدیم داشتند: ز قلچاق چیزی دگر نیست به که ساعد ازو یافت دست زره بمعنی بود گر چه دست یلان بصورت بود لیک چون ناودان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوچان
تصویر قوچان
غوچان خبوشان نام شهری است
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که در ورود آن به کشور و یا معامله آن از طرف دولت ممنوع است، ممنوع المعامله، کار پنهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبچاق
تصویر قبچاق
ترکی نام دشتی است در ترکستان، بیباک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قچاق
تصویر قچاق
با قدرت، توانا، چاق و فربه، زور دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قچاق
تصویر قچاق
((قُ چّ))
چاق، فربه، باقدرت، توانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاچاق
تصویر قاچاق
خرید و فروش اجناس به طور غیرقانونی
فرهنگ فارسی معین
غیرقانونی، غیرمجاز، کالای ممنوع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روستایی واقع در منطقه ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
چاق و فربه
فرهنگ گویش مازندرانی
چاخ لوق، نوعی پرنده تیز رو، قاچاق، چاق و چله، سرحال، تنومند
فرهنگ گویش مازندرانی