جدول جو
جدول جو

معنی قومس - جستجوی لغت در جدول جو

قومس(قَ مَ)
مهتر و امیر قوم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (المعرب جوالیقی ص 258). ابن درید گوید این کلمه رومی است. رجوع به قمّس شود، میانۀ دریا و معظم آن. (منتهی الارب). معظم ماء البحر. ج، قوامس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قومس(مَ)
ناحیه ای است بزرگ و در اقلیم رابع قرار دارد، طول آن 77 درجه و ربع و عرض آن 36 درجه و خمس و سی دقیقه میباشد. قومس معرب کومس است و سرزمینی است پهناور و مشتمل بر شهرها و ده ها و کشتزارها که در دامنۀ کوهستان طبرستان قرار دارد و شهر مشهور آن دامغان است که در میان ری و نیشابور واقع شده و از شهرهای مشهور آن بسطام و بیار است. گروهی سمنان را نیز از قومس شمارند و برخی آن را جزو ری دانند. (از معجم البلدان). موضعی است در مازندران. رابینو گوید: مازندران که سابقاً طبرستان نام داشته قسمتی از ایالت قدیمی فرشوداگربشمار میرفته و این ایالت هم شامل آذربایجان، آهار، طبرستان، گیلان، دیلم، ری، قومس، دامغان و گرگان بوده است. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 17)
لغت نامه دهخدا
قومس
مهتر و امیر قوم
تصویری از قومس
تصویر قومس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قومش
تصویر قومش
مقنی، چاه کن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قواس
تصویر قواس
کمان ساز، کمان فروش، کمان دار، کمانگیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قومه
تصویر قومه
مستحفضان، نگهبانان
فرهنگ فارسی عمید
(قَمْ)
دهی است به اصفهان. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
پارسی است کومیش کومش کنتار (مقنی) شاید از آن روی که بیشینه کنتاران کومیشی بوده اند مقنی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قائم، نگهبانان پاسداران قومی خویشاوندی، زانیچی (ملی جمع قائم (قایم) نگهبانان مستحفظان: قریب پنجاه شصت هزار سوار شمشیر زن بر گستواندار که به ظاهر بلخ در حلقه قومه خاص مرتب بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قونس
تصویر قونس
بالای سر، بالای خود، میانه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواس
تصویر قواس
کمانساز
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته گوش خرس از گیاهان دارویی گیاهی است شبیه بگوش خرس آذان الدب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قومش
تصویر قومش
((مِ))
مقنی، چاه کن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قواس
تصویر قواس
((قَ وّ))
کمانگر، کمان ساز، کماندار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قومی
تصویر قومی
Ethnic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قومی
تصویر قومی
ethnique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قومی
تصویر قومی
민족적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قومی
تصویر قومی
জাতিগত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از قومی
تصویر قومی
เชื้อชาติ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از قومی
تصویر قومی
kikabila
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از قومی
تصویر قومی
民族的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از قومی
تصویر قومی
民族的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قومی
تصویر قومی
אתני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از قومی
تصویر قومی
ethnisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قومی
تصویر قومی
etnis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قومی
تصویر قومی
जातीय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قومی
تصویر قومی
etnisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قومی
تصویر قومی
etnico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قومی
تصویر قومی
étnico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قومی
تصویر قومی
етнічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قومی
تصویر قومی
etniczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قومی
تصویر قومی
этнический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قومی
تصویر قومی
étnico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قومی
تصویر قومی
نسلی
دیکشنری فارسی به اردو