جدول جو
جدول جو

معنی قوقس - جستجوی لغت در جدول جو

قوقس
(قو قُ)
به اشباع قاف اول و ضم قاف دوم مصحف فوقس است و آن گیاهی است ازگونۀ جلبک از گروه جلبکهای خرمایی رنگ که دریازی است و تخته سنگهای دریایی را در اعماق کم میپوشاند. از این گیاه بمنظور استفاده از استخراج رنگ آنها و ساختن کودهای شیمیایی و استخراج ید هر ساله چند هزار تن استخراج میکنند. (فرهنگ فارسی معین در ماده فوقس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قواس
تصویر قواس
کمان ساز، کمان فروش، کمان دار، کمانگیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوقو
تصویر قوقو
تکمۀ کلاه یا پیراهن و مانند آن، قوقه، برای مثال از حشمت سلطانی او تاج فریدون / چاووش و را قبۀ قوقوی کلاه است (سوزنی - ۱۳۱)
بانگ خروس، قوقولی قوقو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوقه
تصویر قوقه
تکمۀ کلاه یا پیراهن و مانند آن، قوقو، برای مثال بر جیب و کله نهند پس تر / آن قوقۀ لعل و گویک زر (خاقانی۱ - ۲۴۵)
جای بی مو از سر انسان
فرهنگ فارسی عمید
(دُ قُ)
به لغت یونانی شامل دوقسم نبات است یکی شبیه به کرفس و خوشبو و تند و تخمش شبیه به انجدان و بی بو و دیگری رابرگ مثل گشنیز و گلش سفید و چتر او مثل چتر زردک و تخمش شبیه به زیره. (از تحفۀ حکیم مؤمن). قسم اقریطشی آن موسوم است به آطامانتا قریطان سیسی و قسم دوم موسوم است به بوقدانوم قرواریا و قسم سوم موسوم است به سرلیس اماایدس که نوع اول از انواع دیگر بهتر است. (از ترجمه لکلرک)
لغت نامه دهخدا
خنثی، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به قوبروس شود
قرنوس، طحلب را نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قو قَ / قِ)
به فتح قاف دوم به معنی قوقو است که تکمۀ کلاه و پیراهن و امثال آن باشد. (برهان) (آنندراج) :
چتر زرین چرخ یعنی مهر
افسر و قوقۀ کلاه تو باد.
؟ (از آنندراج).
رجوع به قوقو شود
لغت نامه دهخدا
گویند حیوانی است دریایی که جند یعنی آش بچّه ها خصیۀ اوست و او را بیدستر گویند، گوشت آن حیوان صرع را نافع است، (آنندراج) (برهان)، قسمی از بیدستر که سگ آبی باشد، (ناظم الاطباء)، رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود، درخت صنوبر کبیر است که آن را ارزیر نامند، بخور خوشبو، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
شهری است باستانی در نزدیکی حلب که اینک ویران است و دارای آثار قدیمه میباشد. قیراوریاین حنان در این شهر قرار دارد. طول آن 64 درجه و عرض آن 35 درجه و 45 دقیقه و در اقلیم چهارم واقع است. گروهی از محدثان بدان منسوبند. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(قَوْ وا)
کمان ساز. کمانگر. (ناظم الاطباء) : دست قواس روزگار استوای قدش را به انحنا بدل کرده بود. (سندبادنامه ص 182) ، کمان کش. کمان دار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
شیر بیشه. (منتهی الارب). اسد. (اقرب الموارد). قساقس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
گوشتی است همچون عصب که در دهان رحم روید، به تابستان دراز و به زمستان کوتاه شود. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(قِ قِ)
پشه ریزه. (منتهی الارب). چیزی است پشه مانند که بدان جرجس گویند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ قِ)
گلی است که بدان مهر کنند، و به فارسی جرجشت گویند. (المعرب جوالیقی ص 270)
لغت نامه دهخدا
نقل آواز خروس است و چون فارسی است باید با غین (غوغو) نوشته شود، (فرهنگ نظام)، قوق آواز کردن مرغ بود، (اقرب الموارد)، رجوع به همین کلمه و قوقاءه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ قَ)
نام جایگاهی است. و آن را عقرقس نیز ضبط کرده اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ قِ)
مرغی است طوقدار که طوقش سیاه سپیدی مایل باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). نام مرغی شبیه به کبوتر که در گردن طوق سیاه و سپیدی دارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لقب هر پادشاه مصر و اسکندریه و لقب پادشاه هند. مروی است از ابن عباس و غالب که غلط باشد. (منتهی الارب). لقبی است برای هر پادشاه مصر و اسکندریه و بزرگ هند. (از اقرب الموارد). لقب هرکه پادشاه اسکندریه باشد. (غیاث). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوقو
تصویر قوقو
پارسی است غوغو گوگو گوی گریبان دگمه کلاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قومس
تصویر قومس
مهتر و امیر قوم
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته جلرنگ از جلبک های دریایی گونه ای جلبک از گروه جلبکهای خرمایی رنگ که دریا زی است و تخته سنگهای دریایی رادر اعماق کم می پوشاند. از این جلبک به منظور استفاده از استخراج رنگ آنها و ساختن کودهای شیمیایی و استخراج ید هر ساله چند هزار تن استخراج می کنند. تکثیر فوقسها همیشه به وسیله تخم است. این جلبک هتروگام است یعنی اعضای تولید مثلی نر و ماده آن از هم مجزایند بدین معنی که آنتروزوئیدها یا سلول های جنسی نر در داخل فرو رفتگیهایی به نام پستویاکنسپتاکل در انتهای برخی شاخه ها پدید می آیند و در داخل برخی کنسپتاکل های دیگر تخمه یا سلولهای جنسی ماده به وجود می آیند که پس از خروج پستو ها در آب دریا سلولهای جنسی نر و ماده تلافی می کنند و تخم را به وجود می آورند فوکوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقس
تصویر قرقس
پشه سالک پشه سالک پشه شنی پشه ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسقس
تصویر قسقس
شیربیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواس
تصویر قواس
کمانساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قونس
تصویر قونس
بالای سر، بالای خود، میانه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقی
تصویر قوقی
کرگدن دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقل
تصویر قوقل
کبک نر، سنگخوار از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقه
تصویر قوقه
قوقو بنگرید به قوقو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقش
تصویر قوقش
تازی از ترکی باشه پابلند از مرغان شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقص
تصویر قوقص
پارسی تازی گشته کوفج نام تیره ای در کوه های کرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقع
تصویر قوقع
لیسک (حلزون)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواس
تصویر قواس
((قَ وّ))
کمانگر، کمان ساز، کماندار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوقو
تصویر قوقو
تکمه کلاه و پیراهن، قوقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوقه
تصویر قوقه
((قِ))
تکمه کلاه و پیراهن، قوقو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوقه
تصویر قوقه
تکمه گریبان، گوی گریبان، گوگه، گوک، گوکه، گوگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوقسی
تصویر قوقسی
((قُ قُ))
ققسی، هر یک از برچه های میوه انار را گویند که به وسیله پرده نازک سفید رنگ سلولزی احاطه شده و از برچه مجاور مجزا شده است و حاوی دانه های انار است، یک تکه انار پوست کنده
فرهنگ فارسی معین