- قوف
- بالای گوش
معنی قوف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سریانی تازی گشته زنگباری
لرزنده از سرما
آگاه تر
جمع سقف، آسمانه ها، تاک ها، طاق ها
سقف ها، بالاترین سطوح داخلی هر فضای سرپوشیده، از آسمان ها، جمع واژۀ سقف
نیرومند، زورمند
نیرو، توان
تیره
زبان، گفت، پیمان، فرمایش، گفته
کمان
نیرو
نیروها
جغد
آرمیدن، بخشودن، مهربانی بزرقطونا اسفرزه
زمین پست و هموار فراخی، سعه، وسعت فراخی، سعه، وسعت
فرانسوی تخم ادات تفجع (بهنگام درد و رنج گویند)
ترسیدن، بیمناک شدن
غوغا و فریاد
زود به زودی با امید زیستن یونانی دانایی نوعی ماهی است ماهی سوف. سپیدک. سوفار (1)، هر ظرفی که از گل پخته باشند مانند سبو و تغار
ماله کشاورزی
قلب سپاه در میدان جنگ
خوراک، خوردنی، طعام، روزی
قوت لایموت: خوردنی به قدری که کسی بخورد و از گرسنگی نمیرد
قوت لایموت: خوردنی به قدری که کسی بخورد و از گرسنگی نمیرد
اندرون چیزی، داخل چیزی، شکم
توان، نیرو، زور، فیض خداوند
قوت کردن: زور زدن، نیرو به کار بردن، قوی کردن
قوت گرفتن: نیرو گرفتن، توانا شدن، کنایه از زیاد شدن
قوت کردن: زور زدن، نیرو به کار بردن، قوی کردن
قوت گرفتن: نیرو گرفتن، توانا شدن، کنایه از زیاد شدن
سلمه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، سرمک، سرمج، سرمق، اسفناج رومی،
نوعی درخت کوهی که دارای چوب سخت است
نوعی درخت کوهی که دارای چوب سخت است
املای دیگر واژۀ قوا، نیرو ها
در علم عروض اسقاط سبب خفیف از آخر رکن چنان که از مفاعلتن مفاعل باقی بماند و نقل به فعولن شود، چیدن میوه
برآمدگی در چیزی، در پزشکی برآمدگی که در پشت یا سینۀ برخی از مردم به سبب کجی و ناهمواری استخوان پیدا می شود، خمیده، منحنی، کوژ، گوژ، کوز، غوز، محدّب، گنگ
قوز بالای قوز: کنایه از مصیبتی بالای مصیبت قبلی
سر قوز افتادن: کنایه از بر سر لج افتادن، از در لجاج و ستیز درآمدن
قوز بالای قوز: کنایه از مصیبتی بالای مصیبت قبلی
سر قوز افتادن: کنایه از بر سر لج افتادن، از در لجاج و ستیز درآمدن
نوعی ماهی که در دریای خزر صید می شود
فریادوغوغا، سر و صدا، غلغله و ازدحام
قطف ها، چیدن میوه ها، جمع واژۀ قطف
قوه، در امور نظامی کنایه از نیروهای نظامی