جدول جو
جدول جو

معنی قورسون - جستجوی لغت در جدول جو

قورسون
قبرستان، مزار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دورسین
تصویر دورسین
(دخترانه)
باقی بماند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورسان
تصویر خورسان
(دخترانه و پسرانه)
مانند خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
بیماری ویروسی در دو غدۀ بناگوشی که زیر مجرای شنوایی قرار دارد تولید می شود و موجب آماس و التهاب آن ها می گردد، بناگوشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شورسان
تصویر شورسان
شورستان، شوره زار، زمین پرشوره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایرسون
تصویر ایرسون
طلق، زرورق
فرهنگ فارسی عمید
به یونانی طلق و زرورق و بشیرازی برقک خوانند، (آنندراج) (برهان) (هفت قلزم)، طلق باشدو آنرا در شیراز برفک گویند و بهندی بهترک گویند، (جهانگیری)، بیونانی ائریکسون گویند (اشتینگاس) (حاشیه برهان قاطع چ معین)، رجوع به الفاظالادویه شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
ضبطی است از خروصون و خرصون. در رومی بمعنای طلا است. (از الجماهر بیرونی ص 232)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
بناگوشی. بیماری عفونی مسری ناشی از ویروس. علائمش آماس و دردناکی غدۀ بناگوشی و غدد دیگر بزاق و تب، و کمونش 12 تا 26 روز است. یک دفعه ابتلای به آن ایمنی همیشگی میدهد. ممکن است سبب ورم بیضه و عقم (قطع نسل) شود. (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(اُرْ خُنْ)
ارخون. رودی است بطول حدود 1100 کیلومترکه در کوههای خانگای شمال غربی جمهوری خلق مغولستان سرچشمه میگیرد. بجانب شمال شرقی روان شده کمی در جنوب مرز مغولستان و اتحاد جماهیر شوروی به رود سلنگا ملحق میشود. کتیبه های اورخون که از قرن هشتم میلادی است نزدیک مسیر سفلای آن بفاصله حدود 65 کیلومتری شمال شهر قراقورم بدست آمد. این کتیبه ها مشتمل بر قدیمترین آثار شناخته شده به یکی از زبانهای ترکی و نیز مشتمل بر بعضی متون چینی است. (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
لبلاب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قِسْ سی)
جمع واژۀ قسیس است در حالت رفعی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ قاری (در حالت رفعی)، خوانندگان، رجوع به قاری شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
بزرگترین شهر در سرزمین مکران مشتمل بر روستاهاست فانیذ آن بهمه دنیا صادر میگردید. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
سرب. (بهار عجم) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ)
کرستون. رجوع به کرستون شود
لغت نامه دهخدا
گشنیز را گویند و کزبره همان است، (برهان) (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به قورمایون شود، خشخاش، عاقرقرحا، به اصطلاح اهل دمشق عود قرح جبلی، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
عود بلسان، (آنندراج)، و بجای سین ثاء مثلثه هم بنظر آمده، رجوع به قورسا شود
لغت نامه دهخدا
ابن مراد، بر شرح وقایۀ صدرالشریعۀ ثانی تعلیقه ای دارد
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان، در 24000گزی جنوب سیردان و 15هزارگزی راه عمومی است، موقعیت جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است، 255 تن سکنه دارد، آب آن از رود خانه اسماعیل آباد و زرند و محصول آن غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
قوبیشقون ترکی: پاردم پالدم اسبی بلندبرنشستی بناگوشی وبربندو پاردم وساخت آهن سیم کوفت سخت پاکیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسیسون
تصویر قسیسون
جمع قسیس، ازسریانی کشیشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قونسول
تصویر قونسول
کنسول: قونسولها و مامورین در خاک دولت عثمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قونیون
تصویر قونیون
یونانی تازی گشته شوکران از گیاهان شوکران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قورموت
تصویر قورموت
ترکی استرخور آمیزه کاه و جو و اسپست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوریون
تصویر قوریون
یونانی تازی گشته گشنیز از گیاهان گشنیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشریون
تصویر قشریون
جمع قشری، پوسته نگران، برون نگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقسون
تصویر قرقسون
ک سرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارمون
تصویر قارمون
گارمون بنگرید به گارمون
فرهنگ لغت هوشیار
فوریان شکسته از یونانی تازی گشته تاغندست از گیاهان عاقرقرحا را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایرسون
تصویر ایرسون
یونانی تازه شده (زرورق) برفک طلق زرورق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوریون
تصویر اوریون
فرانسوی گوش گولی از بیماری ها (گویش گیلکی) خشج هم آوای رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقورون
تصویر اقورون
باچ سوسن زرد از گیاهان وج
فرهنگ لغت هوشیار
گورستان
فرهنگ گویش مازندرانی
قبرستان، مزار
فرهنگ گویش مازندرانی