جدول جو
جدول جو

معنی قوافز - جستجوی لغت در جدول جو

قوافز
(قَ فِ)
جمع واژۀ قافز. غوکان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اسبان تیزرو که وقت دویدن برجهند. (آنندراج). رجوع به قافز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوافل
تصویر قوافل
جمع واژۀ قافله، گروهی از مردم که با هم به سفر بروند یا با هم از سفر برگردند، کاروان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوافی
تصویر قوافی
جمع واژۀ قافیه، پشت گردن، پس گردن، آخر چیزی، در علوم ادبی یک مصوت یا رشته ای از چند صامت و مصوت که در آخرین کلمۀ ابیات یک قطعه شعر یا در آخرین کلمۀ مصراع های یک بیت تکرار شود، ولی این تکرار، تکرار یک کلمه با معنی واحد نباشد مانند «ﺴﺖ» و یا « ر»، پساوند، سرواده، در بیت اخیر کلمۀ «دارد» ردیف است
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
جمع واژۀ قافیه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پس آوندها و قافیه ها. (ناظم الاطباء). رجوع به قافیه و المعجم فی معاییر اشعار العجم چ دانشگاه ص 24 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ فِ)
جمع واژۀ قافله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به قافله شود.
- خیل قوافل، اسبان باریک و لاغرشده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ فِ)
تلاع قوافص، توده های بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ)
نوافز الدابه، پاهای ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). واحد آن نافزه است، و مشهورتر نوافز است. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(قَوْ وا)
نرم و کلانسال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طواز. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
جهنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوافی
تصویر قوافی
جمع قافیه، پساوند ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوافل
تصویر قوافل
جمع قافله، کاروان ها اسپان تکیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوافی
تصویر قوافی
((قَ))
جمع قافیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوافل
تصویر قوافل
((قَ فِ))
جمع قافله
فرهنگ فارسی معین