جدول جو
جدول جو

معنی قواصر - جستجوی لغت در جدول جو

قواصر
(قَ عِ)
موضعی است میان فرما و فسطاط. عمرو عاص در راه خود هنگامی که برای فتح مصر به آن صوب میرفت بدانجا فرودآمد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قواصر
(قَ صِ)
جمع واژۀ قوصره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قوصره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاصر
تصویر قاصر
کوتاه، نارسا، عاجز، قصور کننده، کوتاهی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اواصر
تصویر اواصر
آنچه باعث عاطفه و پیوستگی میان کسی با خویشان او شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قواصف
تصویر قواصف
قاصف ها، شکننده ها، بادهای شدید و تند که درختان را بشکند، رعدهای سخت و غرنده، جمع واژۀ قاصف
فرهنگ فارسی عمید
(قَ هَِ)
جمع واژۀ قاهر، جمع واژۀ قاهره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شیخ اشراق آنچه را که مشائیان عقل گفته اند نور قاهر نامیده است. کلمه قواهر که جمع قاهر است بطور مطلق بر عقول اعم از طولیۀ مترتبه و عرضیۀ متکافئه اطلاق شده است و هرگاه باقید سافله ذکر شود مراد عقول متکافئه است، و هرگاه با جمله و قید اعلون (القواهر الاعلون) گفته شود مرادعقول مترتبۀ طولیه است. بطور کلی انوار مجرده منقسم میشوند به انوار قاهرۀ اعلون که عبارت از طبقۀ طولیۀ مترتبه باشند و انوار قاهرۀ صوریه که ارباب اصنام باشند و عبارت از طبقۀ عرضیۀ متکافئۀ غیرمترتبه اند در طرف نزول و ارباب اصنام نوعیۀ جسمیه اند، از قواهر سافله تعبیر به قواهر نازله نیز شده است. بطور کلی سهروردی انوار مجرده را بر دو گونه تقسیم میکند: یکی انوار قاهره، دیگری انوار اسفهبدیه یا انوار مدبرۀ برازخ. انوار قاهره را نیز بر دو سلسله منقسم میسازد: یکی قواهر طولی (بقولی مفارقه) که نسبت به موجودات دارای تدبیر و عنایت هستند، تدبیر و عنایتی که بر خلاف تدبیر و عنایت انوار اسفهبدیه مؤدی به استکمال آنها نتواند بود. چون حکیمان قدیم ایران انوار قاهرۀ طولی را عبارت از منبع اصلی وجود عموم موجودات و انوار قاهرۀ عرضی را عبارت از مبداء فرعی وجود خصوص اجسام نوعی و طلسمات بسائط فلکی و عنصری میدانستند، از این رو است که سهروردی دستۀ اول را بعنوان امهات موجودات و اصول و دستۀ دوم را بعنوان امهات و انواع و فروع میخواند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ صِ)
جمع واژۀ ناصر. رجوع به ناصر شود
لغت نامه دهخدا
(شَ صِ)
جمع واژۀ شاصره، به معنی نوعی از دام ددان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شاصره شود
لغت نامه دهخدا
(عَ صِ)
سه سنگ است که بدان انگور فشارده شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ رِ)
جمع واژۀ قارصه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قارصه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ صِ)
جمع واژۀ قاصعاء. (ناظم الاطباء). رجوع به قاصعاء شود
لغت نامه دهخدا
(قَ صِ)
جمع واژۀ قاصفه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به قاصفه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ صِ)
جمع واژۀ قاصل. (ناظم الاطباء). رجوع به قاصل شود
لغت نامه دهخدا
(قُ صِ)
درشت و سخت. (منتهی الارب). شدید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَصِ)
جمع واژۀ آصره. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). به معنی پیوندهای خویشی و به معنی وسائل: عناصر آداب و اواصر انساب و اسباب است. (تاریخ بیهق ص 20)
لغت نامه دهخدا
(خَ صِ)
جمع واژۀ خاصره. رجوع به خاصره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مواصر
تصویر مواصر
همسایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواصف
تصویر قواصف
جمع قاصف، باد های سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواصل
تصویر قواصل
جمع قاصل، شمشیر های بران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عواصر
تصویر عواصر
به گونه رمن سنگ های چرخشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواصر
تصویر خواصر
جمع خاصره، تهیگاه ها جمع خاصره تهیگاهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اواصر
تصویر اواصر
جمع آصره، خویشی ها، مهر بن ها، بازو بندهای چرمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاصر
تصویر قاصر
تقصیر کننده، مقصر، کوتاهی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواصف
تصویر قواصف
((قَ ص))
جمع قاصف، باد سخت
فرهنگ فارسی معین
((قَ هِ))
شیخ اشراق آن چه را که مشائیان عقل گفته اند نور قاهر نامیده است. کلمه قواهر که جمع قاهر است به طور مطلق بر عقول اعم از طولیه مترتبه و عرضیه متکافئه اطلاق شده است و هرگاه با قید سافله ذکر شود مراد عقول متکافئه است و هرگاه با جمله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اواصر
تصویر اواصر
((اَ ص ِ))
قرابت، نزدیکی، زهدان، ریسمانی که دامن خیمه را با آن بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاصر
تصویر قاصر
((ص))
کوتاهی کننده
فرهنگ فارسی معین
ضعیف، عاجز، ناتوان، کوتاه، نارسا
متضاد: قادر
فرهنگ واژه مترادف متضاد