جدول جو
جدول جو

معنی قنود - جستجوی لغت در جدول جو

قنود
(قُ)
جمع واژۀ قند. (اقرب الموارد). رجوع به قند شود
لغت نامه دهخدا
قنود
(قُ)
کسی را گویند که در کار و گفتار غره شود و دلیر گردد. (برهان). مصحف فنود. و در جهانگیری فقط فنود ذکر شده. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
قنود
قنوده برابر با کسی که در کار و گفتار دلیرگردد
تصویری از قنود
تصویر قنود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنوع
تصویر قنوع
کسی که به آنچه قسمت و بهره اش شده راضی و خشنود باشد، قناعت کننده، قانع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قعود
تصویر قعود
نشستن، نشستن شخص ایستاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقود
تصویر نقود
نقدها، پول و بهاها، جدا کردن پولهای خوب از بد، سره کردن ها، جمع واژۀ نقد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنود
تصویر رنود
رندها، زیرک ها، زرنگ ها، حیله گر ها، بی باک ها، بی قیدها، لاابالی ها، پست و فرومایگان، جمع واژۀ رند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنود
تصویر بنود
بندها، مقررات، قیود، تدارکات، جمع واژۀ بند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنوت
تصویر قنوت
دعایی که در رکعت دوم نماز پس از حمد و سوره، با دست های رو به صورت خوانده می شود، خواندن دعا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنوع
تصویر قنوع
خواستن و سؤال کردن، راضی بودن به قسمت خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنود
تصویر عنود
ستیزه کار، ستیزنده، برگردنده از راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنود
تصویر کنود
ناسپاسی، ناشکری، کفران نعمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قناد
تصویر قناد
شیرینی فروش، شیرینی پز
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
سویق مقنود، پست قندآمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قندزده. قندریخته. مقنّد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
یا حبذاالکعک بلحم مثرود
و خشکنان مع سویق مقنود.
(از المعرب جوالیقی ص 261)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قنوط
تصویر قنوط
مایوس و ناامید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرود
تصویر قرود
جمع قرد، کپیان جمع قرد بوزینگان کپیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنوج
تصویر قنوج
کنوج نام شهری است در هند
فرهنگ لغت هوشیار
فرمانبرداری کردن، امساک در کلام، دعا بعد از قیام و قرائت در رکعت دوم نماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنوب
تصویر قنوب
جمع قنب، غنچه ها نیام های شکوفه خوررفت فرورفتن خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیود
تصویر قیود
جمع قید، بندها نیوندها جمع قید
فرهنگ لغت هوشیار
قانع بنگرید به قانع قناعه بنگرید به قناعه و آز، خاکبوسی درخواست خاکسارانه قانع
فرهنگ لغت هوشیار
ورزش، گوسبند دوشیدنی، خوشه، گله داشتن بی هنباز قناه قنات بنگرید به قناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناد
تصویر قناد
شیرینی فروش، شیرینی پز، شکر ریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعود
تصویر قعود
نشستن، مقابل قیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصود
تصویر قصود
مغزپر آهنگ درست (آهنگ قصد) صحت عزیمت باشد بر طلب حقیقت مقصود
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی ک ارده کبیده نوعی حلواست: پالوده برنگ اطلسی معروفست قاورد بقطنی و نمد موصوفست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتود
تصویر قتود
جمع قتد، چوب های پالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدود
تصویر قدود
جمع قد، پوست بزغالگان جمع قد پوستهای بزغالگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنود
تصویر عنود
ستیزنده و گمراه، برگردانده از راه، برگشته از قصد و هدف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنود
تصویر شنود
شنودن شنیدن: گفت و شنود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنود
تصویر سنود
پشت باز نهادن، برآمدن برکوه، نزدیک پنجاه رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنود
تصویر جنود
جمع جند، پارسی تازی گشته گندها سپاهان جمع جند لشکرها سپاهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنود
تصویر رنود
رندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنود
تصویر کنود
ناسپاسی، کفران نعمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنود
تصویر شنود
استراق سمع
فرهنگ واژه فارسی سره