- قندلی
- بلوت اسپی از گیاهان
معنی قندلی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کرسی را گویند که کفش و پای افزار بر بالای آن گذارند، چهار پایه پشتی دار
مشعلی که از سقف آویزان می کنند، چراغ آویز
قندیل چرخ: کنایه از خورشید و ماه
قندیل چرخ: کنایه از خورشید و ماه
چهار پایۀ پشتی دار که بر روی آن می نشینند
زیرگاه، بشکل چهار پایه که روی آن می نشینند و خستگی از تن بدر می کنند
چیزی است که در آن چراغ می افروزند
پانیذگر پانیذفروش فروشنده قند
ریسمان گلوله شده
منسوب به مندل: (عود مندلی)
((صَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
سندلی، وسیله ای که روی آن می نشینند
صندلی الکتریکی: نوعی صندلی فلزی که از آن جریان برق عبور داده و برای اعدام به کار می برند
صندلی چرخ دار: نوعی صندلی دارای چرخ برای افراد معمول و بیمارانی که قادر به حرکت نیستند، ویلچر
صندلی الکتریکی: نوعی صندلی فلزی که از آن جریان برق عبور داده و برای اعدام به کار می برند
صندلی چرخ دار: نوعی صندلی دارای چرخ برای افراد معمول و بیمارانی که قادر به حرکت نیستند، ویلچر
غندی چون نان پارسی تازی گشته از: کند کندی کندواسپرک، می خوشبوی
بزرگ سر