جدول جو
جدول جو

معنی قندشتن - جستجوی لغت در جدول جو

قندشتن
(قَ دِ)
دهی است از دهستان بالا ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در 4هزارگزی شمال باختری تربت حیدریه و 3هزارگزی باختر شوسۀ تربت حیدریه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 313 تن است. آب از قنات و محصول آن غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و از تربت میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). رجوع به قندیشتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنددان
تصویر قنددان
ظرف قند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قندران
تصویر قندران
سقز، مادۀ صمغی چسبناک که از تنۀ درخت بنه گرفته می شود و از آن اسانسی به دست می آید که از مخلوط آن با موم لاک درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
گمان بردن، خیال کردن، تصور کردن
اندیشه کردن
فرض کردن
فرهنگ فارسی عمید
(قَ شَ تَ)
مؤلف لباب الانساب گمان برد که از قرای نیشابور یا نواحی بیهق است. رجوع به لباب الانساب ج 2 و قندستن و قندشتن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ شِ کَ)
ابزاری است که بدان قند خرد کنند. غالباً به شکل تیشۀ خرد است و گاه گازمانند بود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنگشتن
تصویر بنگشتن
بلعیدن، ناجاویده فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنکشتن
تصویر بنکشتن
بلعیدن، ناجاویده فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگشتن
تصویر انگشتن
حساب کردن محسوب داشتن: (درجه ویرا محسوب نکرد و بنه انگشت) (طبقات انصاری)
فرهنگ لغت هوشیار
گمان بردن تصور کردن ظن بردن توهم کردن زعم حسبان، تصور باطل نمودن حدس باطل زدن گمان نادرست کردن، شمردن بحساب آوردن فرض کردن انگاشتن گرفتن تقدیر، عجب و تکبر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قندرون
تصویر قندرون
پارسی است غندران شیرابه گیاهی، شیرابه شنگ قندران
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است غندران شیرابه گیاهی، شیرابه شنگ شیرابه مترشح از ساقه شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقه گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند قندرون. توضیح در کتاب فرهنگ اصطلاحات پزشکی و دارویی شلمیر قندرون مرادف با کائوچو و هر شیرابه دیگر گیاهی که در برابر هوا انجماد یابد ذکر شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنددان
تصویر قنددان
قندان غندان پانیذ دان ظرفی که در آن قند ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قند شکن
تصویر قند شکن
غند شکن چکشی که بدان کلوخه های قند را باجزاء تقسیم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
((قَ شِ کَ))
ابزاری به صورت تیشه کوچک یا گازانبر با لبه های تیز برای شکستن قند، ابزاری بیشتر چکش مانند که با آن قند را به تکه های کوچک تقسیم می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنددان
تصویر قنددان
ظرفی که در آن قند ریزند
فرهنگ فارسی معین
((قَ دَ))
شیرابه مترشح از ساقه شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقه گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند، قندرون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
((پِ تَ))
گمان بردن، تصور کردن، سوءظن داشتن، تکبر نمودن، به حساب آوردن، شمردن، گمان نادرست کردن، تصور باطل نمودن، پنداریدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
فرض کردن، خیال کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
Deem
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
juger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
לחשוב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
मानना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
menganggap
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
คิดว่า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
beschouwen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
considerar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
considerar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
ritenere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
认为
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
uważać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
вважати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
halten für
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
считать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پنداشتن
تصویر پنداشتن
考える
دیکشنری فارسی به ژاپنی