دهی از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. در 19000گزی خاور شاه آباد و 3000 گزی شیان و 1500گزی جنوب راه فرعی هرسم واقع و موقع جغرافیائی آن دشت و سردسیر است. سکنه 370 تن، آب از زه آب رود خانه شیان. محصول آنجا غلات، حبوبات، چغندرقند، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. زمستان گله داران به گرمسیر گیلان میروند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. در 19000گزی خاور شاه آباد و 3000 گزی شیان و 1500گزی جنوب راه فرعی هرسم واقع و موقع جغرافیائی آن دشت و سردسیر است. سکنه 370 تن، آب از زه آب رود خانه شیان. محصول آنجا غلات، حبوبات، چغندرقند، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. زمستان گله داران به گرمسیر گیلان میروند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ابواسامه جد عمرو بن حمادبن طلحه از راویان است. (از لباب الانساب). روات در دنیای حدیث شناسی اسلامی به کسانی گفته می شود که احادیث را از دیگران می شنوند، حفظ می کنند و به نسل های بعدی انتقال می دهند. این افراد در فرآیند گردآوری و انتشار حدیث، نقش مؤثری دارند. به ویژه در دوره های بعد از پیامبر اسلام (ص)، روات با دقت خود، موجب حفظ سنت نبوی در برابر تحریف ها و تغییرات شدند.
ابواسامه جد عمرو بن حمادبن طلحه از راویان است. (از لباب الانساب). روات در دنیای حدیث شناسی اسلامی به کسانی گفته می شود که احادیث را از دیگران می شنوند، حفظ می کنند و به نسل های بعدی انتقال می دهند. این افراد در فرآیند گردآوری و انتشار حدیث، نقش مؤثری دارند. به ویژه در دوره های بعد از پیامبر اسلام (ص)، روات با دقت خود، موجب حفظ سنت نبوی در برابر تحریف ها و تغییرات شدند.
نام بوته ای باشد خاردار که شتر آن را برغبت خورد و ازآن صمغی سفید حاصل میشود. (برهان) (ناظم الاطباء) غباد. یک قسم ماهی خوراکی است که در خلیج فارس صید میشود
نام بوته ای باشد خاردار که شتر آن را برغبت خورد و ازآن صمغی سفید حاصل میشود. (برهان) (ناظم الاطباء) غُباد. یک قسم ماهی خوراکی است که در خلیج فارس صید میشود
قوت فکریه و این قوتی باشد عاقله که حصول فکر او است. (برهان). ظاهراً برساختۀ فرقۀ آذرکیوان است. فکر. خیال. تفکر. قوه متفکره. (ناظم الاطباء) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
قوت فکریه و این قوتی باشد عاقله که حصول فکر او است. (برهان). ظاهراً برساختۀ فرقۀ آذرکیوان است. فکر. خیال. تفکر. قوه متفکره. (ناظم الاطباء) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
سندباد مجوس مقتول 137 هجری قمری وی پس از قتل ابومسلم به امر منصور خلیفه که یکی از طرفداران او بود علم طغیان برافراشت. اگرچه وی ظاهراً آیین جدیدی نیاورد و معروف و مجوس بود. و نحوۀ اعتقاد او هم به ابومسلم معلوم نیست، مع ذلک عده ای بسیار از پیروان ادیان و مذاهب مختلف تحت لوای او جمع شدند. سنباد قصد خود را برای پیشروی بسوی حجازو انهدام کعبه اعلام نمود، و از نیشابور حرکت کرد. قومس و قم و ری را متصرف شد و گروه بسیار از مزدکیان و مجوسان طبرستان گرد او جمع شدند. عده اتباع او رادر حدود 100000 تن نوشته اند. شورش او فقط 70 روز طول کشید و در این مدت فتوحات بسیار کرد و عاقبت یکی از سرداران منصور خلیفه بنام جوهر بن مراد او را در نزدیکی همدان شکست داد و 60000 تن از اتباع او را بقتل رسانید. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به سندباد شود
سندباد مجوس مقتول 137 هجری قمری وی پس از قتل ابومسلم به امر منصور خلیفه که یکی از طرفداران او بود علم طغیان برافراشت. اگرچه وی ظاهراً آیین جدیدی نیاورد و معروف و مجوس بود. و نحوۀ اعتقاد او هم به ابومسلم معلوم نیست، مع ذلک عده ای بسیار از پیروان ادیان و مذاهب مختلف تحت لوای او جمع شدند. سنباد قصد خود را برای پیشروی بسوی حجازو انهدام کعبه اعلام نمود، و از نیشابور حرکت کرد. قومس و قم و ری را متصرف شد و گروه بسیار از مزدکیان و مجوسان طبرستان گرد او جمع شدند. عده اتباع او رادر حدود 100000 تن نوشته اند. شورش او فقط 70 روز طول کشید و در این مدت فتوحات بسیار کرد و عاقبت یکی از سرداران منصور خلیفه بنام جوهر بن مراد او را در نزدیکی همدان شکست داد و 60000 تن از اتباع او را بقتل رسانید. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به سندباد شود
پسر فیروز نام پدر انوشیروان است. حلوان و کازرون رااو بنا کرد. (برهان). قباد پسر فیروزبن یزدگرد و پدر انوشیروان نوزدهمین از پادشاهان سلسلۀ ساسانی است (488- 531 میلادی). هنگامی که بلاش گرانمایه برادر وی به تخت سلطنت نشست قباد که نیکرای لقب داشت برخلاف او سلوک نمود و پنهان بسوی ترکستان رهسپار گشت و در نیشابور به خانه دهقانی فرود آمد و دختر او را به زنی بگرفت و او را باردار ساخت. و سپس خود را به ترکستان رسانید و مدتی نزد خاقان ماند و سرانجام پادشاه ترکستان سپاهی گران ملازم او گردانید تا به ایران مراجعت نموده و سلطنت را از تصرف برادر بیرون آورد. قباد با آن لشکر بسرعت حرکت کرد و چون به نیشابور رسید و دانست که در آن شهر دارای فرزندی شده است بسیار خوشحال شد و نام او را انوشیروان گذاشت. همان روز پیکی ازمدائن خبر مرگ بلاش و اتفاق بزرگان و سرکردگان ایران را بر سلطنت قباد به عرض رسانید. قباد بر اورنگ شاهی تکیه کرد و زمام امور کشور را به دست سوخرا نهاد. ولی سرانجام از قدرت او اندیشناک گردید و شاپور را مأمور دفع وی گردانید. سوخرا را به زندان افکندند و چیزی نگذشت که او را کشتند. مدت سلطنت قباد چهل و سه سال بود. مزدک در دوران سلطنت وی دعوی نبوت آغازید و مذهب اباحت و اشتراک در میان آورد و در زیر آتشکده ای سردابه ای ترتیب داد و سوراخی متصل به آتش گذاشت وکسی را در آنجا پنهان ساخت. آنگاه قباد را به کیش خویش دعوت کرد و گفت معجزۀ من آن است که آتش به من سخن میگوید. پادشاه به آتشکده رفت و مزدک در حضور پادشاه هرچه خواست به آتش گفت و جواب شنید. قباد به وی گروید و کار مزدک بالا گرفت. بزرگان فراهم آمدند و قباد را از سلطنت برکنار کرده و به زندان انداختند و برادرش جاماسب را به جای او نشاندند که آتش ف تنه مزدک را فرونشاند. قباد به تدبیر خواهر خود از زندان گریخت و به شهرهای هیاطله رفت و از شاه آن سامان کمک خواست. پس از چندی سی هزار تن از آن مردم کمر مدد و یاری او بر میان بستند و قباد با آن سپاه به مدائن روی آورد و چون به مقصد نزدیک شد شورشی بزرگ در کشور پدید آمد و سرداران ایرانی و جاماسب به لشکرگاه قباد برای عذرخواهی شتافتند. قباد از گناه همه درگذشت و برای بار دوم بتخت سلطنت نشست و زمام کارهای مملکت را بدست زرمهر پسر سوخرا سپرد و دیگر به حال مزدک و پیروانش نپرداخت. (کامل ابن اثیر چ یکم جزء یکم ص 182 و183 و تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 238، 241، 260 و تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 114، 115، 752). ابن بلخی آرد: قباد پسر هرمزبن کسری انوشیروان است. وی به ترکستان پرورش یافت. او را به اتفاق بنشاندند ولی بیش از سه ماه پادشاهی نکرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 89). برای تفصیل بیشتر رجوع به غباد شود: آن خواهد دیدن از شه شرق کزپور قباد دید نعمان. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 348)
پسر فیروز نام پدر انوشیروان است. حلوان و کازرون رااو بنا کرد. (برهان). قباد پسر فیروزبن یزدگرد و پدر انوشیروان نوزدهمین از پادشاهان سلسلۀ ساسانی است (488- 531 میلادی). هنگامی که بلاش گرانمایه برادر وی به تخت سلطنت نشست قباد که نیکرای لقب داشت برخلاف او سلوک نمود و پنهان بسوی ترکستان رهسپار گشت و در نیشابور به خانه دهقانی فرود آمد و دختر او را به زنی بگرفت و او را باردار ساخت. و سپس خود را به ترکستان رسانید و مدتی نزد خاقان ماند و سرانجام پادشاه ترکستان سپاهی گران ملازم او گردانید تا به ایران مراجعت نموده و سلطنت را از تصرف برادر بیرون آورد. قباد با آن لشکر بسرعت حرکت کرد و چون به نیشابور رسید و دانست که در آن شهر دارای فرزندی شده است بسیار خوشحال شد و نام او را انوشیروان گذاشت. همان روز پیکی ازمدائن خبر مرگ بلاش و اتفاق بزرگان و سرکردگان ایران را بر سلطنت قباد به عرض رسانید. قباد بر اورنگ شاهی تکیه کرد و زمام امور کشور را به دست سوخرا نهاد. ولی سرانجام از قدرت او اندیشناک گردید و شاپور را مأمور دفع وی گردانید. سوخرا را به زندان افکندند و چیزی نگذشت که او را کشتند. مدت سلطنت قباد چهل و سه سال بود. مزدک در دوران سلطنت وی دعوی نبوت آغازید و مذهب اباحت و اشتراک در میان آورد و در زیر آتشکده ای سردابه ای ترتیب داد و سوراخی متصل به آتش گذاشت وکسی را در آنجا پنهان ساخت. آنگاه قباد را به کیش خویش دعوت کرد و گفت معجزۀ من آن است که آتش به من سخن میگوید. پادشاه به آتشکده رفت و مزدک در حضور پادشاه هرچه خواست به آتش گفت و جواب شنید. قباد به وی گروید و کار مزدک بالا گرفت. بزرگان فراهم آمدند و قباد را از سلطنت برکنار کرده و به زندان انداختند و برادرش جاماسب را به جای او نشاندند که آتش ف تنه مزدک را فرونشاند. قباد به تدبیر خواهر خود از زندان گریخت و به شهرهای هیاطله رفت و از شاه آن سامان کمک خواست. پس از چندی سی هزار تن از آن مردم کمر مدد و یاری او بر میان بستند و قباد با آن سپاه به مدائن روی آورد و چون به مقصد نزدیک شد شورشی بزرگ در کشور پدید آمد و سرداران ایرانی و جاماسب به لشکرگاه قباد برای عذرخواهی شتافتند. قباد از گناه همه درگذشت و برای بار دوم بتخت سلطنت نشست و زمام کارهای مملکت را بدست زرمهر پسر سوخرا سپرد و دیگر به حال مزدک و پیروانش نپرداخت. (کامل ابن اثیر چ یکم جزء یکم ص 182 و183 و تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 238، 241، 260 و تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 114، 115، 752). ابن بلخی آرد: قباد پسر هرمزبن کسری انوشیروان است. وی به ترکستان پرورش یافت. او را به اتفاق بنشاندند ولی بیش از سه ماه پادشاهی نکرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 89). برای تفصیل بیشتر رجوع به غباد شود: آن خواهد دیدن از شه شرق کزپور قباد دید نعمان. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 348)
گیاهی است دو ساله از تیره چتریان بارتفاع 30 تا 60 سانتیمتر که در نواحی گرم اروپا و آسیای مرکزی و افریقا و جنوب ایران می روید. ریشه اش راست و دوکی شکل و گوشت دار و ساقه اش بی کرک و شفاف است. برگهایش برنگ سبز روشن و در قسمت فوقانی ساقه دارای دمبرگ کوتاهی است که انتهای آن بصورت غلافی ساقه را فرا می گیرد. گل آذین آن چتر مرکب و گلهایش کوچک و سفید رنگ است. میوه اش بیضی شکل و بطول 5 میلیمتر و بقطر یک میلیمتر و برنگ قهوه یی تیره یا مایل بزرد و شفاف است. بوی آن معطر و پسندیده و طعمش گزنده است. میوه این گیاه شامل تانن (8 درصد) و یک روغن ثابت سبز رنگ و موم و موسیلاژ و اسانسی است که از تقطیر با بخار آب حاصل می شود. میوه آن بادشکن و مدر و قوی و زیاد کننده شیر و نیز قاعده آور است و گاهی میوه آن را جهت معطر کردن نان روی آن میزنند کراویا کرویا کراوی کراویه ازحمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده کرویه قاروا شاه زیره تقر قرنفار زیره رومی قرامن کیمونی کمون فرنگی کمون ارمنی کراویه صحرایی زیره سیاه. توضیح گیاهی است بنام زیره کرمانی یا زیره سیاه در تداول عامه مشهور است و بنام کمون کرمانی نیز خوانده می شود در کتب مختلف بنام قرنباد ذکر شده است
گیاهی است دو ساله از تیره چتریان بارتفاع 30 تا 60 سانتیمتر که در نواحی گرم اروپا و آسیای مرکزی و افریقا و جنوب ایران می روید. ریشه اش راست و دوکی شکل و گوشت دار و ساقه اش بی کرک و شفاف است. برگهایش برنگ سبز روشن و در قسمت فوقانی ساقه دارای دمبرگ کوتاهی است که انتهای آن بصورت غلافی ساقه را فرا می گیرد. گل آذین آن چتر مرکب و گلهایش کوچک و سفید رنگ است. میوه اش بیضی شکل و بطول 5 میلیمتر و بقطر یک میلیمتر و برنگ قهوه یی تیره یا مایل بزرد و شفاف است. بوی آن معطر و پسندیده و طعمش گزنده است. میوه این گیاه شامل تانن (8 درصد) و یک روغن ثابت سبز رنگ و موم و موسیلاژ و اسانسی است که از تقطیر با بخار آب حاصل می شود. میوه آن بادشکن و مدر و قوی و زیاد کننده شیر و نیز قاعده آور است و گاهی میوه آن را جهت معطر کردن نان روی آن میزنند کراویا کرویا کراوی کراویه ازحمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده کرویه قاروا شاه زیره تقر قرنفار زیره رومی قرامن کیمونی کمون فرنگی کمون ارمنی کراویه صحرایی زیره سیاه. توضیح گیاهی است بنام زیره کرمانی یا زیره سیاه در تداول عامه مشهور است و بنام کمون کرمانی نیز خوانده می شود در کتب مختلف بنام قرنباد ذکر شده است