جدول جو
جدول جو

معنی قناق - جستجوی لغت در جدول جو

قناق
قنداق کردن بچه، قنداق تفنگ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قباق
تصویر قباق
قاپوق، دار اعدام، چوبی بلند که در وسط میدان برپا می کردند و بر سر آن حلقه یا چیز دیگر می گذاشتند تا سواران در حین تاختن آن را با تیر بزنند، قبق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرناق
تصویر قرناق
خدمت کار، کنیز، محرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناق
تصویر عناق
دست در گردن یکدیگر زدن، یکدیگر را در آغوش گرفتن، معانقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قناع
تصویر قناع
پارچه ای که زنان سر خود را با آن می پوشانند، روسری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قزاق
تصویر قزاق
قومی از تاتار که در قرن هفتم هجری مطیع چنگیز شدند، نام قدیم سربازان روس که کلاه پوست بزرگ و قبای بلند می پوشیدند، سرباز ایرانی که زیر نظر روس ها تعلیم داده می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خناق
تصویر خناق
دیفتری، بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، بادزهره، زهرباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنداق
تصویر قنداق
قسمت ته تفنگ که از چوب ساخته می شود، پارچه ای که کودک شیرخوار را در آن می بندند، قنداقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عناق
تصویر عناق
ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قناد
تصویر قناد
شیرینی فروش، شیرینی پز
فرهنگ فارسی عمید
(قَ قِ)
جمع واژۀ قناقن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قناقن کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
قصبه ای است که بر کنار جیحون نجد است. (از تاریخ جهانگشای ج 1 ص 67). واقع در 24فرسخی اترار. (تاریخ مغول ص 33)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
استحکامات: قلعۀ محمد حسن خان بعد از انقضای مجلس تحویل برسم تاخت و عزم چپاول بر سر جماعت طوالش رفته چون این طایفه را مکانهای محکم و سقناقهای مستحکم بود... (تاریخ غفاری). دلاوران خراسان و عراق و فارس که هریک در مکان و سکنا و سقناق خود با یکدیگر در مقام نفاق... (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه). و زمانی نگذشت که جمعیت آنها بچندین هزار نفر رسید و سقناق و معقل آن قوم ملا ذهر جنس و نوع از مردم طاغی باغی گردید. (التدوین)
لغت نامه دهخدا
(قُ قِ)
مهندس آب. (اقرب الموارد). آب شناس در کاریز کندن و در صحرا. (منتهی الارب). کسی که میزان آب را در عمق زمین می شناسد و برای بیرون آوردن آب به کندن زمین میپردازد. اصمعی گوید این کلمه فارسی معرب است و ابوحاتم گوید مشتق از بکن فعل امر از ’کندن’ فارسی است. (المعرب ص 261). ج، قناقن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قنقن شود، انه لقناقن، به کسی گویند که چیزی بر او پنهان نباشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ترکی کنیزک خدمتکار کنیزک، جمع (بسیاق فارسی) قرناقان: یک کنیزک بود در مبرز چو ماه سخت زیبا و ز قرناقان شاه. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
دار آماج چوبی بلند که در میدان بر افرازند و بالای آن انگله ای زرین بیاویزند و سوار آن را نشانه گیرند و هر کس که تیز از انگله گذراند انگله از او باشد ترکی قباق بنگرید به قباق چوبی بلند و عظیم که در میان میدانها نصب کنند و بر فراز - آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان اسب دوانیده بپای قباق که رسند همچنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حواله حلقه کنند و هر کس که آن حلقه را بهتر زند حلقه از آن او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
دار آماج چوبی بلند که در میدان بر افرازند و بالای آن انگله ای زرین بیاویزند و سوار آن را نشانه گیرند و هر کس که تیز از انگله گذراند انگله از او باشد چوبی بلند و عظیم که در میان میدانها نصب کنند و بر فراز - آن حلقه ای از طلا یا نقره وضع نمایند و سواران از یک جانب میدان اسب دوانیده بپای قباق که رسند همچنان که اسب در دویدن است تیر در کمان نهاده حواله حلقه کنند و هر کس که آن حلقه را بهتر زند حلقه از آن او باشد
فرهنگ لغت هوشیار
فردی از قوم قزاق، سرباز سواره نظام روسی (در عهد تزارها و اواخر قاجاریه)، سرباز ایرانی که تحت تعلیمات صاحبمنصبان روسی تربیت شده به لباس روسی ملبس بودند (اواخر قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
سرباز سربازسوار فردی از قوم قزاق، سرباز سواره نظام روسی (در عهد تزارها و اواخر قاجاریه)، سرباز ایرانی که تحت تعلیمات صاحبمنصبان روسی تربیت شده به لباس روسی ملبس بودند (اواخر قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی پابنده پاوند وروند (گویش گیلکی)، دسته دسته تفنگ پارچه ای که دست و پای کودک نوزاد را در آن می پیچند و بانوار مانندی آن را می بندند تا دست و پای کودک بی حرکت بماند: بچه را در قنداق سفید می پیچند و دو ننو می خوابانند، قسمت چوبی ته تفنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناه
تصویر قناه
مفردقنا یک نیزه نیزه، مهره پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنان
تصویر قنان
آستین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناف
تصویر قناف
دراز ریش، کلان بینی، درشت اندام، نره کلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قچاق
تصویر قچاق
با قدرت، توانا، چاق و فربه، زور دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاق
تصویر قلاق
ترکی جایی است در ترکستان ترکی گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراق
تصویر قراق
مامور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی قرقچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناق
تصویر عناق
نومیدی، بلا و سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناق
تصویر شناق
دراز بلند سر بند مشک از دوال، رشته، زه کمان، دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خناق
تصویر خناق
جام خبه کردن از گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حناق
تصویر حناق
جمع حنق، خشم ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناق
تصویر اناق
ندیم مقرب مصاحب، جمع ایناقان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جناق
تصویر جناق
پارسی است و همان جناغ و چناغ شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
گلوبند گردن آویز، ایستار افسار گونه ای از زرفین و ریسمان که هنگام سرکشی ستور آن را کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقناق
تصویر سقناق
اختیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنات
تصویر قنات
کاریز، کهریز
فرهنگ واژه فارسی سره