جدول جو
جدول جو

معنی قنافذ - جستجوی لغت در جدول جو

قنافذ
قنفذها، خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد ها و آن ها را مانند تیر می اندازدها، جوجه تیغی ها، تشی ها، سیخول ها، زکاسه ها، سکاسه ها، رکاشه ها، اسگرها، اسغرها، سنگرها، سگرها، پهمزک ها، پیهن ها، بیهن ها، روباه ترکی ها، کاسجوک ها، جبروزها، جمع واژۀ قنفذ
تصویری از قنافذ
تصویر قنافذ
فرهنگ فارسی عمید
قنافذ
(قَ فِ)
کوه های خرد است یا ریگ توده ها یا پشته های تنک است بر راه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ قنفذ بمعنی خارپشت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قنافذ
جمع قنفذ، خارپشتان جمع قنفذ
تصویری از قنافذ
تصویر قنافذ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنفذ
تصویر قنفذ
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منافذ
تصویر منافذ
منفذ ها، محل های نفوذ، راه ها، محل های گذشتن، پنجره ها، سوراخ ها، جمع واژۀ منفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
تاثیرگذار، دارای نفوذ، امر و فرمان مطاع، روا، نفوذ کننده، درگذرنده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ خَوْ وُ)
به قاضی رسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تنافذوا الی القاضی، ای خلصوا الیه فاذا ادلی کل منهم بحجته فیقال تنافدوا (با دال مهمله). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنافد شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
سر نرۀ کلان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ فِ)
مرد کلان و درشت ریش که پوست بینی او رفته باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فُ فِ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج). قصیر. (اقرب الموارد). رجوع به قنفیر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ فِ)
جمع واژۀ منفذ. (اقرب الموارد). جمع واژۀ منفذ. سوراخها و راهها و معبرها و جایهای روان شدن و جاری گشتن باد و آب و جز آن. (ناظم الاطباء). خلل و فرج. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در تجاویف کاریز اعضا و منافذ جوارح او تردد می کرد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 54). در منافذ زمین از انواع انبارها مدخر گردانیده. (مرزبان نامه ایضاً ص 143). هوا رابازدارد از رسیدن بدان منافذ. (مصنفات باباافضل)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قناف
تصویر قناف
دراز ریش، کلان بینی، درشت اندام، نره کلان
فرهنگ لغت هوشیار
خارپشت خار انداز تشی (گویش شهریاری) از جانوران خارپشت، جمع قنافذ: که خنوسش چون خنوس قنفذست چون سرقنفذ ورا آمد شدست. یا قنفذ جبلی. تشی را گویند که به نام خار پشت جبلی و دلدل نیز موسوم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
درگذرنده، فرو رونده، نفوذ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منافذ
تصویر منافذ
جمع منفذ، رخنه ها روزنه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنافذ
تصویر تنافذ
تراوش اغاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنفذ
تصویر قنفذ
((قُ فُ))
خارپشت، جمع قنافذ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
((فِ))
نفوذکننده، درگذرنده، رسا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منافذ
تصویر منافذ
((مَ فِ))
جمع منفذ
فرهنگ فارسی معین
منفذها، سوراخ ها، محل های نفوذ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
Piercing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
perçant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
날카로운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
delici
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
সূচালো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
तीव्र
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
penetrante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
пронзительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
durchdringend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
doordringend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
проникливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
przenikający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
penetrante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
penetrante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نافذ
تصویر نافذ
kutoboa
دیکشنری فارسی به سواحیلی