- قناعت
- بسندگی
معنی قناعت - جستجوی لغت در جدول جو
- قناعت
- راضی و خرسند بودن به چیزی که فرد در اختیار دارد، صرفه جویی
- قناعت
- بسنده کردن، خرسندی، راضی شدن به اندک
- قناعت ((قَ عَ))
- خشنودی، خرسندی، رضا و تسلیم، صرفه جویی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زفتیدن (بخیل گشتن)، ناکس شدن
زشتی و بدی و قباحت
بلندنظر و عالی طبع بودن، محکم و استوار بودن، پایداری و استقامت داشتن
هنر، کار و پیشه ای که در آن تفکر و مهارت لازم باشد، پیشه، علم متعلق به کیفیت عمل مانند منطق، صنعت
پیشه و کار، حرفه، صنعت
قوی و استوار شدن محکم بودن، بلند نظر بودن طبع عالی داشتن، استواری: (و سایر جزایر دریا بار با حصانت معاقل و مناعت منازل آن از کنار آب بصره تا سواحل هند ... منتظم شد) (المعجم. چا. دانشگاه . 18)، بلند نظری بزرگ منشی
زشت شدن، زشتی، بدی
کاریز، کهریز
پارچه ای که زنان سر خود را با آن می پوشانند، روسری
روسری، رخپوشه، زینه جنگ افزار پارچه ای که زنان سر خود را پوشانند روسری، جمع اقناع اقنعه
به حفره که در زیر زمین جهت جاری شدن آب حفر نمایند قنات گویند و بیشتر در قدیم معمول بوده
مجرایی کم شیب که برای جاری شدن آب در زیر زمین حفر می کنند، کاریز
بسنده کردن
توسنگیدن