جدول جو
جدول جو

معنی قناسل - جستجوی لغت در جدول جو

قناسل
(قَ سِ)
جمع واژۀ قونسول. رجوع به کنسول و قنسل و قونسول شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنابل
تصویر قنابل
گروه هایی از مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناسل
تصویر تناسل
ایجاد نسل کردن، فرزند زادن، اولاد زیاد کردن
فرهنگ فارسی عمید
(قَ بِ)
جمع واژۀ قنبل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قنبل شود، جمع واژۀ قنبله. رجوع به قنبل و قنبله شود، جمع واژۀ قنبله. (اقرب الموارد). رجوع به قنبله شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
مسرع. (المنجد). شتابان. به شتاب رونده. ج، نسّل، پشم و یا پر افتاده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ سُ)
رجوع به قنصل و قنسول و کنسول شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
در تداول عامه کجی زمین را گویند.
- هیکل قناس، در تداول، هیکل ناموزون و نامتناسب
لغت نامه دهخدا
(قُ دِ)
ستور بزرگ سر و دراز یا درازسر. (اقرب الموارد). رجوع به قندل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَمْ مُ)
زه و زاد پدید آمدن. (زوزنی). از یکدیگر زادن. (منتهی الارب) (از دهار) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از هم زائیدن. (غیاث اللغات) : هرکه خدمت... کسی را کند که قدر آن نداند همچنان آن کس است که بصورت گرمابه بهوس تناسل عشق آرد. (کلیله و دمنه). تا دامن قیامت از توالد و تناسل ایشان مؤمن و مؤمنه می زاید. (کلیله و دمنه). بقاء ذات تو بدوام تناسل ما متعلق است. (کلیله و دمنه).
ور مزاج گوهران را از تناسل باز داشت
طبع کافوری که وقت مهرگان افشانده اند.
خاقانی.
از تناسل عدد لشکر او بیش کنند
این زن و مرد که با نفع و ضر آمیخته اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تناسل
تصویر تناسل
از یکدیگر زادن، از هم زائیدن، فرزند زادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناس
تصویر قناس
کجی، هیکل ناموزون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنابل
تصویر قنابل
جمع قنبل، گروه مردمان، گله های اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناسی
تصویر قناسی
کولگی کج و کولگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناس
تصویر قناس
((قِ))
بدشکل، بدقواره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناسل
تصویر تناسل
((تَ سُ))
فرزند زادن، تولید نسل
فرهنگ فارسی معین
توالد، تولید مثل، خلق، زادوولد، زه وزا، زایش، فرزند زادن، زادوولد کردن، فرزند زادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدشکل، بی قواره، چیزی که ناراست باشد
فرهنگ گویش مازندرانی