سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، ویدستر، هزد، سمور آبی، بیدست، سگ لاب، بادستر، بیدستر، سقلاب
سَگِ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گِرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پَهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جندِ بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، ویدَستَر، هَزَد، سَمورِ آبی، بیدَست، سَگ لاب، بادَستَر، بیدَستَر، سَقلاب
در بدیع آوردن دو یا چند کلمه که در تلفظ شبیه هم یا هم جنس اما در معنی مختلف باشد مانند کلمۀ «نای»، برای مثال چون نای بینوایم از این نای بینوا / شادی ندید هیچ کس از نای بینوا (مسعودسعد - ۳۱) نای اول آلت موسیقی و نای دوم نام حصاری است که مسعودسعد سال ها در آن زندانی بوده و نیز مانند این شعر، برای مثال بهرام که گور می گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟ (خیام - ۶۶) گور اول حیوان معروف و گور دوم به معنی قبر است، تجنیس جناس مزدوج (مکرر): در ادبیات در فن بدیع آوردن دو کلمۀ هم جنس یا شبیه در کنار یکدیگر مانند این شعر، برای مثال با رخت ای دلبر عیار، یار / نیست مرا نیز به گل کار، کار ی تا رخ گلنار تو رخشنده گشت / بر دل من ریخته گلنار، نار ی چشم تو خونخواره و هر جادویی / مانده از آن چشمک خونخوار، خوار (منوچهری - ۴۶)
در بدیع آوردن دو یا چند کلمه که در تلفظ شبیه هم یا هم جنس اما در معنی مختلف باشد مانندِ کلمۀ «نای»، برای مِثال چون نای بینوایم از این نای بینوا / شادی ندید هیچ کس از نای بینوا (مسعودسعد - ۳۱) نای اول آلت موسیقی و نای دوم نام حصاری است که مسعودسعد سال ها در آن زندانی بوده و نیز مانندِ این شعر، برای مِثال بهرام که گور می گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟ (خیام - ۶۶) گور اول حیوان معروف و گور دوم به معنی قبر است، تجنیس جناس مزدوج (مکرر): در ادبیات در فن بدیع آوردن دو کلمۀ هم جنس یا شبیه در کنار یکدیگر مانندِ این شعر، برای مِثال با رُخَت ای دلبر عیار، یار / نیست مرا نیز به گل کار، کار ی تا رخ گلنار تو رخشنده گشت / بر دل من ریخته گلنار، نار ی چشم تو خونخواره و هر جادُویی / مانده از آن چشمک خونخوار، خوار (منوچهری - ۴۶)
برسی چیزی با روی چیز دیگر از روی مشابهت، سنجش، مقایسه، اندازه گیری، گمان، اندازه قیاس مع الفارق: قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بی آنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد
برسی چیزی با روی چیز دیگر از روی مشابهت، سنجش، مقایسه، اندازه گیری، گمان، اندازه قیاس مع الفارق: قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بی آنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد
یونانی تازی گشته ترکی تازی گشته از قوتاس غژغا غژغاو گجگاو کژگاو گاوختایی نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان توضیح کلمات قطیس قاطوس غاطوس قطا نیز به عنوان مرادف قطاس به کار رفته اند
یونانی تازی گشته ترکی تازی گشته از قوتاس غژغا غژغاو گجگاو کژگاو گاوختایی نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان توضیح کلمات قطیس قاطوس غاطوس قطا نیز به عنوان مرادف قطاس به کار رفته اند