بالا بردن سر را و نیاشامیدن آب را، لغتی است در قمح، فرورفتن گاهی و بالا آمدن گاهی دیگر. (اقرب الموارد) ، فروبردن چیزی را در آب چنانکه سر آن گاه در آب رود و گاه از آب برآید. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
بالا بردن سر را و نیاشامیدن آب را، لغتی است در قمح، فرورفتن گاهی و بالا آمدن گاهی دیگر. (اقرب الموارد) ، فروبردن چیزی را در آب چنانکه سر آن گاه در آب رود و گاه از آب برآید. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
زعفران، گیاهی علفی، پایا و از خانوادۀ زنبق که گل های بنفش دارد، پرچم معطر و خشک شده و قرمز رنگ گل این گیاه که برای معطر و رنگ کردن غذاها به کار می رود و مصرف دارویی نیز دارد، جساد
زَعفَران، گیاهی علفی، پایا و از خانوادۀ زنبق که گل های بنفش دارد، پرچم معطر و خشک شده و قرمز رنگ گل این گیاه که برای معطر و رنگ کردن غذاها به کار می رود و مصرف دارویی نیز دارد، جِساد
نوشیدنی تیره رنگی که از دم کردن دانه های بودادۀ گیاه قهوه تهیه می شود و محرک اعصاب است، در علم زیست شناسی دانه های تیره رنگ گیاه قهوه که بو دادۀ آن را جوشانده و می نوشند، در علم زیست شناسی گیاهی درختی با برگ های بیضوی نوک تیز و گل های سفید معطر که در مناطق گرمسیر قهوۀ قجری: در دورۀ قاجار، قهوۀ آمیخته به زهر که به بعضی اشخاص می خورانیدند
نوشیدنی تیره رنگی که از دَم کردن دانه های بودادۀ گیاه قهوه تهیه می شود و محرک اعصاب است، در علم زیست شناسی دانه های تیره رنگ گیاه قهوه که بو دادۀ آن را جوشانده و می نوشند، در علم زیست شناسی گیاهی درختی با برگ های بیضوی نوک تیز و گل های سفید معطر که در مناطق گرمسیر قهوۀ قجری: در دورۀ قاجار، قهوۀ آمیخته به زهر که به بعضی اشخاص می خورانیدند
سرگشته گردیدن و دودله شدن. (از منتهی الارب). دودل شدن در گمراهی و سرگردان شدن در منازعه ای یا در انتخاب راهی. (از اقرب الموارد). عمه. عموهیّه. عمهان. عموهه. رجوع به عموهه شود
سرگشته گردیدن و دودله شدن. (از منتهی الارب). دودِل شدن در گمراهی و سرگردان شدن در منازعه ای یا در انتخاب راهی. (از اقرب الموارد). عَمَه. عُموهیّه. عَمَهان. عُموهه. رجوع به عموهه شود
زر اندود تلا پوش، نکره اندود سیم اندوده، هده نما (هده حق) راست نما، دو رو زر اندوده آب زر داده، خوش ظاهر و بد باطن، دروغ راست نما: (ملک گفت: می خواهی تا ما را ملک تلقین کنی و کفایت مموه و مزور خود بر مردمان عرض دهی ک) (کلیله. مصحح مینوی 383)
زر اندود تلا پوش، نکره اندود سیم اندوده، هده نما (هده حق) راست نما، دو رو زر اندوده آب زر داده، خوش ظاهر و بد باطن، دروغ راست نما: (ملک گفت: می خواهی تا ما را ملک تلقین کنی و کفایت مموه و مزور خود بر مردمان عرض دهی ک) (کلیله. مصحح مینوی 383)
جمع قائم، نگهبانان پاسداران قومی خویشاوندی، زانیچی (ملی جمع قائم (قایم) نگهبانان مستحفظان: قریب پنجاه شصت هزار سوار شمشیر زن بر گستواندار که به ظاهر بلخ در حلقه قومه خاص مرتب بودند
جمع قائم، نگهبانان پاسداران قومی خویشاوندی، زانیچی (ملی جمع قائم (قایم) نگهبانان مستحفظان: قریب پنجاه شصت هزار سوار شمشیر زن بر گستواندار که به ظاهر بلخ در حلقه قومه خاص مرتب بودند